انبارکردن وسیع و گسترده اسلحه
ایرنا پلاس: واقعه ۳۰ خرداد ۶۰ اگر نگوییم سیاست را تعطیل کرد، عملاً فرآیند سیاست را در ایران به تأخیر انداخت و فضای سیاسی و اجتماعی بعد از انقلاب را دچار تغییر ماهیت و تغییر کیفی جدی کرد. آیا این امکان وجود داشت که با جنگهای خیابانی و اتفاقات گسترده بعدی در دهه ۶۰ مواجه نباشیم؟
عرب سرخی: واقعه ۳۰ خرداد همانطور که در سؤال شما مورد اشاره قرار گرفت، به نحو چشمگیر و مؤثری بر عرصه فعالیتهای سیاسی در ایران تأثیر گذاشت. از یک سو، کار را برای فعالان سیاسی سخت کرد. بنابراین پرداختن به ریشههای آن و عواملی که آن را ایجاد کردند و احیاناً عواملی که میتوانستند از وقوع آن جلوگیری کنند، حائز اهمیت است. به اعتقاد من، بخش غالب جریان سازمان، بنای اینکه فعالیتهای خود را به سمت حرکتهای مسلحانه ببرد داشت، و بخش مهمی از مسائلی که بعدها اتفاق افتاد، طراحی شده از قبل بود. اگر نگاهی به روند حرکت آنها از ابتدای پیروزی انقلاب تا ۳۰ خرداد بیندازیم و حرکتهای سازمان را دقیقتر زیر ذرهبین بگذاریم، میتوان نشانههایی از این برنامهریزیها را دید و اخبار آن نیز جسته و گریخته وقوع این برنامهریزیها را تأیید میکرد. اگر بخواهم به نمونههایی از این نمودها اشاره کنم، یکی از موضوعاتی که توسط نیروهای سیاسی، دیده شده بود، جریان خلع سلاح پادگانها بود و دیده میشد که سازمان تلاش زیادی برای به دست آوردن سلاح در یک سطح گسترده و وسیع در سطح کشور داشت و بهعنوان یک برنامه سازمانی دنبال شده بود و مقدار زیادی سلاح انبار شده بود. قطعاً انبارکردن سلاح به منظور بهرهگیری و حرکت در فاز مسلحانه بود و نمیتوانست کارکرد دیگری داشته باشد. برای حرکت چریکی آن حجم و آن میزان سلاح در آن ابعاد مورد نیاز نبود. یا در ادامه راه، برخوردهایی که با اصل انقلاب و با امام و نیروهای انقلابی صورت میگرفت، برخوردهایی از موضع همراهی و همدلی نبود و همواره در برخوردهای خود مرزهایی داشتند که رعایت آن مرزها میتوانست دلیل عدم همراهی باشد. بعدها مشخص شد که این همراهی از ابتدا وجود نداشت.
مرزبندی خصمانه سازمان با طرفداران امام
این نکات توسط دوستانی که در زندان با سازمان زندگی کرده بودند و در گزارشاتی که از برخوردها در زندان میشد، مورد اشاره قرار میگرفت که آنها اساساً مرزبندیهایی بسیار روشن و خصمانه با نیروهایی داشتند که از امام حمایت میکردند. اما آن زمان بحث پیروزی انقلاب مطرح نبود و نمیتوانستیم آن را به این حساب بگذاریم. اما تداوم آن برخوردها بعد از انقلاب نشان داد که آنها رویکرد مستقلی داشتند یا اینکه اخبار و گزارشاتی میآمد که بسیاری از درگیریهایی که با توزیع کنندگان نشریات سازمان انجام میگرفت، درگیریهای برنامهریزی شده بود که اگر نه تمام آنها، ولی بخشی از آنها برنامهریزی شده خود سازمان بود، تا انگیزههای لازم را برای برخوردها فراهم کنند. بنابراین در اینکه سمت و سوی حرکت سازمان رفتن به این سو و رسیدن به چنین نقاطی بود، تردیدی نداشتیم. اما اگر در حاکمیت ما نگرشی یکدست و یکنواخت برای دور کردن فضای سیاسی جامعه و حتی سازمان از این موضع وجود میداشت، شاید میشد امیدوار بود که یا به تأخیر بیفتد یا بهنوعی از وقوع آن جلوگیری شود. اما مسائل به چنین شکلی پیش نرفت و برخی از نیروهای درون حاکمیت از ابتدای پیروزی انقلاب پیشنهاداتی حول برخورد با سازمان و دستگیری و… داشتند، البته آنها غالب نبودند و به یک معنا بر کل جریان انقلاب حاکم نبودند، اما در جریان انقلاب و در حاکمیت بودند و تحریکات و وسوسههای آنها وجود داشت و زمانی که به سمت مبارزه مسلحانه حرکت شد، آنها استقبال کردند. میتوانم بگویم بخش کوچکی از نیروها درون حاکمیت از این ماجرا استقبال کرد، ولی خطمشی سازمان رفتن و رسیدن به فاز مسلحانه بود.
سلاح؛ امتیاز نظامی یا سیاسی
ایرنا پلاس: به استراتژی و نوع رفتار سازمان اشاره شد، ولی سؤال این است آیا جمعآوری سلاح بهمعنای ورود به فاز مسلحانه بود؟ در دوره انقلاب اسلحه به معنای پایهای برای برخورداری از قدرت سیاسی است. آیا میشود جمعآوری سلاح را به مثابه این دانست که سازمان درصدد ورود به جنگ گسترده شهری بود یا سازمان قصد داشت از این امتیاز استفاده کند؟
شکوهی: شاید نیاز باشد شکل دیگری بیان شود. سازمان مجاهدین خلق میل به کسب قدرت و حاکم شدن بر کشور را جزو آرمان اصلی خود داشت، ولی لزوماً این را فقط از طریق جنگ مسلحانه پیگیری نمیکرد. عزم آنها این نبود که به جنگ مسلحانه برسند. سازمان راهکارهای سیاسی را در دستور کار خود داشت. سازمان ایجاد ائتلاف با نیروهای مختلف سیاسی و کسب پیروزی در انتخابات مجلس و شرکت در انتخابات ریاست جمهوری و این مدل از رقابتها را برای کسب قدرت سیاسی تجربه کرده بود. سازمان با بخشی از حاکمیت پیوند خورده بود، تا بخشی از حاکمیت را کنار بزند. از جمله با بنیصدر و نیروهایی که پیرامون بنیصدر جمع شده بودند.
سازمان با فرزند امام ارتباط تشکیلاتی نداشت
ایرنا پلاس: ارتباط سازمان با حاج احمدآقا چگونه بود؟
شکوهی: با حاج احمد آقا بهمعنای تشکیلاتی ارتباطی نداشتند. اما در ابتدا در بین بسیاری از نیروهای انقلاب پایگاهی مردمی داشتند. چون سازمان مجاهدین خلق از نظر تاریخی از دل نیروهای مسلمان بیرون آمده بود و ابهت رژیم شاه را با جنگ مسلحانه خود شکسته بود و در برابر گروههای رقیبی که در آن زمان وجود داشتند، باعث قد برافراشتن نیروهای مسلمان شده بودند. و از این منظر سازمان مجاهدین خلق یک پایگاه سنتی در بین نیروهای انقلابی داشت. اما بهتدریج بهخصوص بعد از حوادث سالهای ۵۴ در زندانهای شاه و ماجرای تغییر ایدئولوژیک و اینکه چگونه این ماجرا را تحلیل کنیم، بین نیروهای سازمان با بقیه، اختلاف به وجود آمد. از آن زمان ایدئولوژی سازمان در میان برخی از نیروهای انقلابی زیر سؤال رفت. گفته شد یک ایدئولوژی التقاطی و با مارکسیسم عجین است و تغییر ایدئولوژی سال ۵۴ ریشه در مبانی ایدئولوژیک غلط دارد. این اختلافات وجود داشت و سازمان مجاهدین خلق تمام گزینههای احتمالی که میتوانست آنها را به ثمر برساند، در دستور کار خود قرار داده بود. یکی از آنها امکان جنگ مسلحانه در آینده بود.
پیش شرط مجاهدین خلق برای حضور در جبهه
محمدرضا سعادتی به این جرم دستگیر شد که با دستگاه جاسوسی شوروی، برای دریافت یک سری تجهیزات جاسوسی ارتباط برقرار کرده بود و مشخص است سازمان میخواست چه استفادهای از آنها بکند. آنها میخواستند نقاطی را در مجموعه حکومت رصد کنند. تشکیل میلیشیا که بسیار جلوتر از سال ۶۰ بود بهعنوان بستری بود تا هواداران خود را بهتدریج به سمت مبارزه مسلحانه سوق دهند. یا در مقطعی از شروع جنگ، سازمان مجاهدین خلق اعلام کرد ما در جبهه حضور پیدا میکنیم، اما با این مدل که جبههای را تعریف شده در اختیار ما قرار بدهید و به ما امکانات بدهید و ما با نیروهای خودمان آنجا را اداره میکنیم و مقاومت میکنیم و حتی جلوی پیشروی را میگیریم. جنگ و جبهه را نیز بهعنوان جایی برای آموزش و تقویت نیروهای مسلح خود در نظر گرفته بودند. این نوع رویکردهای سازمان نشان میدهد که به جنگ مسلحانه نیز بهعنوان یکی از راهکارهای احتمالی توسل و رسیدن به قدرت نگاه میکرد.
چرا شعار انحلال ارتش؟
ایرنا پلاس: یعنی این امکان وجود داشت که ما شاهد جنگ مسلحانه شهری نباشیم؟
شکوهی: باید فضایی متفاوت با امروز را تصویر کنید. امروز نیروهای سیاسی ما غالباً از رویکرد انقلابی و جنگ مسلحانه و مواردی اینچنینی بهعنوان روشی غلط یاد میکنند. پارادایم غالب در آن زمان بهگونهای بود که هر کسی رویکردهای اینچنینی در پیش میگرفت، انقلابیتر جلوه میکرد. در آن زمان ما چانه نمیزدیم که باید ضدامپریالیسم بود یا نبود، بلکه همه ضد امپریالیسم بودیم. سازمان مجاهدین تلاش نمیکرد که ضدامپریالیسم بودن را توجیه کند، بلکه فقط تلاش میکرد بگوید من از همه ضدامپریالیسمتر هستم. ابتدا پارادایم فکری آن زمان را لحاظ کنید. در این پارادایم است که سازمان مجاهدین خلق و سازمان چریکهای فدایی بعد از انقلاب وارد بحث انحلال ارتش میشوند. چون عقیده داشتند اگر ارتش منحل شود، ما مجبور به ساختن ارتشی خلقی برای دفاع از کشور هستیم و سازمان مجاهدین خلق که تجربه چنین مبارزهای را دارد، اولین گروههای ارتش خلقی خواهند بود. بنابراین نمیتوان گفت سازمان مجاهدین خلق، جنگ مسلحانه را بهصورت هدفی در دستور کار خود قرار داده بود و میخواست به آن برسد. اما روشن بود که رهبران سازمان تعارضات خود را از سال ۵۴ به بعد با رهبران انقلاب تجربه کرده بودند و میدانستند که نمیتوانند با این مجموعه کنار بیایند.
نیروی موحد از نگاه منافقین؟
در زندان، سازمان مجاهدین خلق یک دستهبندی انجام داده بودند تا بفهمند موحدترین نیروی سیاسی بعد از خودشان کدام نیرو خواهد بود تا با آنها ائتلاف کنند. شاخص موحد بودن فقط توحید به مفهوم خداوند و اعتقاد به فهم جهانبینی الهی نبود، بلکه توحید عملی به مفهوم جامعه بیطبقه توحیدی و نفی مالکیت نیز جزء تعریف توحید بود. آنها بین دو گروه گیر کردند. یکی گروه مذهبی که ضد امپریالیسم و طرفدار مبارزه بودند و ضد شاه بودند و به مفهوم سنتی ما، موحد تلقی میشدند، اما مالکیت خصوصی را قبول داشتند و از نظر سازمان معتقد به جامعه بی طبقه نبودند و نمیتوانستند نفی استثمار کنند. اینها طرفداران امپریالیسم در کشور محسوب میشدند. بعد از مدتی بحث و بررسی، سازمان اعلام کرد سازمان «چریکهای فدایی خلق» بعد از ما، موحدترین نیروی سیاسی است و از جمله نیروهایی است که ما میتوانیم با آنها همکاری کنیم. این نگاه نشان میداد که سازمان مجاهدین خلق، میل به قدرت را از طریق اتحاد با نیروهای سیاسی مورد نظر خود پیش میبرد و با حاکمیتی که بعد از به قدرت رسیدن جمهوری اسلامی وجود داشت، دچار تعارض بود و این تعارضات از داخل زندان شروع شده بود. آنها تلاش کردند از راههای قانونی به قدرت برسند و زمانی که این تلاش به ثمر نرسید، تمام راهکارهای نظامی را از قبل تدارک دیده بودند.
نفوذ؛ طرح کلان منافقین
صحبت آقای عربسرخی درست است. وقتی شبکهای دارید که نفوذ دارد و پنهانی در جاهای مختلف حکومت نیروهای سیاسی خود را نفوذ میدهد و از آنها میخواهد این ارتباط را پنهان کنند و در مراحل مختلفی از آنها استفاده میکند، مثل انفجار حزب جمهوری اسلامی و نخستوزیری، نشان میدهد که طرح کلانی از این مدل در اختیار سازمان بوده است.
۳۰ خرداد، محصول یک فرآیند
ایرنا پلاس: آقای معتمدیمهر، به نظر شما آیا این اتفاق حتمی بود؟ چه کسی مقصر است؟ سهم نیروهای مختلف و جریانات مختلف از این اتفاق چیست؟
معتمدیمهر: این سؤال همانطور که شما مطرح کردید و ما نیز بهعنوان رخداد ۳۰ خرداد ۶۰ یا واقعه خرداد ۶۰ از آن یاد میکنیم، در حقیقت اثراتی دارد که نشان میدهد بههیچوجه در سطح یک رخداد یا یک واقعه قابل ارزیابی نیست، بلکه یک فرآیند بود. فرآیندی دو سویه که هم بر ماهیت سازمان و هم بر عملکرد سازمان و هم بر نگرش سازمان تأثیر گذاشت، و هم بر ماهیت جمهوری اسلامی بهعنوان یک نظام سیاسی که با آرمانهایی از جمله آزادی و حاکمیت ملی و پیشرفت ایران و دموکراسی و… پدید آمده بود، اثر داشت. اثرات این نگاه را در گفتمان آیتالله خمینی در پاریس میبینیم، که مطرح میکردند نظام جمهوری اسلامی یک نظام جمهوری است، مثل جمهوری فرانسه که حتی مارکسیستها نیز در بیان عقاید آزاد هستند. ما میبینیم اتفاقی که در جریان ۳۰ خرداد ۶۰ پدید آمد، بر نظام جمهوری اسلامی هم اثراتی داشت و نظام را به سمت تدابیر امنیتی و فضای برخورد برد.
۳۰ خرداد؛ قابل پیشبینی و پیشگیری
بخش دیگری درباره قابل پیشبینی و قابلپیشگیری بودن این اتفاق در سؤال شما بود. من فکر میکنم هم قابل پیشبینی بود و پیشبینی شد و هم قابلپیشگیری بود که پیشگیری نشد. نشانههایی توسط بزرگواران تحت عنوان تهیه سلاح مطرح شد. ضمن اینکه این اتفاقات در سازمان طبیعی نبود، اما چندان نیز غیرقابل توجیه نبود. در دوران نخست انقلاب بودیم و جنگ قدرت در جریان بود. ما میبینیم همانطور که سازمان در فکر تدارک این میزان سلاح و نفوذ به اماکن و مراکز است، بقیه سازمانها نیز در همین فکر هستند. مگر حزب جمهوری در این فکر نبود؟ مگر سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی نبود؟ من این مسئله را بهعنوان نقطهضعف مطرح نمیکنم.
حزب توده هم اسلحه داشت
در سالیان اول انقلاب این نگاه همیشه مطرح بود و از توطئه و انقلاب و کودتا توسط ضدانقلاب حرف زده میشد. سازمان در رأس گروههای انقلابی آن زمان بود و میشد این آمادگی را در خود حفظ کند. حزب توده مشی مسلحانه نداشت، اما آنها نیز همواره سلاح داشتند. این اتفاقات را باید فراتر دید در مورد عوامل این اتفاقات باید گفت امروز ۳۸ سال از آن زمان میگذرد. همیشه دو سوی ماجرا همدیگر را متهم کردهاند. یک گروه آن زمان در قالب حزباللهیها و طرفداران خط امام بودند و سازمان را یکهتاز و مبتکر عمل به ورود در فاز نظامی مطرح میکردند یا خصوصیات روانی و شخصیتی رجوی را مطرح میکردند و سازمان نیز در مقابل این طرف را تحت عنوان حملهکننده و ناامن کننده و پدیدآورنده شرایط روانی و برهمزننده میتینگها معرفی میکرد. هر دو بخش ماجرا قابل بررسی است. یکی از بزرگوارانی که عضو دبیرخانه شورای انقلاب بود، میگفت تا سه چهار ماه قبل از این اتفاقات در حول و حوش اسفند ۵۹ مرحوم دکتر بهشتی در هر کجایی که مسعود رجوی را میدید، به او میگفت مسعود جان کجایی؟ برخوردی بسیار صمیمانه با او داشت. یعنی چنین تعارضاتی که بعدها در قالب ترور و بازداشت باشد، تا چند ماه قبل، برجسته نبود.
خط نفوذ
اینکه عوامل را فقط در دو سطح عوامل ظاهری نظام و سازمان ببینیم درست نیست و معمولاً بحثهایی که در طول این سالیان بود، از همین جنس است. باید پای عواملی خارجی را در این داستان ببینیم. این تعلیق سیاست که مطرح کردید و ما میگوییم ماهیت نظام جمهوری اسلامی را تحت تأثیر خود قرار داد، چه علاقهمندانی دارد و چه کسانی میتوانستند از این موضوع سود ببرند. انقلابی مردمی رخ داد و پای حاکمیتهای آمریکا و اسرائیل و انگلیس را از کشور قطع کرد. آیا آنها دست روی دست گذاشتند و انقلاب مردم ایران را به رسمیت شناختند؟ لزوماً اینطور نبود. من در ماجراهای پیش آمده یک خط نفوذی میبینم. هم در عملکرد سازمان و رفتن به سمت فاز مسلحانه و این را فقط به روحیات شخصی مسعود رجوی تنزل نمیدهم. چندین سال پیش نشریه چشمانداز ایران مجموعه مباحثاتی در این زمینه داشت. آقای مهندس میثمی این بحثها را مدیریت کردند. آنجا در چندین مصاحبه مطالبی آمد، از جمله اینکه مرحوم شهید بهشتی چندان علاقهمند به برخورد با سازمان نبود و میگفت آنها میلیشیا و طرفدارانی دارند و ما باید با آنها مدارا کنیم. اما از یک جایی به بعد کار از دست در رفت و وضع تغییر کرد. آقای مسعود کشمیری با آن همه پیچیدگی، فقط عضو سازمان بود؟ آیا این احتمال وجود نداشت که او از جاهای دیگری خط بگیرد؟! مسعود کشمیری در جاهایی مثل رکن دو ارتش و اطلاعات ارتش و اطلاعات نیروی هوایی و شورای عالی امنیت ملی بود. او یکی از مسئولان برگزاری دادگاههای کودتای نوژه بود. بنابراین ارتباطات گستردهای داشت و میتوانست در همین فرآیند افرادی را وارد دادستانی ارتش و کل نهادهای امنیتی کرده باشد. سؤال آخر من این است، آیا بعد از ۳۰ خرداد ۶۰ و بعد از یکی دو ماه بعد که نقش آقای کشمیری مشخص شد، چک شد نیروهایی که او وارد سیستم کرده است چه کسانی بودند؟ به نظر من این کار انجام نشد.
گفتوگو از سیدعمادالدین محمودی