چپ‌ها می‌گفتند «آیت‌الله بازرگان» و «مهندس طالقانی»

تهران - ایرناپلاس– بخش چهارم گفت‌وگوی ایرناپلاس با مهدی معتمدی‌مهر به بازخوانی مشی، روش و بینش آیت‌الله طالقانی می‌پردازد. رفتار و مواضع طالقانی در زندان و نوع نگاه طالقانی در خصوص قانون اساسی و مسئله شورا موضوع این بخش از گفت‌وگو با معتمدی‌مهر است.

رابطه طالقانی با مارکسیست‌ها
من برای به‌دست آوردن یک تصویر جدی از آقای طالقانی مکرراً ایشان را با بقیه مقایسه می‌کنم تا تضادها مشخص شود و شناخت ما از حالت کلی‌گویی خارج شود. به افرادی مثل دکتر سحابی، بازرگان و طالقانی اشاره کردید که اعتقاد داشتند حرف‌های آنها باید علمی باشد. من نمی‌خواهم از تعبیر «علم‌زدگی» استفاده کنم، ولی توجیه علمی در مورد آنها پر رنگ است. به نظر می‌رسد آقای طالقانی نیز به یک معنا از همین رنگ است. ولی آقای طالقانی در زمینه اندیشه‌ای در جاهایی از آقای بازرگان رادیکال‌تر است و در جاهایی آقای بازرگان حرف‌های ایشان را قبول نمی‌کند. آقای بازرگان مسئله «راه طی‌شده» را می‌گوید و از دل آن «راه انبیا، راه بشر» بیرون می‌آید. ولی آقای طالقانی حتی یک گام جلوتر است و می‌گوید حتی مارکسیست‌هایی که با رژیم شاه مبارزه می‌کنند در مسیری هستند که جایگاهی بالاتر از مسلمانانی دارند که نماز می‌خوانند، ولی اهل مبارزه نیستند. مبارزان مارکسیست را در مسیر توحید قلمداد می‌کند و ظاهراً آقای بازرگان این مسئله را نمی‌پذیرد. تبیین شما از این نگاه رادیکال آقای طالقانی چیست که گاهی حتی روشنفکرانی از این دست را جا می‌گذارد؟

نقل شده است که در زندان، نیروهای چپ تعبیری را به طنز به کار می‌بردند: «آیت‌الله بازرگان و مهندس طالقانی». و این تعبیر، در حقیقت به نحوی در تأیید نکته‌ای است که شما مطرح کردید. آقای طالقانی با گشایش فکری فوق‌العاده‌ای نسبت به این افراد برخورد داشت. در زمانی که بحث نجس و پاکی مطرح می‌شود، آقای طالقانی با آن که بنا بر خاطره‌ای که از سوی آقای دکتر محمدی گرگانی مطرح شده است، در اثر فشارها و اصرارها و شرایط اجتماعی و جو زندان پس از تغییر ایدئولوژی سازمان، از جمله امضاکنندگان این نامه بود، اما سعی می‌کند که تبعات تفرقه‌انگیزانه این فتوای جمعی را هم مدیریت و محدود کند و به حداقل برساند.

به نقل از یک زندانی مارکسیست که در همان دوران هم‌بند ایشان بوده است، عرض می‌کنم که: «طالقانی تعمد داشت برخی اوقات که وضو می‌گرفت و دستان او خیس بودند، جوان‌های مبارز مارکسیست را در آغوش بگیرد یا دست به سرشان بکشد» و این مسئله را علناً نشان بدهد که در مورد دگراندیشان چگونه فکر می‌کند. این روحیه کمتر در مهندس بازرگان دیده شده ‌است. ضمن این که بازرگان نیز همین روحیه را داشت، ولی نه در سطح طالقانی. شاید بخشی از این مسئله را بتوان به خصلت‌ها و ویژگی‌های فردی طالقانی پیوند بزنیم که از این منظر، کم‌بدیل بود.

اما بازرگان و طالقانی را باید در جای خود دید. طالقانی یک روحانی و مجتهدی برجسته بود که بیشتر، حضور خود را در عرصه اجتماعی تعریف می‌کرد، اما بازرگان در عرصه سیاسی قرار داشت. شاید طالقانی خود را در سنت حوزه تعریف نمی‌کرد، اما کسی نمی‌توانست در فقاهت و اجتهاد و مفسر بودن او تردیدی ایجاد کند. هنوز که هنوز است تفسیر پرتوی از قرآن، توسط هیچ‌کسی در حوزه قابل رد نیست. از این رو، طالقانی با امکان و وسع بیشتری می‌توانست از روحیه مداراگری خود در قبال دگراندیشان مارکسیست استفاده کند و بهره ببرد.

اگر خاطرات آقای عمویی و توده‌ای‌ها را از آقای طالقانی بخوانید، روابط انسانی ایشان بسیار گسترده بود. طالقانی نسبت به بازرگان مدت زمان بیشتری را در زندان به‌سر برد و در میان طیف‌های مختلفی به سر برد، بنابراین طبیعی است که از فرصت بیشتری برای بروز این روحیات برخوردار بوده است. در جامعه نیز جایگاه مرجعیت اجتماعی داشت و افرادی که دور او جمع می‌شدند، از طیف‌های مختلفی بودند. ولی در رابطه با موضوعی که مطرح می‌کنید، این موضوع مغایرتی ندارد با بحث‌هایی که در «راه‌ طی‌ شده» است. چون «راه طی شده مرجع آموزشی و فکری» نیروهایی مثل مجاهدین بود و آنها هم از این منابع استفاده می‌کردند.

مصدق نفت را ملی کرد، بازرگان قرآن را

آقای مهندس میثمی تعبیر جالبی در مورد «راه طی‌ شده» دارد و می‌گوید: «مصدق نفت را ملی کرد و بازرگان با «راه طی‌ شده» قرآن و دین را ملی کرد» و طی خاطره‌ای نقل می‌کند که در سال‌های دهه چهل به همراه شهید محمد حنیف‌نژاد و برخی دیگر، دیداری با آیت‌الله بهشتی داشتیم و منابع فکری و اعتقادی مطالبه کردیم، آقای بهشتی گفت در حوزه، منبعی وجود ندارد بروید «راه طی شده» را بخوانید که مهندس بازرگان در آنجا به اندازه یک دایره‌المعارف مطلب دارد.

در «راه طی شده» بازرگان نمی‌گوید افرادی که راه بشر را طی می‌کنند، مراحل توحیدی را طی نمی‌کنند، بلکه پیام «راه طی‌ شده» این است که این دو راه، در نهایت هر دو به یک سرمنزل می‌رسند. اما اگر راه بشر از ظرفیت‌های راه انبیا بهره نبرد، دیرتر و با هزینه‌های بیشتر به مقصد می‌رسد و آسیب می‌بیند. به همین دلیل بازرگان نیز هرگز در مقابل مارکسیست‌ها موضع نمی‌گیرد و حداکثر کاری که می‌کند، کتاب «علمی بودن مارکسیسم» را می‌نویسد؛ آن هم پس از فضای تندی که پس از تغییر ایدئولوژی سازمان، علیه بازرگان تدارک دیده شده است.

رفتار ارتدوکس بازرگان در مقایسه با طالقانی

یادآوری می‌کنم که مهندس بازرگان، هیچ‌وقت مبلغ دیدگاه‌های سنت‌گرایانه و قشری نیست که در مورد مارکسیست‌ها مطرح بود. ولی بازرگان رهبر یک گروه سیاسی است و باید خود را در جایگاه رهبری نهضت آزادی ببیند. از این رو، چه بسا در برهه‌هایی، بازرگان با مارکسیست‌ها در روند مبارزه، همکاری‌هایی هم داشته است، ولی می‌داند که اگر مرزبندی خود را با جریاناتی مثل مارکسیست‌ها نادیده بگیرد، در مسیر مبارزاتی او تأثیرگذار خواهد بود. در حقیقت بازرگان به دلیل جایگاهی که به‌عنوان یک «مسلمان ِ ایرانی و مصدقی» و دبیرکل نهضت آزادی ایران دارد، رفتاری خط‌کشی‌شده‌تر دارد.

باید توجه داشت که تمام این اتفاقات، در دوران جنگ سرد رخ داده است. همه مارکسیست‌هایی که حتی به دلیل آرمان «ایران» و «عدالت اجتماعی» زیر شکنجه‌های ساواک شهید شدند، «اتحاد جماهیر شوروی» را به‌عنوان کعبه آمال خود می‌دانستند و ابایی نداشتند که با حزب کمونیست اتحاد خلق‌های شوروی [Big Brother Party] و دستگاه امنیتی[K.G.B] روابط راهبردی برقرار کنند و طبیعتاً بازرگان و مصدق در مقام رهبران سیاسی، سطحی از ملاحظات و مرزبندی را در این راستا ضروری می‌دانستند.

توطئه حزب توده علیه دولت موقت

بازرگان این مسئله را می‌فهمید. همان‌طور که مصدق نیز می‌دانست که نزدیکی به احزاب چپ، می‌تواند زمینه ورود ایران به بلوک شرق را فراهم کند. اگر به مجموعه تحولات 25 تا 28 مرداد نگاه کنید، مصدق حاضر می‌شود شکست بخورد ولی به‌خاطر حفظ دولت خود با حزب توده ایران همکاری نکند؛ چرا که به تبعات سیاسی و اجتماعی آن در سطح داخلی و بین‌المللی آگاه است. اینها واقعیت‌های تاریخی هستند. فکر می‌کنم که بازرگان نیز این نگاه را در دوران انقلاب و پس از پیروزی داشت. البته پس از انقلاب، تقابل جریانات مارکسیستی بسیار جدی شد و حزب توده، علناً علیه بازرگان و دولت موقت، توطئه می‌کرد. رهبران توده‌ای با رهبران حزب جمهوری در بالاترین سطحِ همکاری، روابط برقرار می‌کنند که در خاطرات آقای هاشمی انعکاس یافته است و ایشان از جلسات هفتگی با آقایان کیانوری و طبری گزارش می‌دهد و می‌گوید: «قرار شد در جلسات هفتگی، من و فلانی شرکت کنیم.»

البته قبل از انقلاب تقابل چندانی بین بازرگان و مارکسیست‌ها نیست. حتی وقتی مهندس بازرگان به زندان برازجان تبعید می‌شود، در آنجا با رویی گشاده با مارکسیست‌ها برخورد می‌کند و به هم احترام می‌گذاشتند و از هم حمایت می‌کردند. ولی در خاطرات دوران دکتر مصدق از تقابل‌هایی حرف زده می‌شد که بین دکتر مصدق و حزب توده بود. بعد از انقلاب نیز این تقابل کاملاً جدی می‌شود که بخش مهم آن، منبعث از واقعیت‌های دوران جنگ سرد است. هم این واقعیات تاریخی و هم جایگاه آقای طالقانی اقتضا می‌کرد که ایشان با ظرفیتی متفاوت نسبت به مهندس بازرگان با مارکسیست‌ها رفتار کند. وقتی طالقانی در مورد این افراد واژه «شهید» را به کار می‌برد، هیچ‌کس نمی‌تواند به طالقانیِ مفسرِ قرآن که مجتهد نامداری است، ایراد بگیرد. اما اگر یک روشنفکر کراواتی ولو قرآن‌شناسی چون بازرگان این کار را می‌کرد، زیر فشار زیادی قرار می‌گرفت.

موضع طالقانی در مورد جریان سپاس

ایشان بعد از ماجرای «سپاس» به خانم اعظم طالقانی گفته بودند اگر می‌توانی از زندان خارج شو. علت این اتفاق چه بود؟

در قضیه «سپاس» ظاهراً یک تلقی وجود داشت که در شرایط فعال‌شدن جنبش اجتماعی که در آن زمان محسوس بوده است، تعدادی از افراد که می‌توانند از این شرایط استفاده کنند، بیرون بروند و به نقش سیاسی خود بپردازند.

طالقانی و مسئله شورا

به نکته‌ای اشاره کردید و گفتید حرف‌ها و مواضع آقای طالقانی امروز می‌تواند به‌عنوان یک راه‌حل مورد توجه باشد. یکی از نقاطی که آقای طالقانی بر آن تأکید فراوانی داشتند، بحث «شورا» بود. تلقی ایشان از بحث شورا چه بود و آنچه ما امروز می‌بینیم چه نسبتی با آن دارد؟

آقای طالقانی طبق آشنایی که با آموزه‌های قرآنی و تاریخ اسلام داشت و نیز، بنا بر تربیت سیاسی و اجتماعی خود که ناظر و برگرفته از دهه‌ها هم‌نشینی فکری و سیاسی با روشنفکران دمکراسی‌خواه بود، به مسئله اصالت و ارجحیت تصمیمات شورایی بر تصمیمات فردی توجه داشت. در تفسیری که ایشان از آیه «و شاورهم فی الامر» مطرح می‌کند، تصریح دارد که حیطه مشورت، حتی برای پیامبر اکرم (ص) عام است و در هر امری باید مشورت کرد. این نگاه نشان می‌دهد حتی شخص پیامبر در تمام امور مربوط به حکومت، به تصمیمات فردی قناعت نمی‌کرده است. از جنگ و جهاد گرفته تا نحوه تقسیم بیت‌المال و... .
آقای طالقانی بر این نگاه که در هر امری باید با مردم مشورت کرد، عقیده داشتند. ایشان با شناختی که از تاریخ اسلام داشتند، سنت پیامبر را در همین جهت تفسیر می‌کردند. ولی نهاد شورا در ایران سابقه‌ای نداشت.

این که بگوییم آقای طالقانی با ساختار اداری نهاد شوراها آشنا بود، واقع‌بینانه به نظر نمی‌رسد. البته بی‌تردید آقای طالقانی به دلیل تعاملات سیاسی که داشت، چه بسا با نظام‌های شورایی در کشورهای بلوک شرق آشنایی کلی داشت، ولی به نظر من آن آشنایی به منزله نگاه بوروکراتیک نسبت به این نهاد نیست و بیشتر واجد جنبه‌های محتوایی است.

ایشان در مرحله تدوین قانون اساسی به رحمت خدا رفتند. ولی این تفکر شورایی را در ساختار تصمیم‌گیری‌هایی که در نهضت مقاومت ملی و در جبهه ملی و نهضت آزادی تجربه کرده بود و همان‌گونه که قبلاً گفتم، طالقانی خود را تافته جدا بافته نمی‌دید و به تصمیمات شورایی گردن می‌نهاد. در این قالب به نظر می‌رسد عملاً با مفهوم شورا آشنا بودند و با این مفهوم، تجربه زیستی داشته است. ولی نه این شورایی که ما آن را به‌عنوان شورای شهر می‌شناسیم. در نگرش اداری و اجرایی، شاید افرادی مثل مهندس بازرگان یا مهندس توسلی که نگاهی مدیریتی و اجرایی‌تری داشتند و در آن زمان در چارچوب مدیریت شهر تهران و کل کشور بودند، چه بسا نگاهی دقیق‌تر داشتند. ولی آقای طالقانی بیشتر به‌صورت مفهومی و ارزشی به این مفاهیم می‌پرداختند.

علت مخالفت ایشان با اصل ولایت فقیه نیز بر همین اساس بود و می‌گفت در اینجا یک فرد همه کاره است، ولو اینکه این فرد رهبر انقلاب باشد. ولی این که یک نفر در همه امور حرف اول و آخر را بزند را قبول نداشت. البته این مسئله فقط در مورد آیت‌الله طالقانی نبود. نامه‌ها و اسنادی از دکتر بهشتی وجود دارد که ایشان قبل از انقلاب گفته است مرجعیت نیز باید شورایی باشد و یک فرد حتی نمی‌تواند در امور فقهی مرجع مطلق باشد. ولی دکتر بهشتی بعد از انقلاب چندان وارد این بحث‌ها نشد، اما آقای طالقانی در مورد مسئله شوراها در حاکمیت جمهوری اسلامی بسیار پیگیر بود.

 در مراحل تدوین قانون اساسی، شورایی از پایین مطرح بود. یعنی شورای محلات و شورای شهر و شورای استان و بعد مجلس شورای ملی. در واقع، نهاد شورا، ساختاری بود که از پایین می‌آمد و تبلور نهایی و ملی‌اش را در مجلس شورا می‌دید. اما در تجربه عملی انقلاب تا سال 77 چنین نهادی اجرایی نشد و وقتی اجرایی شد، هرگز نهادی از پایین نبود و از بالا شکل گرفت. به همین دلیل در شوراهای شهر و روستای کنونی، نظامی بوروکراتیک می‌بینید که به همان فساد و ناکارآمدی نهادهای غیرشورایی مبتلاست و عملاً در مقابل شهرداری‌ها در حکم ماشین امضا هستند. این شوراها مؤید مدیریت شورایی دموکراتیک و مورد نظر طالقانی نیست.

۰ نفر

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.