در نوشتارهای پیشین اشاره کردیم که جامعه موسیقی و آواز ایرانی به شدت با نقد بیگانه و از دیرباز از آن گریزان بوده است. از ریشهها و علتهای این معضل میتوان به وجود فرهنگ کهن مراد-مریدی و میل بالای برخی استادان در مریدپروری - البته به موازات آن - فرهنگ مرادپرستی و خودکمبینی در شاگردان اشاره کرد.
وقتی نقد غایب شود نوعی ایدهآلسازی جعلی صورت میگیرد تا به صورت تئوریک، شبه علمی و شبه هنری نگاهها را به خود مشغول کند.
ذیلاً به برخی از ایدهآلهای جعلی اشاره میکنیم:
صدا یا تکنیک؟
در هنر آواز - همچون خاستگاهش یعنی هنری گستردهتر به نام موسیقی - دو وجه مهم و اثرگذارِ «حس و حال» به همراه «تکنیک» همواره در صدای خواننده (به مانند صدای ساز در موسیقی) به چشم میآیند.
در واقع صدای انسانی همچون صدای ساز، زمانی استاندارد خوانده میشود که تکنیک در بهترین شکل ممکن در آن حضور داشته باشد. بدیهی است حس و حال صدا نیز زمانی به کمال میرسد که تکنیک در کمال باشد. حتی بُعد فنی و محتوایی صدای خواننده و نیز صدای سازِ نوازنده در همین صورت است که در عین کمال به چشم میآید؛ یعنی به جلوه درآمدن توانایی و تکنیک درست و دقیق خواننده و نوازنده...
از بحث نوازندگی که بگذریم و این نوشتار را به خوانندگی محدود کنیم، در ارائه معادلۀ «صدای پرفکت (کامل) برابر است با تکنیک درست، دقیق و کامل» (البته مهمترین شرط آن، دارا بودن دیگر شرایط روحی و جسمیای است که حتی خوانندۀ همهچیزدان و توانا نیز باید در این شرایط ایدهآل قرار داشته باشد) معمولاً برخی نکتههای مهم به درستی بیان نمیشود یا به نوعی ناقص و نابسنده بیان میشود و حتی مغالطهها یا کژفهمیهایی در بیانش صورت میگیرد که خود به خود آسیبهایی را هم به همراه دارد؛ بویژه در بین هنرجویان آواز و دیگر اهالی موسیقی ایرانی.
مغالطۀ تاریخی
بسیاری از ما شاید شبیه به این گزارهها را مستقیم یا غیرمستقیم و به نقل از برخی هنرمندان موسیقی شنیده باشیم که:
- فلان کس از پَرِ قُنداق خواننده بوده، فقط حیف که تکنیک لازم را ندارد وگرنه به چنان جایگاهی در آواز میرسید...
در توضیح باید گفت، هیچکس از پَرِ قُنداق خواننده نبوده و خواننده متولد نشده است. در واقع بیان گزارۀ اخیر تأییدی است بر اینکه او از لحاظ تکنیکی خوب است اما به دلایلی، ما نخواسته و نمیخواهیم برجستگیهای چنین صدایی به چشم بیاید و با جعل و نشر چنین گزارههای نادرستی میکوشیم او را از چشمها بیندازیم.
- صدای فلان خواننده به مانند اتومبیل بنزی است که صاحبش رانندگی بلد نیست اما اصرار دارد پشت فرمان همین اتومبیل بنشیند و رانندگی کند...
این تشبیه نیز مانند تشبیه قبلی بیمورد و فاقد معناست. صدای فاقد تکنیک اصلاً به چشم نمیآید. صدا وقتی به گوشها خوشآیند است که جاذبهای داشته باشد و این، یعنی خوانندۀ صاحبصدا از حداقلهایی از تکنیک بهرهمند است.
- اگر من صدای فلانی را داشتم پرنده را روی هوا نگه میداشتم...
این گزاره نیز به کلی مردود است. فلان خواننده تنها داراییاش فقط صدای صرف نبوده که اینقدر در نظر گوینده (صادرکنندۀ گزاره) صدایش مهم جلوه کرده که چنین ادعایی را از خود بروز داده است (نگه داشتن پرنده روی هوا در صورت داشتن صدایی شبیه به او...)
در کل ناگفته پیداست که چنین نظرهای عجیب و غیرطبیعیای در شرایط طبیعی و با نگاه درست اظهار نشده و قصد گویندهشان چیزی بجز ذات هنر موسیقی و آواز بوده است. شوربختانه همین اظهار نظرها جای صحبتهای اساسی و تئوریک را گرفته و مثل نقل در محفلها دهان به دهان میچرخد.
تکمله
صدا صداست و تکنیک هم تکنیک. این دو در حکم دو بال کبوتری هستند که نامش خوانندگی و آواز است.
رضاقلیمیرزا ظلی، غلامحسین بنان، ادیب خوانساری، تاج اصفهانی، ایرج خواجهامیری، اکبر گلپایگانی، یونس دردشتی، جمال وفایی، محمد منتشری، شهرام ناظری، ایرج بسطامی، علیرضا افتخاری و بسیاری دیگر، هرچند از ابتدا دارای صداهایی خوب و حتی ژنتیک بودهاند اما وقتی توانستند صدایشان را به زیور تکنیک بیارایند زیبایی صدا و هنرشان در برترین آثاری که از خود بجا گذاشتهاند جلوه کرد.
نباید نعل وارونه بزنیم و این بزرگان آواز ایرانی را که تنی چند از مهمترین صداهای حدود یک قرن اخیر نیز هستند (از زمان نخستین ضبط موسیقی در ایران ۱۱۶ سال میگذرد) فقط منحصر به داشتن صدا در خوانندگی بدانیم. تکنیکهای هر کدام از این بزرگان نیز در جای خود قابل بررسی و بازشناسی و در نهایت آموختن بسیار از هنری ارزندهای است که به خرج دادند.
* خواننده، پژوهشگر و آموزگار آواز