به گزارش ایرناپلاس، یکی از آفتهایی که میتواند تحقق و ثبات حاکمیتهای مردمسالار را با خطر بحران، بیاعتمادی و هرج و مرج مواجه کند، سازوکارهایی است که بنای خود را بر دروغ، توهین، فریب و جنگ روانی میگذارند تا از رهگذر آن منافع یک گروه یا جناح خاص حتی به قیمت تهدید منافع ملی، تامین شود.
چنین وضعیتی در بعضی از کشورهای دنیا با هدف فریب افکار عمومی در دستور کار بعضی از سیاستمداران قرار میگیرد و این روند در طول شکلگیری دولتهای مدرن، تاریخ پر فراز و نشیبی را گذرانده است که میتواند برای امروز ما، بعضی از نقاط مبهم را روشن کند.
در انتخابات سال ۱۹۶۴ ایالات متحده لیندون جانسون در رقابت با گلدواتر، رقیب انتخاباتی خود با فریب و دروغ ادعا کرده بود که نامزد حافظ صلح است. یکی از مقامهای وزارت امور خارجه نیز در سپتامبر(شهریور-مهر) همان سال یادداشتی در دفاع از فریب سرنوشتساز مردم آمریکا نوشت. این ترفند موفق شد و جانسون در انتخابات به پیروزی رسید اما در دوره ریاستجمهوری او، جنگ شدت گرفت و آمریکا در سال ۱۹۶۵ حملات گسترده بمباران ویتنام شمالی را با نام تندر خروشان شروع کرد، این در حالی بود که جانسون پیش از انتخابات نیز از برنامههای جنگطلبانه اطلاع داشت. آنها البته اقدام خود را برای مردم اینگونه توجیه میکردند که تاریخ آنها را به دلیل جلوگیری از خطر بزرگتر تبرئه خواهد کرد.
سیسلا باک در کتابی درباره انتخاب اخلاقی در زندگی اجتماعی و فردی، درباره این دروغگویی سیاستمداران مینویسد: اگر هدف آنها این قدر نوعدوستانه بود چرا از فریب استفاده شد؟ چرا از این هدفها آشکارا پیش از انتخابات دفاع نکردند؟ سیسلا خودش در پاسخ به این پرسش میگوید، علتش باید این بوده باشد که آنها نمیتوانستند روی حمایت مردم حساب کنند چون صراحت و صداقت درباره اقداماتی که واقعا میخواستند انجام دهند، باعث از دست دادن آرای زیادی میشد.
حالا به نظر میرسد این گزاره درباره بعضی جریانهای سیاسی همچنان صادق باشد که با توجه به درک از بدنه پایین اجتماعی و حامیان اندک خود، و با علم به آنکه گفتمانشان در بازههای انتخاباتی و غیرانتخاباتی از سوی جامعه خریدار ندارد، کنشهای سیاسی و انتخاباتی خود را بر همان مدار انتخاب غیراخلاقی تعریف میکنند. چنین رویکردی مستلزم بهرهگیری از همه ابزارهای فریب، دروغ، جنگ روانی، اتهامزنی، توهین و تخریب رقیب سیاسی است.
در کشور ما نیز در بعضی بازههای زمانی شاهد بروز چنین رویکردهایی از سوی تعداد اندکی جریانهای سیاسی هستیم که اگر چه همواره با جنجالآفرینی خود را به صدر خبرهای رسانهای میرسانند اما بدنه اجتماعی حداقلیِ آنها نشاندهنده جایگاه اصلیشان در ساحت سیاسی ایران است.
در ماههای گذشته از سوی بعضی تریبونها و جریانهای سیاسی، این رویکرد با چاشنی توهین و دروغ و تخریب، موتور فعالیتهای انتخاباتی خود را روشن کرده بود اما در این میان چند نکته از اهمیت ویژهای برخوردار است که این جریانها بیتوجه به آن، هجمههای خود علیه دولت را شدت بخشیده بودند:
۱. شرایط کشور به تایید همه صاحبنظران سیاسی، شرایطی ویژه و حساس، نسبت به همه سالهای پس از انقلاب است، چه آنکه تحریمهای ایالات متحده علیه مردم ایران، به بیسابقهترین وضعیت خود رسیده است.
آگاهی از وضعیت بینالمللی، تحرکات رژیم صهیونیستی و لابیهای آنها در ایالات متحده برای فشار مضاعف بر ایران با هدف پیشبرد برنامه شوم منطقهای صهیونیستها از آن دست مواردی است که میتوان خطوط ربط عادیسازی روابط بعضی از کشورهای عربی با این رژیم را در آن به وضوح دید.
سیاست فشار حداکثری کاخ سفید اگر چه منتج به تحقق پیشبینیهای آنها برای به زانو درآوردن ایران و تسلیم شدن در برابر خواست واشنگتن نشده، با این حال نمیتوان منکر آن شد جنگ اقتصادی و نابرابر ایالات متحده، مشکلات اقتصادی زیادی را بر مردم ایران تحمیل کرده است.
۲. کشور علاوه بر آثار سوء تحریمهای ظالمانه، با بحران فراگیر کرونا، مشکلات مضاعفی را تجربه میکند که بر زندگی بسیاری از مردم پیامدهای ناگواری را تحمیل کرده است و ضمن صیانت از جان انسانها در برابر کرونا، وظیفه تامین نیازهای معیشتی مردم و بهبود اوضاع اقتصادی نیز باید در دستور کار همه نهادهای مسئول قرار گیرد.
۳. حاکمیت جمهوری اسلامی، متشکل از قوای مختلف و نهادها و سازمانهایی است که همچون رشته زنجیری متصل، در کنار هم و در ارتباط سازنده با یکدیگر میتوانند اهداف بلندمدت و کوتاه مدت خود را معطوف به رشد و اعتلای کشور و جامعه دنبال کنند و ناگفته پیداست که گسستن یک حقله از این زنجیر میتواند اقدامات بزرگ دیگر نهادها و قوا را بر زمین بگذارد تا به سرانجام نرسد.
۴. هیچ زنجیره منسجم حاکمیتی بدون همراهی مردم و اعتماد آنها به کارآمدی این زنجیره نمیتواند به موفقیتهایی دست یابد که میتوان از آن انتظار داشت. زمانی که مردم نتوانند صدایی واحد و معطوف به منافع ملی را در همه دستگاهها و جناحها و گروههای سیاسی و مسئولان بشنوند، در همراه شدن خود با برنامهها و اقدامات، دچار بیاعتمادی و تردید میشوند و این مساله یکی از دلایل اصلی دست نیافتن به موفقیتها از سوی حکومتهاست.
حال با جمعبندی این گزارهها و تبیین شرایط امروز کشور میتوان بیش از پیش بر ضرورت حفظ انسجام ملی و دوری از بیاخلاقیهای سیاسی تاکید کرد تا عبور از دریای متلاطم بحرانهای اخیر به سلامت ممکن شود.
با چنین رویکردی بود که علی ربیعی سخنگوی دولت ۶ آبان در نشست خبری خود تاکید کرد: امروز در داخل کشور، همانگونه که رهبر معظم نیز در دیدار با اعضای ستاد ملی کرونا مطرح کردند، نیازمند شناخت عمیق از مهمترین مسائل و اقدامات یکپارچه بین ملت و حاکمیت هستیم. همچنین بخشی از فرمایشات ایشان در تقارن با هفته وحدت، معنابخش مسیر پیش روی قوا، انسجام ملی و پشتوانه پشت سر گذاشتن بحرانهایی است که کشور در این مقطع با آن مواجه است.
او با یادآوری هجمههای غیرمنصفانه به دولت در هفتههای اخیر تداوم این رویه نادرست و تسری آن به جامعه را موجب آسیبهای جبرانناپذیری عنوان کرد. آسیبهایی که وحدت و یکپارچگی کشور را نشانه گرفته بود و اگر با هشدار سریع رهبری متوقف نمیشد تضعیف کشور را در مسائل جهانی و منطقهای به دنبال داشت.
ربیعی البته تاکید کرد: همان طور که رهبری فرمودند باید بین نقد و اهانت تفکیک قائل شویم. نقد بخشی از ادب جمهوریت است و اهانت و هتک حرمت ناقض ادب اسلامی. رهبری با درک درستی از این دو مولفه نسبت به نارسایی که در حال شکلگیری بود هشدار دادند. نارساییهایی که اخلاق سیاسی و انسجام ملی را نشانه گرفته بود.
حال با توجه به فرا رسیدن هفته وحدت و با بهرهگیری از آموزههای بزرگان و با درک درست از شرایط داخلی و بینالمللی، انتظار میرود چهرهها، جناحها و گروههای سیاسی با آگاهی بیشتر، در مسیر نقدهای منصفانه با رعایت اخلاق سیاسی و با هدف تحقق انسجام ملی برای ارتقای کشور، حرکت کنند.
نظر شما