خودسوزی دختر استقلالی و ماجرای ورود بانوان به ورزشگاه، اتفاقات مهمی بود که صداوسیما ترجیح داد ابتدا به آن نپردازد، اما پس از فراگیر شدن خبر و انتشار واکنشهای مختلف، بالاخره شبکه سه، میزگردی برای بررسی این مسئله برگزار کرد. اما این میزگرد به دلیل انتخاب کارشناسان همسو و اتخاذ موضع سیاسی و جناحی، دردی را دوا نکرد و بیشتر باعث تند شدن فضا شد. در حالی که توقع این است که رسانههای حکومتی، با تدبیر بیشتر و استفاده از متخصصان، موضعی بیطرفانه بگیرند و نتیجهگیری را به مخاطب واگذار کنند.
درباره نحوه پوشش و بررسی اینگونه اتفاقات، با قادر باستانی، نویسنده و مدرس رسانه و علوم ارتباطات گفتوگو کردهایم.
وظیفه رسانهها در مقابله با اتفاقاتی مانند دختر آبی چیست؟
یک رسانه وظیفه دارد که کار حرفهای خودش را انجام دهد. اما معنی حرفهای این است که محتوایی را تولید کند که در کنار جذابیتهای خبری که مخاطب را جذب میکند، روان و ساده باشد و مورد اعتماد قرار بگیرد. یعنی مخاطب احساس کند میتواند به مطلبی که دریافت کرده، اعتماد کند. این وظیفه حرفهای یک رسانه است. روزنامهنگاری یک اصول حرفهای دارد که همه باید رعایت کنند تا اعتماد مخاطب جلب شود. هر رسانهای با توجه به سیاستهایش، سوگیری دارد، ولی رسانههای دولتی و عمومی در هر کشور و با هر حاکمیتی بایستی نهایت بیطرفی را در بیان موضوعات داشته باشند که نتیجه آن اعتماد مخاطب است. اگر مخاطب اعتماد نکند، آن رسانه موجودیتش زیر سؤال میرود. یعنی من وقتی احساس میکنم یک رسانه به من دروغ میگوید یا غلو میکند یا یکسویه مطلب را منتقل میکند، دفعه بعد دیگر از آن رسانه استفاده نمیکنم.
شیوه و روش صداوسیما بهعنوان رسانه ملی که از بودجه عمومی استفاده میکند، برای انتقال پیام و تحلیل اتفاقات اخیر را چطور ارزیابی میکنید؟
صداوسیما هنوز بر اساس روشی فعالیت میکند که در دوران تک رسانه بودن و متکلموحده بودن داشته است. آن دوران هر پیامی که میداد، مستقیم بر قلب مخاطب مینشست و مخاطب هم آن را میپذیرفت. در دورهای بهجای قسم خوردن، میگفتیم من خودم در روزنامه خواندم یا من خودم از تلویزیون شنیدم، یعنی طوری در فرهنگ عمومی جاافتاده بود که هیچوقت روزنامه دروغ نمینویسد و تلویزیون دروغ نمیگوید. اما در عصر جدید، دیگر آن وضعیت تمام شده است و الان عصر مخاطب سالاری است. عصری است که مخاطب، دسترسی به انبوه اطلاعات و انبوه رسانهها دارد، دیگر با آن شیوههای منسوخ گذشته نمیتوانیم این کار را انجام بدهیم. به خاطر همین، یک روزنامهنگار حرفهای در کنار همه اینها یک مسئولیت اجتماعی هم دارد.
این مسئولیت اجتماعی روزنامهنگاران را بیشتر توضیح بدهید.
فرض کنید شرکت مترو به رسانهها میگوید مواردی که منجر به خودکشی در مترو میشود را رسانهای نکنید تا این آسیب جا نیفتد و عادی نشود. این یک کار مرسوم است و از نظر اخلاقی و حرفهای هم درست است. اما یک موقع است که یک مسئله و بحث اجتماعی داریم. این مسئله اجتماعی منجر به یک وقایعی شده است، مانند همین ماجرای دختر آبی، این یک مسئله اجتماعی است. یعنی بیدلیل کسی نرفته خود را آتش بزند، یک مقدماتی داشته و این مقدمات موافقان و مخالفانی هم داشته و الان ماجرا کشیده به اینجا که یک فرد آمده و جان خود را در این راه از دست داده است. اینجا دیگر موضوع از یک مسئله اجتماعی فراتر رفته است. بنابراین وظیفه رسانههاست که به آگاهسازی اجتماع بپردازند و کمک کنند به غنای بحثها. آنهایی را که مخالف هستند، قانع کنند و بحث کنند. این وظیفه رسانههاست مخصوصاً رسانه ملی. وقتی عنوان ملی بر یک رسانه بار میشود، انتظار این است که فارغ از خط کشیهای سیاسی و جناحبندیها و کارهای محفلی، بیاید و یک موضوع را در سطح ملی مطرح و بررسی کند.
تلویزیون حق انتخاب به مخاطب نمیدهد
نفس کار تشکیل میزگردی که صداوسیما برای این ماجرا گذاشته بود، خیلی کار خوبی بود. اما اینها از نظر حرفهای اشتباه کردند که ابتدا خبر را منتشر نکردند، چون این خبر مهم بود. در آن میزگرد هم سه نفر را آوردند تا از دیدگاه حقوقی و جامعهشناسی و رسانهای موضوع را بررسی کنند. در کار رسانهای اصول حرفهای ایجاب میکند که کار، توازن داشته باشد. توازن یعنی اینکه یک حرفی را من میزنم و یک حرفی را مخالف من میزند و اینها باعث میشود که مخاطب احساس کند به شعورش احترام گذاشته شده و به او حق انتخاب داده شده است. حالا اینجا هر رسانهای با توجه به شیوه و روش و سیاستهای کلی که دارد، یک کارهایی را هم انجام میدهد. فرض کنید مخالف را یک آدم قوی میگذارد و موافق را آدم ضعیفی میگذارد، اما در نهایت آن مخاطب میبیند که دو نظر مختلف دارد مطرح میشود، این خیلی مهم است. ایرادی که وجود دارد و به نوع برنامههای خبری و تفسیری صداوسیما وارد است، این است که کاملاً غیرحرفهای عمل میکند و حداقل تعادل و دادن حق انتخاب به مخاطب را رعایت نمیکند. در همین برنامهای که دربارهاش صحبت میکنیم، سه نفر را آوردند که کاملاً واضح با دیدگاه کاملاً مشخصی موضوع را نگاه میکنند و هر سه یک مطلب را میگویند، یعنی هم جامعهشناس و هم حقوقدان و هم آن فعال رسانهای، همه یک مطلب را بازگو میکردند. در حالی که شما از یک حقوقدان انتظار دارید که بر اساس قوانین صحبت کند، در حالی که این شخص کاملاً جناحی حرف میزد و نماینده مجلس را متهم میکرد و خط و نشان میکشید. اصلاً کارشناس حقوقی وظیفهاش این نیست که افراد و جامعه را تحریک کند. آن کسی که جامعهشناس است، بایستی حرفش علمی باشد، نه اینکه بیاید بر اساس آن جو سیاسی و جناحی بحث کند. اصلاً تخصص او زیر سؤال میرود. حالا یک چنین کاری اگر در روزنامهای که کاملاً جهتگیری مشخصی دارد، انجام میشد، شاید اشکالی نداشت. ولی از رسانه ملی انتظار میرود که توازن را رعایت کند.
اگر شما بهعنوان متخصص در صداوسیما بودید، چگونه این میزگرد را برگزار میکردید؟
فرض کنید در این برنامه اگر علی مطهری هم بود و نظرش را بیان میکرد، در یک چالش فکری، مخاطب میتوانست انتخاب کند و اعتماد به این رسانه افزایش پیدا میکرد. ضرر اینگونه موضعگیری را زمانی متوجه میشویم که در یک بزنگاه تاریخی و مهم نیاز داریم که رسانه ملی یک حرکتی را انجام دهد. در آن موقعیت مردم بهعنوان مخاطبان به این رسانه اعتماد ندارند و آنجا همه ضرر میکنند و آن آدمهایی که برنامهریز هستند و این خط سیر صداوسیما را تعیین میکنند، بیشتر ضرر خواهند کرد. به هر حال، کشور برای پیشبرد کارهای سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی نیاز به رسانهای دارد که مردم به آن اعتماد داشته باشند و حرفش را بپذیرند و این نوع عملکرد رسانه ملی جایی برای این اعتماد باقی نمیگذارد.
بیبیسی هم خط خود را دنبال میکند، اما مخاطب عادی متوجه نمیشود
رسانه ملی باید جلب اعتماد مخاطبانش را در درجه اول اهمیت قرار بدهد. شما میبینید در این چند دهه این تفکر محبوب مردم بوده و این در رأی مردم مشخص است و طرفداران این نگاه و شیوه نتوانستد ارزش و آرمانهای خود را پیش ببرند. ارزشهایشان مدام زیر سؤال رفته و جامعه و جوانان از آنها دورتر شدهاند. خب آنها باید روش خود را عوض کنند و آن موقع نتیجه کار خود را ببینند. شبکه بیبیسی را ببینید که دست دولت انگلستان است، ولی مخاطب وقتی میبینید شخصی که طرفدار جمهوری اسلامی است و کسی که مخالف است، هر دو در آن حرف میزنند، به این رسانه اعتماد میکند. بیبیسی خط فکری خود را دنبال میکند، اما مخاطب عادی این را متوجه نمیشود و اعتماد میکند . چرا باید مردم ما بنگاههای خبری بیگانه را بهعنوان منبع خبری خودشان انتخاب کنند. اینها تقصیر افرادی است که این سازمان را در دست گرفتهاند و این سیاستها را پیاده میکنند و هر کسی هم مخالفت کند، یک انگی به او میچسبانند و از میدان به در میکنند. مثلاً سریال گاندو را ساختند و این همه بحث و مخالفت شد و اینها نتیجه میگیرند که سریال موفقی بوده است، در حالی که اصلاً اینجوری نیست. آیا کسی در صداقت و کارایی وزیر خارجه کشور شک دارد که شما او را اینگونه زیر سؤال میبرید؟ در این قضیه اخیر دختر آبی و موضوع ورزشگاه رفتن خانمها، صداوسیما میتوانست نقش یک میانجی را خیلی خوب ایفا کند. افرادی را که موافق و مخالف هستند، بیاورد و مردم را اقناع کند. آدمهای سرشناس و ارزشمند و متخصصی هستند که میتوانند در این مسائل حرف بزنند. این بحثها نتیجهاش این میتوانست باشد که جامعه ملایمتر شود و از این حالت تندروی دربیاید.
آیا ما نیروهای متخصص و کارشناس رسانهای که بتوانند مثل بیبیسی کار کنند، نداریم یا اینکه داریم و استفاده نمیکنیم؟
داریم! مخصوصاً در صداوسیما نیروهای واقعاً حرفهای داریم، اما منزوی شدهاند. وقتی با اینها صحبت میکنیم، میگویند ما داریم آنجا کار میکنیم، ولی کار دست ما نیست. برنامهریزی دست کسانی است که ما نمیدانیم چه کسانی هستند، ولی آنها تعیین میکنند خط مشی تلویزیون برای وقایعی که اتفاق میافتد، چگونه باشد. اگر دست متخصصان باشد، واقعاً این اتفاقات نمیافتد، اصلاً مشکل این است که آنجا غیرحرفهای اداره میشود.
گفتوگو از صدرا حسینی