شاید پیمان معادی زمانی که فیلمنامههای «کما» و «آواز قو» را نوشت و اتفاقی را در سینمای عامهپسند رقم زد، به شکل دیگری از سینما هم فکر میکرد، ولی قطعاً بازیگری در دورترین تصورش هم جایی نداشت، چه رسد به حضور در گلدنگلوب و اسکار و بازی در فیلمها و سریالهای آمریکایی. این هم از اتفاقهای جالب سینمای ایران است که بازیگران بینالمللیاش اینقدر از این حرفه فاصله دارند. مثل معادی یا همایون ارشادی که این دومی اصلاً با سینما پیوندی نداشت!
برای من معادی در گام نخست فیلمنامه نویس موفق سینمای عامهپسند است که توانست در آن جریان، خیلی زود خود را تثبیت کند و از موفقیتش در آن مسیر، سکوی پرتابی برای خود بسازد. در گام دوم، بازیگری که به قول معروف دوربین دوستش دارد. نخستین بار که «درباره الی» را دیدم نمیدانستم او پیمان معادی فیلمنامه نویس است. در طول تماشای فیلم پیوسته از خود میپرسیدم این کیست؟ بازیگر ناشناختهای که دوشادوش مریلا زارعی پیش میآید و کم نمیآورد و در آن جمع دیده میشود. شاید بگویید دیده شدن در فیلم «درباره الی» عجیب نیست، اما باید بگویم که اتفاقاً خیلی عجیب است. پس از مشهور شدن احمد مهرانفر با سریال پایتخت، بارها پیش آمده که به بازی او در «درباره الی» اشاره کرده و در پاسخ صرفاً تعجب و انکار دریافت کردهام که نه! کجای فیلم بود؟ در مقابل، معادی با همان فیلم رسماً وارد دنیای بازیگری شد و با «جدایی نادر از سیمین» و «قصهها» و «ابد و یک روز» ثابت کرد «درباره الی» یک اتفاق نبوده است. هوشمندی تطبیق خود با شرایط تازه، از اینجا به بعد خود را نشان داد. پس از آنکه شرایط برای معادی مهیا شد تا نقشهای بیشتری را قبول کند و مشهور و محبوب شدن را آغاز فصل برهکشان ببیند! اما معادی دقیقاً مسیری وارونه پیمود و با انتخابهایش دوام خود را در سینمایی که عمر بسیاری از ستارههای پرمدعایش به زحمت به یک دهه میرسد، تضمین کرد. همین رویکرد به او کمک کرده همچنان روی پرده برای تماشاگران جذاب باشد.
سویه دوم کارنامه معادی، ماجرای فیلمسازی اوست. راستش او اینجا هم مسیر دشوارتر را برگزیده یا شاید شهرت به دست آمده از همکاری با اصغر فرهادی دارد به ضررش تمام میشود. معادی میخواهد در مقام فیلمساز شکلی از سینما را تجربه و عرضه کند که برای مخاطب عام جذاب باشد، اما عامهپسند به معنای عرفیاش نباشد. مخاطب خاص را راضی کند اما فیلمِ هنریِ جشنواره پسند نشود و دست آخر گروههای مختلف مخاطبان را به سالن بکشاند، ولی مثل آثار فرهادی «اتفاق محور» نشود و مخاطب را منکوب نکند. خب استراتژی دشواری است که ظاهراً معادی قصد کوتاه آمدن از آن را ندارد. خطر بزرگ این هدفگذاری متهم شدن به حسابگری است. اتهامی که مثلاً در ایام اکران «بمب؛ یک عاشقانه» از سوی گروهی از منتقدان و سینمایینویسان متوجه او شد که سکانسهای مدرسه و سیامک انصاری را برای مخاطبان عام نوشته و فصلهای خانه و رابطه زوج اصلی را برای تماشاگران جدیتر. ولی برای من اینکه معادی با وجود سر درآوردن از همه محافل سینمایی مهم جهان و پی بردن به راز «برنده شدن» در آنها، در فیلمسازی، مسیری را در پیش گرفت که در آن نشانی از حسابگری برای رسیدن به آن مدل موفقیتها نیست، قابل احترام است و البته این نکته که همراه و همشانه فرهادی در طول سفرهای دور و دراز به اروپا و آمریکا، تبدیل به یکی از چهرههای موج تکرار آثار فرهادی نشد (کسی که میتوانست طلایه دارد آن موج باشد!) و راه دیگری در پیش گرفت، ستودنی است. میماند یک نکته: عامهپسند بودن یک اثر سینمایی مطلقاً معنای بدی ندارد. ساختن فیلمی که عموم مخاطبان آن را بپسندند، هدف اصلی سینماست و سینماگرانی که توان خلق آثاری در این مسیر را داشته باشند و بتوانند بدون افتادن به دام ابتذال و باج دادنهای نازل به مخاطب، او را به سالن بکشانند، زیاد نیستند.
معادی به شهادت فیلمنامههایش یکی از آنهاست. چرا از این قابلیتش صرفنظر کرده است؟ یا بهتر بپرسم: از این قابلیت مهم به نفع چه چیزی صرفنظر کرده است؟