تهران- ایرناپلاس- زبان مشترک بین هنرمند افغانستانی و ایرانی بهترین بهانه است برای ارتباط فرهنگی و هنری. زبان فارسی را نباید محدود به مرزهای جغرافیایی دانست و مرزهای فرهنگی و هنری را تا حد امکان گسترش داد.

به گزارش ایرناپلاس، ایران همواره با کشورهای هم‌زبان و همسایه خود ارتباط فرهنگی سازنده‌ای داشته است. این هم‌زبانی در طول قرن‌ها، موجب شکل‌گیری بسیاری از ارتباط‌های اجتماعی و فرهنگی شده ‌است؛ ارتباطی که می‌تواند درصورت تسهیل رفت‌وآمدها، بسیاری قوی‌تر و مفیدتر باشد.

داود سرخوش را بسیاری از ایرانیان با آهنگ «سرزمین من» می‌شناسند؛ شعر و ترانه‌ای بدون مرز که دل همه فارسی‌زبانان را می‌لرزاند. او که در این سال‌ها در شهر وین در اتریش زندگی می‌کند، در گفت‌وگوی اینترنتی با ایرناپلاس درباره راه ارتباط‌زبانی میان کشورهای فارسی زبان و تاثیرگذاری و تاثیرپذیری فرهنگی سخن گفت.

به نظر شما زبان فارسی تا چه اندازه و چگونه می‌تواند موجب تعامل هنری و اجتماعی میان کشورهای هم‌زبان مانند افغانستان و ایران شود؟
_
وقتی چند کشور هم‌زبان و نزدیک مانند ایران، افغانستان و تاجیکستان را در نظر می‌گیریم، متوجه می‌شویم مرزبندی‌ها سبب شده‌ زبان‌های دری، فارسی و تاجیکی از هم جدا انگاشته شوند. اگر روی این موضوع به درستی فکر و کار شود، اینها اهل یک زبان بودند و همچنان هستند. نمی‌توان با ادعای محدودیت مرزهای جغرافیای، زبان خود را جدا بدانیم. ما می‌توانیم کمی آزادتر مسائل فرهنگی خود را به اشتراک بگذاریم، مراسم‌های مهمی مثل نوروز داریم که می‌تواند به عنوان بستر حرکت همگانی استفاده شود. می‌دانم که دستاورد زبان چیزی نیست که تحت تاثیر محدودیت‌هایی که برای همه روشن است، قراربگیرد.

زبان مانند پلی است که براساس آمال و آرزوهای انسان‌ها ایجاد شده است، باد و باران نمی‌تواند گزند آنچنانی بر این مسائل وارد کند. خیلی راحت می‌توانیم بگوییم که وقتی اهل یک زبان و محدوده هستیم، اگر محدودیت‌های مرزی و جغرافیایی را از سر راه برداریم، می‌توانیم ارتباط فرهنگی بهتری داشته باشیم.

روی مساله تعامل زبانی نمی‌خواهم حرف داشته باشم زیرا واژه تعامل رسا نیست. وقتی که ما اهل یک زبانیم و به یک زبان صحبت می‌کنیم، استفاده از این واژه درست نخواهد بود، حتی اشتراک زبانی هم معنی پیدا نمی‌کند زیرا ما اهل یک زبانیم. در زبانمان اشتراک کلمات وجود دارد. به این دلیل که در هر دو طرف مرز ایران و افغانستان، شاهد حضور اقوام کوچک و بزرگی هستیم که در آوا و برخی واژگان تفاوت‌هایی با هم دارند.

افغانستانِ درگیر،نمی‌تواند فرهنگش را ترویج کند
به نظر شما استقبال افغانستانی‌ها و ایرانی‌ها از هنر کشورهای همسایه و هم‌زبان چقدر است و آیا از هنر کشورهای همسایه آگاهی دارند؟
_
در ارتباطی که با دوستان دارم و خود از هنرمندان آن دیارم، به نظر می‌آید ما خیلی بیشتر از انتظار همزبان ایرانی، هنر ایران را دوست داریم و در جریان آثار هنری آنها در عرصه سینما، ادبیات و موسیقی، فراز و فرودهایی که در کارشان پیش می‌آید، هستیم. البته می‌دانم ایرانیان و هنرمندان ایرانی هم از موضوع هنر در افغانستان بی‌خبر نیستند. شاید اگر بخش‌های هنری زیادی از جانب افغانستان در ایران حضور نداشته‌، به این دلیل است که افغانستان درگیر است، حتی به اندازه‌ای که مردمانش مطمئن نیستند وقتی از خانه خارج می‌شوند، شامگاه به خانه باز می‌گردند یا نه. 

این صدا خاموش نیست
در هفته‌های گذشته، محمدرضا شجریان از هنرمندان ایرانی را از دست دادیم. نظر شما درباره آثار او چیست؟ شجریان تا چه اندازه در افغانستان شناخته شده‌ است؟
_
این صدا خاموش نیست اما متاسفم که شاهد کارهای جدیدش نخواهیم ‌بود. این مساله را به اهالی هنر از جانب خودم صمیمانه تسلیت می‌گویم. در افغانستان شجریان را بسیار شنیدند و می‌شنوند. همه از این اتفاق متاثر شدند. طنین صدای هنرمند را نمی‌توان محدود کرد. آوازهای شجریان را خیلی شنیدم و هنور هم می‌شنوم و مطمئنم برای سال‌های سال، طنین صدایش ادامه خواهد داشت. همه می‌دانند شجریان در زمان خود یگانه بود. من چندین بار برای شرکت در کنسرت شجریان و شهرام ناظری در شرایطی که برایم ساده نبود، به کشورهای اروپایی سفر کردم.

موسیقی ایرانی را در افغانستان خیلی می‌شنوند و همچنین اطلاع دارم که بسیاری در ایران به موسیقی افغانستانی گوش می‌دهند. بسیاری از افغانستانی‌ها و ایرانی‌ها در کشورهای دیگر زندگی می‌کنند. گرچه این وضعیت به اجبار پیش آمده است اما خبر دارم که آنها هم، از موسیقی افغانستانی و ایرانی بهره می‌برند.

نویسندگان در افغانستان درگیرِ بودن‌ و نبودن
بسیاری از ایرانیان با آثار برخی از نویسندگان افغانستان مانند جواد خاوری و رهنورد زریاب و بسیاری دیگر از نویسندگان خوب این کشور آشنا هستند؛ در افغانستان امکان خوبی برای انتشار کتاب وجود دارد، به نظر شما، ارتباط فرهنگی بین اهالی فرهنگ دو کشور چگونه بهبود می‌یابد؟

برخی نرمش‌ها یا آسان‌گیری در رفت‌وآمد و امکان نشر آثار، کمک می‌کند تا دو کشور از تجربه‌های نویسندگان یکدیگر استفاده کنند. افغانستان نویسندگان خوب زیادی دارد اما هستند نویسندگانی که درگیر بودن و نبودن‌اند و در بحبوحه پیکار و جنگ، قلم و دانش را از یاد نبرده‌اند.

این روزها در افغانستان از نظر چاپ، نشر و پذیرش، فرصت خوبی مهیاست تا افراد برای ارائه آثار خود مجبور نباشند کشور دیگری را انتخاب کنند. اگر این عرصه را اندکی باز بگذارند، می‌توانیم شاهد خلق آثار خوب و جدید باشیم.

آنچه زبان ما را فقیر ساخته دو چیز است؛ متاسفانه زبان ما مانند بسیاری از بخش‌های دیگر، سیاسی شد که در نتیجه این دیدگاه، زبان را از وضعیتی که می‌توانست بزرگ باشد، محدود به مرزهای جغرافیایی کردیم. زبان گناهی ندارد. فردی که مدرک دکترا می‌گیرد و کسی که از دانشگاه فارغ‌التحصیل می‌شود، کسی که عمر خود را برای تحصیل علم سرمایه‌گذاری می‌کند، باید کاری کند که زبان تولید داشته‌ باشد. اگر زبان تولید نداشته باشد در محدوده خود باقی می‌ماند. این زبان وطن من است و می‌تواند خانه‌ام باشد و من توانستم آن را برای خودم حفظ کنم.

عجیب است افراد لایق و افرادی که در کشور خود این تجربه‌ها را به دست آورده‌اند به دلیل معاش بهتر در کشور دیگری باید از آنچه داشته‌اند، چشم بپوشاند. مشکل ما در تولید است و این تولید فقط محدود به کتاب نیست بلکه باید در عرصه‌های دیگر هم به تولید پرداخت، از تولید کلام گرفته تا سوزن.