تهران- ایرناپلاس- «آشنایی‌زدایی در آواز ایرانی» هرچند مبحثی است قدیمی اما حضور آن در هنر آواز شاید اعلام‌نشده و بی‌سروصدا و البته بسی ملموس و دامنه‌دار بوده (و به یک معنا حتی چندان مورد بازشناسی و واکاوی تئوریک هم قرار نگرفته) است.

آشنایی‌زُدایی یعنی «تکرارزُدایی» از آواز. این مقوله که به طور کلی لازمۀ هر هنر است، در حدود چهار دهه اخیر به میزان زیادی از آوازهای اجراشده رخت بربسته و - از قرار - نبود یا کمبودش در اجراهای اخیر آوازی، یکی از دلایل رکود و خمودگی عرصه آواز ملی‌مان در این سال‌ها بوده است.

با وجود ضرورت و نیاز شدید به این مبحث مهم هنری، تا پیش از برگزاری نشست «آیین آواز زنجان» و سپس شانزدهمین برنامه از سلسله نشست‌های «آیین آواز» در فرهنگسرای ارسباران تهران که هر دو در آذرماه ۱۳۹۶ برپا شد، در نوشتارهای موسیقایی و جمع‌های آوازی‌مان خیلی کم - تا حدی نزدیک به صفر - به آن پرداخته شده بود.

نوشتار کنونی و چند نوشتار سریالیِ پیشِ رو، حاصل درنگ در موضوع مهم «آشنایی‌زدایی در آواز ایرانی» است و نگارنده با بضاعت اندکش کوشیده ‌در این چند نوشتارِ موجز و مختصر، ضمن بازتعریف این مبحث و گوش‌زد کردن(برای بیشتر جدی گرفته شدنِ) ‌ آن در مسیر احیای آشنایی‌زدایی در آواز ایرانی - با هدف کلی و عظیم احیای خود هنر آواز - گامی هرچند کوچک بردارد. هرچند که در زمینۀ طرح مباحث و داشته‌های تئوریک‌مان در آواز ایرانی - به جز گنجینۀ مهم و صد البته ارزشمندی به نام ردیف - همگی هنوز در آغاز راه قرار داریم.

از حدود سه دهه پیش که به‌طور جدی به هنر آواز علاقه پیدا کردم به تدریج دانستم که هر کدام از آوازخوانان مطرح ما و حتی برخی‌ آوازخوان‌های معمولی پیش از انقلاب که فقط صداهای خوبی داشتند و آوازهای‌شان را معمولاً به قول معروف «ذوقی» می‌خواندند، همگی دارای آوازهای متفاوتی با یکدیگر بودند و گونه‌گونی و تنوع، برجستگی مهم آوازهای آن زمان بود.

از طرفی دیدیم که هرچه گذشت، در آوازهای پس از انقلاب، این صفتِ متفاوت بودن، از آثار جدیدتر، رخت بربست و به ورطۀ تکرار و تقلید افتادیم. آن آوازهای برتر قدیمی‌ها و قدیمی‌ترها، همگی ریشه در نگاه متفاوت آوازخوانانی داشت که بدون استثنا از ردیف موسیقی ما بهره برده بودند اما انتخاب نهایی عموم آن‌ها بازخوانی و تکرار ردیف نبود. به یک معنا، آن‌ها مبدأ مشخصی در خوانندگی داشتند که احاطه بر ردیف به همراه تکنیک - یعنی توانایی تولید صدای مطلوب آوازی - بود اما مقصد هر کدام‌شان شیوه و سبک و سیاق شخصی یا دست‌کم «شخصی‌شدۀ» آن‌ها بود.

حداکثرش هم این بوده که در نزد برخی که به وجود مکتب‌های آوازی قائل‌اند - مثلاً - دو خوانندۀ بزرگ مانند ادیب خوانساری و تاج اصفهانی، آوازخوانان شاخص و برآمده از مکتب واحدی به نام «اصفهان» قلمداد می‌شوند. آن هم «تاج» و «ادیب»ی که آن همه در شیوه تولید صدا و ارائه اجزای آوازشان با هم متفاوت بودند اما وجوه‌ اشتراک‌ زیادی هم داشتند؛ بگذریم که ادیب اساساً دارای دو دورۀ متفاوت در آوازخوانی بود و به نوعی هم در دو دورۀ مختلف از زندگی‌اش در شیوۀ خوانندگی با خود نیز متفاوت بود و حتی از صدا و شیوۀ ‌اولیۀ خود نیز «آشنایی‌زدایی» کرده بود.

در کل و به یک معنا، معمولاً آثار هر یک از آوازخوانان قدیم و مشخصاً همه سال‌ها و دهه‌های پیش از انقلاب که مبدأ آن ضبط نخستین صفحه آواز ایرانی از حدود سال ۱۲۸۴ است، با هم متفاوت بود. معنی کاملتر گزارۀ مذکور آن است که این تفاوت از دو منظر جلوه می‌کرد:

یکی فاصله و توفیر محتوایی و کِیفی هر آوازِ یک خواننده با خوانندۀ دیگر و دومی هم - به طور کلی - فاصله و توفیر محتوایی آواز هر خواننده با ردیف، که در خصوص تفاوت دوم، معمولاً و بیشتر، پرهیز آوازخوانان از اجرای موبه‌موی ردیف بود که به چشم می‌آمد و این، همان آشنایی‌زدایی در آواز است.
یعنی هر کسی می‌کوشید خودش باشد و آوازش هم حداکثر مستند به ردیف بود، نه اجرای موبه‌مو یا تکرار همه یا بخشی از ردیف. البته صحبت آموختن آواز که در بدو آن با یادگیری ردیف شروع می‌شود جداست و به طور قطع باید ردیف را موبه‌مو و طابق النعل بالنعل فرا گرفت.

*خواننده، پژوهشگر و آموزگار آواز