گروهک تروریستی منافقین در روز ۲۳ اردیبهشت ۱۳۶۵ با برگزاری یک نشست، بیانیهای را منتشر و اعلام کرد: برای خنثی کردن توطئههای دشمن! از یک سو و پاسخگویی به الزامهای مرحله جدید تدارک قیام از سوی دیگر، محل اقامت مسعود رجوی، مسئول شورا از اروپا به عراق منتقل میشود؛ شورای (بهاصطلاح) ملی مقاومت این انتقال را برای گسترش و سازماندهی نیروهای مسلح خود از نزدیک، امری لازم و آخرین گام برای عبور به خاک ایران معرفی کرد.
مهمترین فعالیت مسعود رجوی سرکرده منافقین پس از فرار به پاریس، تشکیل شورای موسوم به مقاومت و تلاش برای به زیر پرچم خود آوردن دیگر گروههای مخالف نظام ایران، صدور بیانیههای متعدد و برگزاری کنفرانسهای مطبوعاتی علیه جمهوری اسلامی بود. از سویی با توجه به چراغ سبز صدام، دیکتاتور سابق عراق و عدم توانایی در سرپوش گذاشتن بر همکاریهای امنیتی، مالی، نظامی، و تبلیغاتی منافقین و حزب بعث صدام و از سویی، جهت تأمین هزینههای مالی این گروهک تروریستی و بستههای دلارهای صدام، رجوی را بهسوی دشمن درگیر جنگ با وطن کشاند و ننگی تاریخی دیگر بر پیشانی گروهک منافقین نشاند.
سابقه ارتباط منافقین با رژیم بعث عراق به قبل از پیروزی انقلاب اسلامی بازمیگردد و سرکردهها و برخی از عناصر این گروهک در مقاطع مختلف با این رژیم ارتباط برقرار کردند، ولی رابطه مستحکم میان منافقین و صدام با رفتن مسعود رجوی به بغداد در ۱۷ خرداد ۱۳۶۵ رقم خورد.
اتفاق ویژه روز سفر از پاریس به بغداد
روزی که سرکرده منافقین قصد داشت از پاریس به بغداد برود، اتفاقی ویژهای روی میدهد، اتفاقی که مسعود رجوی از این حرکت بسیار ذوقزده شد و وی همواره حیات خود را مدیون «عباس زریباف» که در آن زمان مسئولیت امنیت رجوی را به عهده داشت و پیش از آن نیز مسئول فراری دادن رجوی و ابوالحسن بنیصدر (رئیسجمهور معزول ایران) بود، میدانست.
قضیه از این قرار بود که رجوی و همراهانش به فرودگاه پاریس رفته و از آنجا با یک پرواز اختصاصی به بغداد عزیمت کنند. دقایقی قبل از حرکت سرکرده منافقین و همراهانش به سمت فرودگاه پاریس، عباس زریباف به رجوی میگوید عجله نکند و دقایقی تأمل نماید؛ مسئول امنیت رجوی به سمت تلفن رفته و با تهران تماس میگیرد و متوجه میشود هواپیمایی که قرار بوده رجوی را به بغداد منتقل کند، عازم تهران بوده است.
زریباف به رجوی میگوید: آن هواپیما در اختیار دستگاههای اطلاعاتی ایران بود و قرار بود بهمحض اینکه ما سوار هواپیما شدیم، دستگیر و به تهران منتقل شویم. سرکرده منافقین از اقدام بهموقع زریباف ذوقزده میشود.
پس از این قضیه، بالاخره رجوی به همراه شماری از عناصر منافقین با یک پروازی که صدام از بغداد فرستاده بود به عراق رفت و در جنایات رژیم بعث علیه مردم ایران شریک شد. زریباف که قرار بود همراه رجوی به بغداد برود در پاریس ماند و از همان زمان به کمک شماری از منافقین اقدام به ایجاد واحد تخلیه اطلاعاتی تلفنی منافقین کرد.
اما ارتباط منافقین با رژیم بعث عراق در قبل از پیروزی انقلاب اسلامی نیز سابقه دارد و بعد از آن نیز ادامه یافته است.
قبل از تهاجم عراق به ایران
سازمان مجاهدین خلق در آغازین شکلگیری از طریق عناصر خود در خارج از کشور یا بهوسیله اعزام برخی از کادرهای شاخصش در فاصله سالهای ۱۳۴۶ تا ۱۳۵۰ بهمنظور تدارک سلاح و مقدمات آموزش رزمی و چریکی، با کشورهای کمونیستی یا بهاصطلاح انقلابی آن دوران تماس گرفت تا حمایت آنان را به دست آورد؛ هر چند در این مرحله توفیق چندانی نیافت، لیکن ارتباط با کشورهای نزدیک و بلوک شرق همچون عراق، الجزایر، سوریه، یمن و لیبی را گسترش و سامان داد.
میتوان گفت اولین مواجهه آشکار نیروهای سازمان با حکومت بعث عراق به تابستان سال ۱۳۴۹ (۱۹۷۰) و ماجرای ربایش هواپیمای داکوتای دوبی – بندرعباس و فرود اجباری آن در فرودگاه بغداد برمیگردد.
ماجرا از آنجا آغاز میگردد که ۶ عنصر سازمان قرار بوده جهت یادگیری فنون نظامی و چریکی به اردوگاههای الفتح از طریق دوبی به لبنان اعزام شوند، اما توسط پلیس دبی دستگیر و روانه زندان شدند. پس از مدتی مأموران دبی تصمیم گرفتند ۶ زندانی یعنی محسن نجات حسینی، موسی خیابانی، کاظم شفیعیها، محمود شامخی، حسین خوشرو و جلیل سید احمدیان را به رژیم شاه تحویل دهند. سازمان بهمحض اطلاع، یک تیم سه نفره متشکل از حسین احمدی روحانی، محمد سادات دربندی و رسول مشکین فام را برای نجات زندانیهای خود به دوبی اعزام میکند.
۱۸ آبان ۱۳۴۹ کنترل هواپیمای داکوتای دوبی – بندرعباس در آسمان در اختیار سه فرد مذکور قرار میگیرد. ابتدا هواپیما جهت سوختگیری در فرودگاه قطر نشست و در نهایت به فرودگاه بغداد عزیمت کرد. مأموران امنیتی عراق با تصور اینکه این ۹ نفر عضو ساواک هستند و با توجه به روابط نهچندان خوب ایران و عراق در آن برهه، آنها را دستگیر و به زندان انداختند و هر ۹ نفر را زیر انواع شکنجه قرار دادند. در نهایت پس از ۴۰ روز با وساطت «یاسر عرفات و سازمان آزادیبخش فلسطین (الفتح)» و با بدرقه رسمی «ابونضار» نماینده سازمان الفتح در بغداد در اواخر دیماه سال ۱۳۴۹ این ۹ نفر بغداد را به مقصد دمشق ترک کردند.
بر اساس گفتههای محسن نجات حسینی (عضو سابق منافقین و یکی از کادرهای قدیمی سازمان)، نماینده الفتح در بغداد تمایل همکاری با ما را نشان داده بود و به نظر میرسید ثمره آن، راهاندازی پایگاهی در بغداد در سال ۱۳۵۰ بود.
نجات حسینی در خصوص ایجاد پایگاه اصلی جریان نفاق در بغداد مینویسد: «یک فرستنده رادیویی در اختیار ما قرار گرفت و تعدادی گذرنامه عراقی برای افرادی از سازمان که فاقد گذرنامه و کارت شناسایی معتبر بودند صادر شد».(بر فراز خلیج فارس، خاطرات محسن نجات حسینی، عضو سابق منافقین، صفحه ۱۶۹)
«عراق به خاطر نزدیکی به ایران و نیز به دلیل اختلافاتی که بین آن کشور و رژیم شاه وجود داشت، محیط مناسبی برای آموزش و فعالیت تبلیغاتی به شمار میرفت. ابونضار که نماینده سازمان الفتح در بغداد بود، تمایل به همکاری با ما را از هنگام جریان هواپیماربایی نشان داده بود، یک خانه گروهی در بغداد اجاره کرده بودیم تا افرادی که در رابطه با رادیو یا برای آموزش به بغداد میرفتند، در این خانه زندگی کنند.»
محمد یقینی و حسین روحانی نیز در بغداد بودند. روحانی که در آن هنگام مسئولیت بخش خارج از کشور سازمان را به عهده داشت، امور آموزشی سازمان را نیز اداره میکرد. (ص ۳۶۱)
همسایه دیوار به دیوار و ادامه ارتباط منافقین با رژیم بعث عراق
درست در آستانه سقوط رژیم شاهنشاهی در ۲۲ بهمن ۱۳۵۷، سازمان مجاهدین خلق ساختمان بزرگ و مجهزی که متعلق به یکی از مؤسسات وابسته به دربار شاه یعنی «بنیاد پهلوی» بود، اشغال و آن را بهعنوان دفتر مرکزی سازمان معرفی نمود.(این ساختمان هم اکنون محل وزارت بازرگانی جمهوری اسلامی است) این ساختمان دیوار به دیوار سفارت عراق در تهران (واقع در میدان ولیعصر «عج» فعلی) قرار داشت. این همسایگی باعث میشد ارتباط بین عناصر بعثی و عناصر مجاهدین خلق هرگز لو نرود.
این ساختمان پس از یکی دو ماه کشمکش و مقاومت عناصر سازمان، بهوسیله دادگاه انقلاب اسلامی از تصرف مجاهدین خارج گردید. گفته میشد جز قسمتی از زیرزمین ساختمان که بهعنوان آشپزخانه از آن استفاده میشده و نیز قسمت کوچکی از طبقه هم کف که مربوط به انتظامات ستاد مجاهدین بود، بقیه نقاط زیرزمین و طبقه هم کف بهطور کلی مسدود و ورود بدان ممنوع بود.
در آستانه ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ و پس از آن، ارتباط برنامه ریزی شده جدی بین منافقین و رژیم صدام برقرار شد؛ سازمان منافقین با اعزام «ابراهیم ذاکری» بهعنوان یکی از کهنهکاران مرکزیت جریان نفاق به کردستان، مبادرت به سازماندهی نیروهایش کرد، چرا که پس از فرار رجوی به پاریس و ضربات سنگین و پیاپی بر منافقین در مواجهه با مردم و انقلاب، اکثر اعضا و هواداران فعال این گروهک به طرف کردستان ایران و از آنجا به کردستان عراق پراکنده شده بودند. اندکی بعد رژیم صدام به مثابه پشتیبان و تغذیه کننده نیروهای سازمان که از کردستان عراق برای عملیات به داخل خاک ایران نفوذ میکردند، عمل مینمود.
چندی بعد شرایط استقرار، نصب رادیو موسوم به مجاهد و بهرهبرداری از راههای ارتباطی بین بغداد و اروپا برای آن دسته از کادرهای منافقین که در استتار و مخفیانه تردد مینمودند، فراهم شد.
سران حزب بعث نیز از ابتدا در نظر داشتند هرچه سریعتر، منافقین با آنها بهصورت علنی و رسمی بر سر میز گفتوگو بنشینند. در واقع جریان نفاق در دامی افتاد که خود برای عراقیها تدارک دیده بود، چرا که آنها مدعی بودند یک سازمان سراسری هستند که یکی از وظایف آنها حفاظت از جان «ابوالحسن بنیصدر» رئیسجمهور معزول و فراری ایران است.
دستگاه اطلاعاتی رژیم بعث در ابتدای دهه ۶۰ از طریق واسطههای آشنا، از جمله مسئول وقت سرویس اطلاعات فرانسه، وارد چانهزنی با منافقین برای انتقال آنها به عراق شد؛ موضوع این بود، «اکنون که عراق در جنگ علیه ایران، مورد حمایت آمریکا و اروپاست، قرار گرفتن در کنار رژیم صدام نهتنها به ضرر رجوی و گروه وی نخواهد بود، بلکه پذیرش منافقین بهعنوان آلترناتیو و جایگزین نظام جمهوری اسلامی، توسط رژیم بعث عراق راه را برای این پذیرش توسط متحدان اروپایی عراق و آمریکاییها نیز خواهد گشود».
استدلال درون تشکیلاتی برای اتحاد با عراق
از جمله استدلالهای درون تشکیلاتی منافقین برای قبول چنین اتحادی با عراق این بود که میگفتند: «اگر بتوانیم در بالاترین سطح از عراقیها امتیاز بگیریم، از همین ابتدا توانستهایم خود را بهعنوان یک وزنه سنگین مطرح کنیم.»
گروه رجوی با شیوههای تبلیغاتی و شانتاژهای خاص خود و همچنین موهومات خودساخته، با پیامی به رژیم بعث صدام فهماند که وقت چندانی ندارد و چه بسا ملاقات بعدی در تهران باشد! و در آن موقع، منافقین دیگر در رأس قدرت هستند! و مذاکره این شکل نخواهد بود؛ صدام معنای چنین پیامی را گرفت و با توجه به شرایط ویژه جنگ در آن زمان (زمستان ۱۳۶۱) که رژیم صدام در موضع ضعیف قرار گرفته بود و اغلب متصرفات خود در ایران را هم از دست داده بود، هیچ مانعی در مسیر ملاقات مقامات ارشد خود با سران سازمان منافقین احساس نمیکرد.
سرانجام قرار شد مسائل فیمابین میان منافقین و رژیم بعث صدام در سطوح بالا حل و فصل شود؛ این توافق برای صدام به معنی گامی روبهجلو جهت کنترل و در اختیار گرفتن این گروه بود، گروهی که میتوانست در آینده نقشهها و برنامههای عراق را در ایران بهتر محقق سازد. «البته در ابتدا تصور این بود که حمایت و به رسمیت شناخته شدن سازمان منافقین توسط دولت عراق، موجب خواهد شد که سایر دولتها نیز چنان کنند، اما کشورهای دیگر به چنین دامی نیفتادند». (سایت ایران دیدهبان)
بالاخره یک سال و نیم پس از فرار رجوی از ایران و پناهندگیاش به فرانسه در نوزدهم دیماه ۱۳۶۱، «طارق عزیز» وزیر خارجه و معاون نخستوزیر رژیم بعث صدام در سفر به پاریس با مسعود رجوی سرکرده منافقین در محل اقامت او در «اور سورواز» (در ۳۰ کیلومتری پاریس) دیدار و گفتوگو کرد. طبق مطالب منتشر شده در نشریه منافقین (مجاهد) «طارق عزیز دعوتی از جانب رئیسجمهور عراق به مسعود رجوی برای دیدار از بغداد بهمنظور ایجاد روابط «برادرانه» بین خلقهای همجوار! بر اساس احترام متقابل و تمایل صادقانه! برای استقرار صلح! تقدیم نمود».
نتیجه این ملاقات صدور بیانیه مشترک میان معاون نخستوزیر وقت رژیم بعث صدام و سرکرده منافقین شد.
به دنبال ملاقات طارق عزیز و مسعود رجوی در فرانسه، کمیته مرکزی سازمان منافقین بیانیهای منتشر کرد و ضمن آن در توجیه و بزرگنمایی این ملاقات اعلام کرد: «این ملاقات ارتقای کیفی آلترناتیو (گزینه) دموکراتیک شورای ملی مقاومت در داخل و خارج را سبب میشود و ثابت خواهد کرد که برای صلح و آزادی در ایران، شورای ملی مقاومت تنها آلترناتیو است؛ این ملاقات همچنین معادله قوی سیاسی در رابطه با سیاست جنگطلبانه ایران! را تغییر خواهد داد».
رژیم بعث عراق نیز پس از دیدار طارق عزیز و رجوی در پاریس و همچنین حضور عناصر منافقین در کردستان عراق از لحاظ بعد مسافت به سازمان نزدیکتر شده بود، تأمین امکانات مورد نیاز از جمله خط امدادرسانی ادوات نظامی، خطوط مخابراتی، پول، غذا و تقویت رادیوی منافقین را بر عهده گرفت.
مهمترین فعالیت مسعود رجوی سرکرده منافقین پس از فرار به پاریس، تشکیل شورای موسوم به مقاومت و تلاش برای به زیر پرچم خود آوردن دیگر گروههای مخالف نظام ایران، صدور بیانیههای متعدد و برگزاری کنفرانسهای مطبوعاتی علیه مواضع جمهوری اسلامی بود. همچنین با توجه به چراغ سبز صدام و عدم توانایی در سرپوش گذاشتن بر همکاریهای امنیتی، مالی، نظامی، و تبلیغاتی منافقین و حزب بعث صدام و از سویی جهت تأمین هزینههای مالی منافقین و بستههای دلارهای صدام، رجوی را بهسوی دشمن درگیر جنگ با وطن کشاند و ننگ دیگر تاریخی بر پیشانی گروهک منافقین نشاند.
آخرین گام برای عبور به خاک ایران!!
سرانجام گروهک تروریستی منافقین در روز ۲۳ اردیبهشت ۱۳۶۵ با برگزاری یک نشست، بیانیهای را منتشر و اعلام کرد: برای خنثی کردن توطئههای دشمن از یک سو و پاسخگویی به الزامهای مرحله جدید تدارک قیام از سوی دیگر، محل اقامت مسعود رجوی، مسئول شورا از اروپا به عراق منتقل میشود؛ شورای موسوم به ملی مقاومت این انتقال را برای گسترش و سازماندهی نیروهای مسلح خود از نزدیک، امری لازم و آخرین گام برای عبور به خاک ایران اعلام کرد.
رجوی در ۱۷ خرداد ۱۳۶۵ با یک فروند هواپیمای اختصاصی دولت عراق از فرانسه وارد فرودگاه بغداد شد و مورد استقبال رسمی مقامات بعثی از جمله «طه یاسین رمضان» معاون صدام و «نصیف جاسم الدلیمی» وزیر فرهنگ وقت رژیم سابق بعث عراق قرار گرفت.
با انتقال رجوی از پاریس به بغداد همه عناصر پراکنده جریان نفاق از کردستان عراق، ترکیه، پاکستان و… خود را به عراق رساندند، با ورود حدود یک هزار عنصر خود به عراق سازمان اعلام کرد که وارد فاز سرنگونی نظام ایران شده است! رجوی میخواست با این میزان نیرو ایران را که چندین سال با ارتش تا به دندان مسلح و قوی عراق و کشورهای حامیاش مقابله کرده بود بهزعم خود سرنگون کند! مطلبی که القای آن به افراد سازمان نیاز به تحلیلهای غیرواقعی و دروغپردازی و توجیه گری داشت. یکی از عناصر قدیمی منافقین در این باره میگوید: «پس از چند ماه گفتند که سازمان به این نتیجه رسیده که جنگ چریکی - شهری و فرماندهی از پشت خط تلفن، راست روی بوده و جوابگوی به میدان کشیدن عنصر اجتماعی و سرنگونی نیست و بهمنزله عبور از سوراخ سوزن است و حالت میکرو دارد. با آمدن برادر به عراق، اوضاع دگرگون شده و ما در آستانه حاکمیت قرار گرفتهایم و لذا عملیات نظامی هم باید متناسب با این مرحله، یعنی «ماکرو» باشد. از طرف دیگر، ما تا به حال از فرصت جنگ عراق با ایران آن چنان که باید و شاید استفاده نکردهایم و به آن بهای کافی ندادهایم؛ در صورتی که چنین موهبتی در کنار ما وجود دارد و ما میتوانیم جنگ جبههای را با رژیم شروع کنیم.»
کارشناس اخبار خارجی
نظر شما