«ما با پدیده ماشینخوابی در تهران مواجه هستیم»! این را محسن پورسیدآقایی، معاون حملونقل و ترافیک شهرداری تهران اعلام کرده است. به گفته وی، ما جوانانی را میبینیم که با کمک یکدیگر ماشین خریده و محلاتی را بهعنوان پاتوق و گعده در نظر گرفته و ماشین خوابی میکنند. اینها جوانان شهرهای دیگری هستند که به دلیل نبود شغل به تهران میْآیند و میبینیم که محلات تهران بین آنها تقسیم شده است و بچههای یک استان در یک محله و استانهای دیگر در محلات دیگر جمع میشوند و در خودروهایشان میخوابند.
پیدا کردن آنچه پورسیدآقایی گفته است چندان سخت نیست. ساعت ۱۱ شب است. قدمزنان از پیادهرو خیابان شریعتی به سمت بلوار میرداماد میروم. خیابانها خلوت شدهاند. برگی در امتداد جدولهای خیابان میخزد. هیاهوی تهران آرامآرام دارد به خواب میرود. در حاشیه خیابان هم مردانی را میبینم که دارند خود را برای خوابیدن آماده میکنند، آن هم زیر سقف ماشین!
بیش از ۱۰۰ راننده در بلوار میرداماد در ماشین میخوابند
بلوار میرداماد حالا علاوه بر ساکنان اصلی، ساکنان دیگری هم دارد؛ ساکنانی مهاجر که برای کار، مستقیم به بلوار آمدهاند. با ماشین کار میکنند و با ماشین همانجا میخوابند. این روزها ماشین برای برخی از مردم وسیله رفاه نیست، تنها امکان بقا برای زندگی است. برای گفتوگویی با چند نفر از رانندهها، شبانه به بلوار آمدهام.
ایرناپلاس: سلام. خوبی؟ چرا اینجا خوابیدی؟
سلام. کجا بخوابم؟ روزها مسافرکشی میکنم و شبها در ماشین میخوابم. شبها در ماشینم میخوابم مثل خیلیهای دیگر که از شهرستان آمدهاند.
حدود ۵۰ سال سن دارد. از یکی از کلانشهرهای ایران به تهران آمده است. خانوادهاش شهرستان زندگی میکنند و خود در پایتخت ایران گذران عمر میکند.
ایرناپلاس: قبلاً چه کار میکردی؟
برای خودم شغلی داشتم و زندگیام خوب بود. محل کارم شروع به تعدیل نیرو کرد و من هم جزوشان بودم و بیکار شدم. از آن زمان مسافرکشی میکنم.
ایرناپلاس: چند وقت است که اینجا میخوابی؟
از زمستان پارسال تا حالا.
ایرناپلاس: با این هوای سرد تهران، زمستان را چطور گذراندید؟
توی همین ماشین بودم. کمی شیشه ماشین را پایین میکشیدم، پیکنیک را روشن میگذاشتم، صندلی را میخواباندم کف ماشین و میخوابم.
ایرناپلاس: خطرناک نیست؟ اگر گاز پیکنیک شما را بگیرد؟
برای اینکه آتشسوزی نشود، پتو سرم نمیکشم و شیشه را برای همین پایین میکشم.
ایرناپلاس: برای مسائل بهداشتی چه کار میکنید؟
به حمام «نمره» میروم و برای غذا نیز شبها غذا را طوری میپزم که برای صبح هم بماند. غذا را با پیکنیکی در گوشه خیابان میپزم.
ایرناپلاس: در همین حوالی میرداماد چند نفر دیگر هستند که اینطوری زندگی میکنند؟
من خودم شاید ۱۰۰ نفر را میشناسم که از شهرهایی مثل بجنورد و... آمدهاند؛ از بیکاری، از بدبختی. این تعداد مال همین حوالی است، ببینید در دیگر قسمتهای شهر تهران چه خبر است.
ایرناپلاس: پلیس برای خوابیدن در ماشین گیر نمیدهد؟
نه. نهایت میگوید حرکت کن، اینجا نایست. البته به پلاک نگاه میکند و میگوید بنده خدا خسته و کوفته از شهرستان آمده، چیزی نمیگوید و میرود.
سراغ یکی دیگر از رانندهها میروم. ظاهر شاد و سرحالی دارد. امید ۲۰ ساله و تازه از پیچ نوجوانی گذشته است. شیشههای ماشینش را پایین آورده است و پاهایش از پنجره بیرون زده؛ سیگار پشت سیگار دود میکند. امید میگوید: برادرم و چند نفر دیگر از آشنایانمان وارد یک شبکه تاکسی اینترنتی شدند من هم به آن پیوستم. یک دوره آموزشی یکساعته برای آشنایی با سیستم و... گذراندم از آن زمان مشغولم. بیمه که نداریم. روزی بدون جریمه و ... ۱۰۰ هزارتومانی درمیآورم. حُسن این تاکسی بهاصطلاح اینترنتی این است که شبانهروزی است. هروقت بخواهی کار کنی، کار هست. کسانی را میشناسم که در شبانهروز تا ۲۰۰ هزار تومان درمیآورند. شاید چهار ساعت بیشتر نخوابند. چارهای ندارند.
امید هم شبها در بلوار میرداماد میخوابد و اما اکثر شبها بیدار است و تا نزدیک صبح کار میکند؛ او میگوید اگر شهرستان کار بود، هیچوقت خودم را اسیر این شهر بیدروپیکر نمیکردم. در شهر ما کار نیست. بیشتر جوانهایش به تهران آمدهاند. دایم گوشیاش در شارژ است و میگوید: سیستم این تاکسی اینترنتی شارژ گوشی زیادی مصرف میکند. بخشی از هزینههای تاکسیهای اینترنتی، خرج اینترنت هم هست.
میگویم: بچه کجایی؟
میگوید: بچه زیر آسمان این شهر. برای شما چه فرقی میکند.
روی جدولهای سبز و سفید، گوشه بلوار نشسته است. سه سالی تلاش کرده تا در شغلش بماند، اما نتوانسته. محسن ۳۴ ساله است و میگوید: کار ساختمان خوابیده. اگر هم کار باشد، به آشناها کار میدهند. من سه سال تلاش کردم در شغل گچکاری بمانم؛ نشد که نشد. آن زمان که رونق کار بود، هشت نفر زیر دستم کار میکردند، ببین چه شد که دست آخر مسافرکش شدم. نه اینکه مسافرکشی کار بدی باشد، ولی من شغلم چیز دیگری است.
ایرناپلاس: چه شد که دست آخر مسافرکش شدی؟
کرج زندگی میکنم. در کرج کار خاصی پیدا نکردم، آمدم تهران. الان اینجا اگر جریمه نشوم و تصادف نکنم یا ماشین خراب نشود، ۱۱۰ هزارتومانی روزانه درمیآورم. زیر آسمان پایتخت، بعضیها همه زندگیشان همین ماشین است. با ماشین مسافرکشی میکنند، در آن میخوابند و بیشتر لحظات زندگیشان را در آن سپری میکنند، به امید یک لقمه نان.
پاسی از شب گذشته. سوار تاکسی، به سمت خانه برمیگردم. با او هم همصحبت میشوم. از شریعتی به پیچشمیران میرود و میگوید: با وضع فعلی درآمدیام نمیتوانم جوابگوی زن و بچهام باشم. بهزودی دو دخترم وارد دانشگاه میشوند و شرایطم سختتر میشود. آهی میکشد و ادامه میدهد: آقا! باور کن اگر کار خودم را داشتم، هیچوقت سراغ مسافرکشی نمیرفتم.
از او میپرسم این رانندهها را که در ماشین میخوابند دیدهاید؟
بله. با بعضی از آنها هم آشنا هستم. بندههای خدا شبها مقابل پمپبنزین، بیمارستان، زیر پلهایی مثل پل سیدخندان و... در ماشین میخوابند. برای حمام هم به حمام نمره میروند. پول اجارهخانه هم ندارند. چارهای هم ندارند. در گرما و سرما باید شب در ماشین بخوابند؛ خیلی در عذاباند.
صدایش را کلفتتر میکند، کمی در صندلی جابهجا میشود، صافتر مینشیند و با جدیت بیشتری میگوید: هیچکس در شغل خودش نیست. مکثی میکند: گاهی مسافرکشهایی که از شهرستان به تهران آمدهاند را میبینم که ناچارند در ماشین بخوابند، باز خدا را شکر میکنم که حداقل شب پیش زن و بچهام یک چای و غذای گرم میخورم، ولی آنها چه؟
با این وضعیت، خریدن خانه برای طبقه متوسط رو به پایین به رؤیا تبدیل شده است. اجارهخانهها هم سربهفلک کشید و نجومی شده، دیگر چه باید کرد؟ کجا باید خوابید؟
پدیدههای اجتماعی معمولاً اگر چارهاندیشی نشوند بهسرعت به معضل تبدیل میشوند. نمونهاش همین ماشین خوابی است. حالا که مدیران شهری خود از وجود چنین پدیدهای اطلاع دارند و از آن خبر میدهند، چه خوب است که سریعتر آن را آسیبشناسی و برای آن تمهیداتی بیندیشند؛ فقط به شرطی که پاک کردن صورتمسئله بهعنوان چاره کار در نظر گرفته نشود.
نظر شما