نقش راهبری آیتالله طالقانی
ایرنا پلاس: به نظر شما اگر آقای طالقانی زنده بودند، میتوانستیم به این شکل شاهد وقوع اتفاقاتی نظیر ۳۰ خرداد و استعفای دولت موقت باشیم؟ آیا اساسا این اتفاقات رخ می داد؟ آیا آقای طالقانی با جمهوری اسلامی به تضاد میرسید؟
معتمدیمهر: شخصیتهایی مثل آیتالله طالقانی و آیتالله مطهری، واجد جایگاه اجتماعی و سیاسی و ظرفیتهایی ویژه بودند که سبب میشد رهبری انقلاب و روحانیون شورای انقلاب، ملاحظات جدی در تامین نظرات ایشان داشته باشند؛ به ویژه آیتالله طالقانی که هم پایگاه وسیع مردمی داشت و اغراق نیست اگر بگوییم در حکم رهبر دوم انقلاب به شمار میآمد و هم این که آیتالله خمینی، شخصاً ایشان را قبول داشت و افرادی مانند بنیصدر و رهبران سازمان مجاهدین خلق و حتی احزاب چپ و مارکسیستی هم از آیتالله طالقانی حرفشنوی داشتند و لااقل در برابر ایشان، ظاهر را بیشتر مراعات میکردند.
بنابراین طبیعی است که اگر این بزرگواران به آن زودی از دنیا نمیرفتند، حزب جمهوری اسلامی و دیگر روحانیون سرشناس شورای انقلاب و نیز بنیصدر و رجوی، فرصتی برای آن حد بلندپروازی پیدا نمیکردند و حتی اگر بگوییم جنگ قدرتی که پس از انقلاب روی داد، امری محتوم و ناگزیر بود، اما تردید نباید داشت که حضور امثال طالقانی، میتوانست سرعت و شدت این جنگ قدرت را مهار یا مدیریت کند.
درخصوص رویداد ۱۳ آبان و وقایعی از این دست هم به نظر میرسد که وضعیت همینطور است و اگر حادثه ۱۳ آبان را ریشهیابی کنیم، یادآوری میشود که در ۱۳ آبان ۱۳۵۸ شورای انقلاب این حادثه را پدید نیاورد و در آغاز هم تایید نکرد. بلکه شورای انقلاب و آیتالله خمینی نیز با چنین اتفاقی روبرو شده و در مقابل عمل انجام شده، قرار گرفتند. من فکر میکنم حضور امثال طالقانی و مطهری، ماهیتاً نمیتوانست مانع کلیت رخدادی مثل ۱۳ آبان شود، چون ریشهها و پیامدهای این حادثه، هم در خارج و هم در داخل کشور قابل بررسی است. اما در مدیریت آن و رخدادهایی که بعد از این واقعه پیش آمد، یعنی طولانیشدن دوران گروگانگیری و تاثیراتی که در داخل و خارج از کشور پدید آورد، حضور طالقانی و مطهری قطعاً اثرگذار بود.
شاید اگر آقایان طالقانی و مطهری زنده میماندند، عملکرد نهادهای موازی که مهندس بازرگان و دولت موقت از آنها شکایت داشتند و منجر به ناکارآمدی دولت میشدند و در نهایت نیز به استعفای دولت موقت انجامید، در مواردی کنترل میشد. ولی رخداد ۱۳ آبان و به ویژه ۳۰ خرداد ۶۰ صرفاً با اتکا به حضور آقایان طالقانی و مطهری غیرقابل جلوگیری بود؛ اگرچه ماهیتاً قابل پیشگیری بود. رهبری سازمان مجاهدین خلق برای پدید آوردن این شرایط انگیزههایی داشت. از طرفی، جنگ قدرت در کل کشور مطرح بود و روحانیون حزب جمهوری که میخواستند قدرت را قبضه کنند، اثرگذار بودند. من مطمئن نیستم آقای مطهری و طالقانی میتوانستند در برابر همه این امواج ایستادگی کنند، اما مسلما شدت لطمات و خسارات این مسائل میتوانست با حضور این شخصیتها کاهش پیدا کند و شاید جهتگیریها و موضعگیریهای رهبر انقلاب متفاوت میبود.
مقایسه طالقانی و مطهری
ایرنا پلاس: شما نام آقای مطهری و آقای طالقانی را در کنار هم قرار دادید. هرچند به نظر میرسد این دو اسم امروز فاصله زیادی از هم دارند. آقای مطهری بیشتر نماد جریان حافظ وضع موجود است و بسیار رسمی شده است، ولی آقای طالقانی همچنان در فضای غیررسمی فعال است و بیشتر به نگاههای انتقادی نزدیک است. به تعبیری آقای مطهری بسیار حکومتی شده و آقای طالقانی حکومتی نیست. آقای مطهری را در مقابل خانه آقای سحابی ترور میکنند، ولی آقای طالقانی به مرگ طبیعی فوت میکنند. چرا این دو شخصیت که شما آنها را در کنار هم قرار دادید، این همه از هم دور به نظر میرسند؟
معتمدیمهر: من در مورد اثرگذاری این شخصیتها برای رهبری حرف زدم و نه در خصوص مبانی فکری یا خاستگاه سیاسی و پایگاه اجتماعی ایشان. رهبری انقلاب و یا شورای انقلاب از این دو شخصیت اثر میپذیرفتند و این مساله قابل تردید و انکار نیست. اما آنچه بعدها رخ داد، مصادرهای بود که جریان حاکمیت، در برههای نسبت به مطهری روا دانست و مطهری را ایدئولوگ اسلام فقاهتی و در تقابل با روشنفکری دینی و گفتمان بازرگان و طالقانی شریعتی تبلیغ کرد.
البته گفتمان مطهری با گفتمان طالقانی و یا بازرگان تفاوتهایی دارد و وجوه کلامی و فلسفی و فقهی بر آن غلبه دارد. ولی ایشان که نگاهی درون حوزویتر دارد و بیشتر در چارچوب سنتهای حوزه قرار داشت، فعالیتهای اجتماعی خود را از ۱۳۳۳ به بعد که با آقای مهندس بازرگان آشنا میشود، به سمت همگامی با نهادهای روشنفکری و احزاب میبرد. عموم کتابهایی که از ایشان منتشر شدهاست، سخنرانیهایی بوده است که شهید مطهری در جلسات انجمن اسلامی پزشکان و مهندسان ایراد کرده است، نه در مساجد و پایگاههای حوزوی. در همان شبی که ایشان شهید میشود که حدوداً دو ماه و نیم بعد از انقلاب است، از جلسه «متاع» که در منزل دکتر سحابی تشکیل شده بود، بیرون میآید که این اتفاق میافتد.
ارتباط مطهری و بازرگان
مطهری پیش از انقلاب با هیچ فردی به اندازه مهندس بازرگان همکاری نکرده است و اگرچه نسبت به طالقانی، از پایگاه حوزویتری برخوردار بود و به نهاد مرجعیت و روحانیت یا فقه اهمیت بیشتری میداد اما متاثر از روشنفکران دینی، گرایشات روشنفکرانه و نقدهای روشنفکرانهای هم نسبت به مرجعیت داشت که این دیدگاهها در کتاب «بحثی درباره مرجعیت و روحانیت» که حاصل همایشی با همکاری بازرگان و طالقانی و دیگر روشنفکران دینی بود و نیز در سایر آثار قلمی و عمل اجتماعی ایشان، انعکاس یافته است. با قاطعیت عرض میکنم که مطهری از سال ۱۳۳۳ به بعد، مطلقا با هیچ فردی به اندازه بازرگان همکاری فکری و سیاسی نداشته است.
ایرنا پلاس: «متاع» مخفف چیست؟
معتمدیمهر: «متاع» مخفف نام سازمانی است با عنوان کامل «مکتب تربیت اجتماعی و عملی»؛ سازمانی فرهنگی است که از سال ۱۳۳۷ با ابتکار مهندس بازرگان و همکاری روشنفکران دینی مانند دکتر سحابی، مهندس کتیرایی، حاج طرخانی، مهندس سحابی، دکتر کاظم یزدی و آیتالله مطهری و... تاسیس شد و ادامه فعالیت داد و بیشتر بهعنوان سازمان موسس عمل میکرد که نهادهایی دینی و اجتماعی را تاسیس میکرد: مثل شرکت سهامی انتشار و انتشارات قلم و... حتی بعید نمیدانم که اندیشه تاسیس موسسه فرهنگی «حسینیه ارشاد» نیز از درون «متاع» بیرون آمده باشد.
میخواهم بگویم آقای مطهری چنین ارتباطاتی با روشنفکران دینی داشت. وقتی رهبر انقلاب از او برای گزینه نخستوزیری دولت موقت، مشورت مصداقی میگیرد، تنها گزینهای که مطرح میکند، مهندس بازرگان است. یعنی حتی دو گزینه هم مطرح نمیکند. تنها گزینه او مهندس بازرگان است، در حالی که مطهری میتوانست از هم صنفیها و هملباسان خود و یا از میان سایر روشنفکران و سیاستمداران بزرگ، کسی را معرفی کند، اما اصلا چنین چیزی برای مطهری مطرح هم نیست.
همچنین در مدیریت فعالیتها، مثل مدیریت اعتصابات صنعت نفت یا مدیریت «ستاد استقبال از امام» عموم همکارانی که در کنار مطهری قرار دارند، همچون مهندس بازرگان، دکتر سحابی، صدر حاج سید جوادی، مهندس توسلی، مهندس صباغیان، مهندس کتیرایی و... عموماً روشنفکران دینی هستند. در صورتیکه رییس ستاد ایشان بود، ولی اجرا و مدیریتهای اساسی را به این افراد واگذار میکند. یعنی افراد مورد اعتماد آقای مطهری، حتی پس از انقلاب، عموماً از این طیف بودند. در بخشهای اجرایی سادهتر، موتلفهایها و افرادی مثل شهید مهدی عراقی و... نیز مورد اعتماد ایشان بودند. ولی مدیریتهای کلان سیاسی و اجتماعی را به روشنفکران مسلمان واگذار میکردند.
چهرههایی که مصادره شدند
ایرنا پلاس: آقای مطهری نیز نقدهایی جدی به روحانیت دارد. حتی دکتر سروش در سخنرانی «حریت و روحانیت» در نقدهای خود به آقای مطهری رفرنس میدهد. لذا لزوما نقد آقای مطهری به روحانیون کمتر از آقای طالقانی نیست. ولی این دو امروز از هم فاصله زیادی دارند. احتمالا دلیل این وضعیت نوع گفتمانی است که این دو از درون آن بیرون آمدهاند.
معتمدیمهر: آقای مطهری نگاهی حوزویتر داشت و در مواردی، تبیین ایشان از آموزههای دینی، فلسفی و کلامی بود. ولی آقای طالقانی تفسیری اجتماعی داشت. اما تفاوتهایی که از مطهری و بازرگان امروزه مطرح میشود، فقط منحصر به تفاوت گفتمان یا مبانی فکری ایشان نیست و در این خصوص، دلایل سیاسی به نظر من مهمترند. تا برههای از سالهای دهه نخست انقلاب، رسانههای حاکمیت که حتی وجود بازرگان و طالقانی در رهبری و مدیریت انقلاب را نفی میکردند، طوری تبلیغ کردند که گویی مطهری در مقام ایدئولوگ اسلام فقاهتی، در تقابل با روشنفکران دینی قرار داشته است. حال آن که طی سالیان بعد از دهه ۱۳۶۰، تکیه بر نقش مطهری در مرجعیت انقلاب، کمرنگتر نشان داده میشود و حتی صداوسیما چندان به ایشان نمیپردازد و فقط در سالگردها و کاملا به شکل مناسکی به آنها میپردازد. ولی تا یک دورهای میتوانستند بهرهبرداری بیشتری از گفتمان مطهری داشته باشند.
این مصادره در مورد افراد دیگری نیز رخ داده است. فردی مثل شهید چمران که امروز حتی برخی تردید وارد میکنند و میگویند ایشان عضو نهضت آزادی نبوده است. درحالیکه اسناد فراوانی مبنی بر این وجود دارد که ایشان حتی بعد از انقلاب، نقشی اساسی در شورای مرکزی نهضت و روزنامه میزان داشت. همراهی چمران با مهندس بازرگان و دکتر یزدی روشن است و نیاز به توضیح زیادی ندارد، با این همه، چمران و شخصیتهای زیادی توسط دستگاههای تبلیغات حکومتی مصادره شدهاند.
طبیعی است که در فضای دهه شصت، بلندگوهای تبلیغاتی بیشتر در دست طرف مقابل است. حتی امروز بهجز مصادره حکومت، تبیین نقشی که فرزندان آقای مطهری از ایشان دارند با واقعیت عملکرد شهید مطهری بسیار متفاوت است و تبیینی که از سوی نزدیکان آقای مطهری انجام میشود، به بسیاری از واقعیات زندگی مطهری توجهی ندارد.
پس از انقلاب، تولیدات فکری آقای مطهری به طوری مد نظر قرار گرفت که بر عملکرد و ارتباطات سیاسی و اجتماعی ایشان در زمان قبل و بعد از انقلاب ناظر نبود. مضاف بر این که ایشان بسیار زود به رحمت خدا رفتند و این زمان برای ارزیابی یا پیشبینی عملکرد ایشان پس از انقلاب کافی نیست و چه بسا نتوان به دقت پیشبینی کرد که اگر زنده میماند، در کدام جبهه پس از انقلاب قرار میگرفت؟ به هر حال، ایشان روحیاتی حقمدارانه و عقلاندیشانه داشتند. در مواردی نظیر «روضهخوانی» با شهامت، جزییات و ساختاری کلان از این پدیده را مطرح میکنند و به «عاشورا» نگاهی عقلانی دارد. به نظر میرسد در فضای دهه اول انقلاب این نگاه نمیتوانست مورد تایید باشد و با توجه به این که آیتالله مطهری به پایگاه سیاسی متفاوتی از آیتالله طالقانی تعلق داشت و روحیات مداراگرتری داشت، میتوان پیشبینی کرد که اگر ایشان به آن زودی از دنیا نمیرفت، احتمالاً به انزوایی خودخواسته یا تحمیلی دچار میشد.
نظر شما