بازرگان بر خلاف بسیاری، راحت استعفا میداد
به استعفای مهندس بازرگان از هیئت خلع ید، سازمان آب و دولت موقت اشاره شد. یکی از مشکلات امروز ما عدم استعفای مسئولان است. چه اتفاقی و چه روحیهای وجود داشت که وقتی مهندس بازرگان متوجه میشد نمیتواند در یک سیستم کار کند، کنار میرفت؟ امروز بسیاری نمیتوانند در یک سیستم کار کنند و اتفاقاً هم میدانند که نمیتوانند کار کنند ولی به هر قیمتی حاضر به استعفا نیستند.
برای ایشان کار مهم بود و میز اهمیتی نداشت. وقتی میدیدند که نمیتوانند کار کنند، کنار میرفتند. برای ایشان قدرت اهمیت نداشت. در خلع ید وقتی دیدند کار انجام شده و پالایشگاه به کار افتاده است و تولید انجام میشود و کار مهندسی و مدیریتی به موفقیت رسید و حالا بستری برای کشمکشهای سیاسی فراهم شده است، استعفا داد. مهندس بازرگان قدرت را برای قدرت نمیخواست و شاید تنها کسی که در این طرف میز یا در آن سوی آن، رفتار و منشی یکسان داشت و قدرت بر او هیچ تأثیری نداشت، بازرگان بود. بنابراین وقتی احساس کردند که بیشتر اتلاف وقت و اصطکاک است استعفا داد. در ارتباط با سازمان آب میخواستند او فعالیت سیاسی نکند و او نمیخواست تن به ذلت بدهد. با اینکه حضور ایشان در سازمان آب مفید بود، ولی تسلیم حکومت زاهدی نمیشود.
آیا بازرگان شخصیت متمکنی بود؟
شاید علتی ساختاری نیز وجود دارد و به آنچه به شخصیت ایشان شکل میدهد، مربوط است. به نظر میرسد مهندس بازرگان در هیچ دورهای سقف معیشت خود را بر ستون بروکراسی و قدرت بنا نکرده است و شخصیتی است که میتواند زندگی خود را فارغ از ساخت قدرت بگذراند و به آن معنا نیازی وجود ندارد. عمده تصوری که در مورد اعضای نهضت در جامعه وجود دارد، اینطور است که آنها عمدتاً متمول هستند و کار سیاسی نیز انجام میدهند.
بخشی از داستان میتواند این باشد. این مسئله تا حدودی درست است، ولی کامل نیست. وقتی مهندس بازرگان در سال ۴۱ به زندان میرود، هیچ درآمدی ندارد و حقوق استادی وی نیز قطع بود و درآمد دیگری نداشت و تمام زندگی خانوادگی مرحوم بازرگان توسط مرحوم دکتر محمد قریب اداره میشود که هر ماه برای خانواده ایشان مبلغی میفرستد. وقتی مرحوم بازرگان از زندان آزاد میشوند، یکی از اولین کارهای ایشان این است که تنها خانه خود را که در خیابان ظفر بود، میفروشد و علیرغم اینکه دکتر قریب اصلاً مایل نبود، تمام مبالغ اهدایی دکتر قریب در طی آن 6 سال را پرداخت میکنند و با مبلغ مختصری که باقی میماند، خانهای اجاره میکنند و ساختمانی به نام «یاد» در خیابان غزالی میسازند که میتوانند در یک طبقه از آن مشارکت کنند. علاوه بر آن، در زمان دولت موقت، وقتی مهندس بازرگان از اوایل فروردین متوجه شدند که نمیتوانند وظایف نخستوزیری را به انجام برسانند، به فکر استعفا افتادند و زمانی که دانشجویان سفارت را تسخیر کردند، عملی رخ داد که از نظر قوانین بینالمللی دولت باید در برابر جهان پاسخگو باشد و ایشان نمیتوانستند پاسخگو باشند و این برخلاف تمام معاهدات بود. لذا وقتی متوجه شرایط شدند، استعفا دادند. من اولین کسی بودم که وارد دفتر ایشان شدم و گفتم استعفا بدهید و جزئیات ماجرا را میدانم. آقای مهندس استعفای خود را نوشته بودند و آن را به من دادند تا بخوانم. آنجا نوشته شده بود من استعفای «قطعی» خود را تقدیم میکنم و به من گفتند نظر شما چیست و من گفتم واژه «قطعی» را حذف کنید. چون شاید آیتالله خمینی با آن موافقت نکنند و گفتند بسیار خب و خط زدند و گفتند پاکنویس کنید و بفرستید برود. ایشان وقتی دیدند نمیتوانند به وظایف خود عمل کنند، گفتند استعفا میدهم و اگر اصلاحات مورد نظر ایشان انجام میشد، ادامه میدادند.
بازرگان اهل مبارزه بود
از نظر شخصیتی اینکه بگوییم ایشان اهل مبارزه نبود درست نیست. چون اهل مبارزه بودند و در جایی که باید سرسختی میکردند. بیش از هر کسی سرسخت بودند. نامههایی را که مهندس بازرگان از طرف نهضت برای آیتالله خمینی نوشته است در ارتباط با جنگ بخوانید. یکی از آن نامهها در سال ۶۶ و با عنوان «هشدار» نوشته شده است. امروز وقتی این نامه را میخوانم مو بر بدنم سیخ میشود. چون این نامه بسیار شجاعانه است. اینکه در مورد کانالهای اطلاعاتی امام حرف زدهاند و... . پس اینطور نبود که ایشان در زمان مواجهه با مشکل استعفا بدهند. ایشان به هر ترتیبی که بود مشکل را تحمل میکرد. ولی وقتی میدید فایدهای ندارد و کارشکنی وجود دارد و کنترلی نیست، استعفا میداد. ولی در مورد مسائل اقتصادی باید گفت مهندس بازرگان در زمان استعفا از دولت موقت چیزی نداشتند و فقط یک حقوق بازنشستگی مانده بود و کسی باور نمیکند که وقتی ایشان از دنیا رفت، میدانم که در حساب بانکی ایشان ۲۳۰۰ تومان وجود داشت.
اندیشه بازرگان پروژه محور نبود، پروسه محور بود
در سیر آثار آقای بازرگان با چند بازرگان مختلف روبهرو میشویم. آقای بازرگان برخلاف سایر اندیشمندان مسلمان در آن عصر پروژه مشخصی ندارند و این نه مثبت و نه منفی قلمداد میشود. مثلاً شریعتی پروژه اسلام انقلابی را دارد و مشخص است که چطور عمل میکند؛ آقای مطهری و آقای طالقانی بهگونهای دیگر، همچنین در حال حاضر دکتر سروش. ولی آقای بازرگان چنین وضعیتی ندارند. از دل «راه طی شده»، مجاهدین صدر سر برمیآورند و در اواخر عمر خود از نوعی دین خصوصی دفاع میکند. چه چیزی باعث میشود مهندس بازرگان برخلاف عمده روشنفکران مسلمان چنین مسیری را طی کند؟
مرحوم مهندس بازرگان احتمالاً یک پروژه مشخص نداشت. ولی او یک «پروسه» مشخص داشت؛ یعنی فرآیندی مستمر. دیدگاه اساسی ایشان بر این بود که نظمی در عالم خلقت وجود دارد که این نظم در زندگی اجتماعی بشر و در عالم شریعت نیز وجود دارد. آنطور که من شاهد آن بودم در هر شرایطی پاسخگوی نیاز روز جامعه بودند و در جهت واحد و بر اساس ارزشهای واحد حرکت میکردند و این مسئله هر روز به ترتیبی خود را نشان میداد و سرعتی ثابت داشت. مثل شریعتی آتشفشانی نبود که در چند سال دهها اثر تولید شود. بهطور متوسط سالی یکی دو اثر تولید میشد؛ مگر در زندان که وقت بیشتر بود. بنابراین مشاهده شما نمونهای از واقعیت در خود دارد. تفکر مهندس بازرگان پروژهای نبود ولی فرآیندی بود و ویژگی آن پاسخگویی به نیازهای مهمی بود که در هر زمانی مطرح بود یا خود ایشان کشف میکرد.
استعداد و هنری داشتند که مسائل مختلف را تشخیص میدادند و دیگران بعد از مدتی به سراغ آن مسائل میرفتند. این مسئله را بسیاری از بزرگان گفتهاند که مهندس بازرگان چیزی را در ابتدای انقلاب در خشت دید که ما بعد از سالیان در آینه ندیدیم. او این بصیرت را داشت که نیازها را ببیند و بداند باید روی چه چیزی باید کار کرد. وقتی قبل از انقلاب به پاریس میروند و با آیتالله خمینی دیدار میکنند و متوجه تفاوت نظر ایشان میشوند، بسیار ناراحت میشوند و با صراحت نظرات خود را به آیتالله خمینی میگویند. نظرات ایشان آن چنان صراحت داشت که حتی برخی از دوستان ایشان در نهضت، آن زمان برای مشایعت ایشان نمیآیند. به گفته دکتر سروش وقتی به انگلستان میروند، اوقات ایشان بسیار تلخ بود و حتی حوصله صحبت نداشتند. چون میدیدند جریانی آغاز شده است که با ارزشهایی که ایشان به آن رسیده بود، همخوانی ندارد. بعد وقتی به ایران برمیگردند، وقتی با نزدیکان خود صحبت میکردند ابراز کرده بودند که هیچ همانندی وجود ندارد و اساس این بود که مهندس بازرگان به توسعه بهعنوان امری تکاملی و تدریجی نگاه میکرد و بر این اساس فکر او پروژهای نبود.
بازرگان اصولگرا؟
بهصراحت ایشان اشاره کردید. اگر مهندس بازرگان بر اساس اصول خود رفتار نمیکرد و در جاهایی منعطفتر بود و امتیازاتی میداد، همانند کاری که بسیاری از سیاسیون انجام میدهند و به سیاستورزی آن را ترجمه میکنند، و لزوماً هم کاری منفی نیست، آیا ثمره آن برای آینده انقلاب و جریان نهضت آزادی بهتر نبود؟ نهضت آزادی از دورهای که آغاز آن استعفای دولت موقت است به حاشیه رفت و در اواخر عمر امام تمام شد و بعد از آن نهضت فعالیتی در حوزه رسمی سیاسی ندارد و بسیاری از نیروهای این تشکیلات حذف شدند. اگر روند آقای بازرگان بهگونهای دیگر بود آیا نمیتوانست کمک بیشتری به ادامه حیات نهضت داشته باشد؟ یا این روند قهری بود و انجام میشد؟
خدا میداند و نمیتوان با قاطعیت پاسخ داد. ولی بر اساس آنچه به تجربه و با دانش ما قابل بیان است، میتوان گفت که ایشان روی اصول پافشاری زیادی داشت و این پافشاری را داشتند تا مگر به اختلافی اساسی بخورد که مصلحت جامعه در آن نباشد.
نظر شما