۲۸ مهر ۱۴۰۰، ۸:۰۸
کد خبرنگار: 879
کد خبر: 84510402
T T
۹ نفر

برچسب‌ها

بخش نخست؛

واکاوی معضلات حوزه روانشناسی در ایران؛ آشفتگی آماری و نبود اطلاعات

۲۸ مهر ۱۴۰۰، ۸:۰۸
کد خبر: 84510402
دکتر محمدرضا رئیسی - روانشناس
واکاوی معضلات حوزه روانشناسی در ایران؛ آشفتگی آماری و نبود اطلاعات

تهران- ایرناپلاس- آمارها و اظهارنظرهایی که مقام‌های رسمی بهداشتی کشور و نیز برخی شخصیت‌های حقیقی و حقوقی درباره اوضاع سلامت روان، شدت بیماری‌های روانی و درصد ابتلای جامعه مطرح می‌کنند، همگی حکایت از ناآرامی اعصاب و روان مردم دارد.

این وضعیت چه به دلیل کرونا و پیامدهایش، چه مشکلات اقتصادی چند سال اخیر به واسطه تحریم‌های ظالمانه و چه دلایل دیگری داشته باشد، مستلزم یک بررسی دقیق علمی و واکاوی موشکافانه است؛ پیش از آنکه زخم اختلال‌های روانی به‌گونه نگران‌کننده‌ای سربازکند و مشکلات شخصی، جمعی و حتی پیامدهای امنیتی به بار آورد.

ایرناپلاس برای نخستین بار در سلسله یادداشت‌هایی به بررسی علل، عوامل، ریشه‌ها، زمینه‌ها، متغیرها و نیز راهکارهای معضلات حوزه بهداشت روان پرداخته است که بخش نخست آن را می‌خوانید:

اوضاع سلامت و بهداشت جامعه را معمولا از آمارهای مستند، معتبر و البته مستمر نهادهای رسمی بهداشتی می‌سنجند؛ در نبود این آمار یا پراکندگی و تفاوت ارقام آن، ناچار باید به اظهارنظرهای گاه و بیگاه مقام‌های بهداشتی و برخی متخصصان اکتفا کرد که این شیوه مواجهه نیز مشکلات خاص خود را دارد.
از آنجا که در همه کشورها با درصدهای متغیری، مشکلات روان با تابوهای فرهنگی و اجتماعی مختلفی همراه است، بحث صحت و دقت آمار و داده‌های قابل استناد در این حوزه اهمیت بیشتری می‌کند.

برای نمونه به یک مورد از داده‌های پراکنده یا وضع «نا آماری» در زمینه بهداشت روان توجه کنید:
درباره میزان هزینه‌­کرد دولت، بیمه‌ها یا اشخاص برای هر ایرانی در سال برای خدمات روان‌شناختی (اعم از دارو، بستری، مشاوره، آزمایش‌های تشخیصی و ...) که سرانه نامیده می‌شود، هیچ اطلاعات معتبری وجود ندارد.

مقایسه دو آمار کلی و سنجش میزان نسبت هزینه ایرانیان برای «سلامت بدن» و «سلامت روان»، به تنهایی گویای وضعیتی نابسامان این حوزه است؛ در حالی‌که امسال مدیرعامل انجمن «حمایت از سلامت و بهداشت روان جامعه» از یک مبلغ فوق العاده پایین (هزار تومانی) برای بهداشت روان هر ایرانی در سال خبر می‌دهد، دو تن از معاونان وزارت بهداشت در دولت دوازدهم، رقم‌های کلانی را برای بهداشت و درمان (عمدتا جسمانی) بیان می‌کنند.

آذرماه سال ۹۹ طاهر موهبتی معاون امور حقوقی، مجلس و امور استان‌های وزیر سابق بهداشت هزینه سلامت هر ایرانی را  ۴۱۵ دلار اعلام کرده بود که با احتساب قیمت دلار (متوسط ۲۵ هزار تومانی) بیش از ۱۰ میلیون تومان برآورد می‌شود؛ این رقم به طور حتم متاثر از ویروس کرونا و هزینه‌های دارویی و بستری آن در یک سال و نیم گذشته است.

از آن سو، سال ۹۸ (پیش از کرونا) معاون کل وزیر پیشین بهداشت اعلام کرده بود در سال ۹۷ هر ایرانی برای دریافت خدمات درمانی ۶۷۴ هزار تومان از جیب پرداخت کرده است که با حساب سهم ۳۳ درصدی پرداخت فردی، در مجموع سرانه بهداشت هر ایرانی با محاسبه سهم دولت و بیمه‌ها را می‌توان سه برابر آن یعنی حدود ۲ میلیون تومان برآورد کرد.
اختلاف میانگین سال ۹۷ و ۹۹ به طور قطع متاثر از قیمت دلار و مشکلات تحریمی و نیز هزینه‌های کرونایی بوده که تفکیک خاصی نیز برای سلامت جسم و سلامت روان صورت نگرفته است.

حتی اگر به طور متوسط برای هر ایرانی اکنون همان ۱۰ میلیون تومان سال ۹۹ هزینه شود، دقیقا مشخص نیست که چه مبلغی از آن صرف مشاوره، روان‌درمانی، هزینه‌های روانپزشکی و بستری‌های روانی می‌شود.
از همین روی اگر فاصله نجومی بین آنچه ناصر قاسم‌زاده دبیر انجمن حمایت از سلامت و بهداشت روان مطرح کرده با سرانه بهداشت هر ایرانی در سال ۱۳۹۹ را در نظر بگیرم، سهم سلامت روان واقعا تامل برانگیز است؛ مبلغ هزار تومان را قاسم زاده به‌تازگی(شهریور امسال) با این عبارت بیان کرده است: «سرانه هزینه بهداشت روانی کشور برای هر فرد هزار تومان است».

از آنجا که این اظهارنظر بازتاب گسترده‌ای در رسانه‌ها داشت و هیچ تکذیبی از سوی مقام‌های پیشین و کنونی بهداشتی به همراه نداشت، احتمالا می‌توان آن را تا حدی نزدیک به واقعیت دانست.  
این آشفتگی آماری را می‌توان درباره بسیاری از مقوله‌های روان‌شناختی کشور مشاهده کرد؛ اکنون واقعا مشخص نیست که:

- چند درصد مردم اختلال روانی (به معنای درست علمی آن) دارند؟
- شدت و نوع اختلال‌های روان چگونه است؟
- درصد ابتلا به اختلال‌های روان در رده‌های سنی مختلف چقدر است؟

- کدام بیماری‌های مطرح روانی (مانند افسردگی با اضطراب و وسواس) درصد بالاتری دارند و چه قدر فراگیر هستند؟
- چند درصد از جامعه اختلال‌های شدید روانی مانند روان‌گسیختگی، هذیان و ... دارند؟
- چند درصد از جامعه نیازمند روان‌درمانی بدون دارو هستند؟

- چند درصد نیازمند دارو یا تخت‌های بستری هستند؟
- چند درصد از مردم تنها نیاز به مشاوره به معنای راهنمایی و آموزش مهارت‌های زندگی دارند و بدون روان‌درمانی می‌توانند زیست کنند؟
- وضعیت مهارت‌های اصلی زندگی (مهارت ارتباط، کنترل خشم، نه گفتن و ...) چگونه است؟

- وضعیت مراکز بستری در مراکز روان‌پزشکی دولتی و خصوصی چگونه است و تعرفه‌های آن چگونه تعیین می‌شود؟
- چند متخصص مشاغل «یاورانه» شامل روان‌پزشک، روان‌شناس، مددکار اجتماعی، پرستار روان، روان‌سنج و .... داریم و چه درصدی از آنها واقعا کارآزموده هستند؟
- چند درصد افراد با وجود اطلاع از مشکل روان‌شناختی، برای درمان مراجعه نمی‌کنند؟

- چند درصد از «مراجعه‌نکنندگان» مشکل مالی دارند و چند درصد به دلیل ننگ و عار دانستن، این اختلال آن را پنهان می‌کنند؟
- چند درصد از مردم از بیماری روان‌شناسی خود اطلاع دارند؟
- چند درصد از روان‌شناسان و مشاوران کشور پروانه فعالیت از سازمان نظام روان‌شناسی دارند و چند درصد از روان‌پزشکان بدون آموزش روان‌درمانی، در مشاوره دخالت می‌کنند؟

و ...

چنانچه ملاحظه می‌شود، فهرست فقدان چنین آماری، آنچنان بالاست که به تنهایی می‌تواند موضوع چند یادداشت باشد؛ اما اهمیت این آمار است که در پیوند با معضلات اعصاب و روان جامعه، ارزش دوچندانی پیدا می‌کند.

توجه داشته باشیم که در نبود این آمار و اطلاعات واقعی، هرگونه برنامه‌ریزی برای حل یا کاهش مشکلات بهداشت روان کشور عقیم یا کم‌اثر خواهد ماند. همچنین اگر بپذیریم که بخشی از آمار جرم و جنایت، آمار نزاع‌های خیابانی، خشونت‌های خانگی، اختلاف‌های زوجین، طلاق‌ها و بسیاری دیگر از معضلات، به طور مستقیم به مشکلات روان افراد مرتبط است، شاید بیشتر نگران کمبود یا نبود داده‌های مستند شویم.

نکته مهمتر اینکه، اساسا چه تعداد از مدیران ارشد کشور به ارزش و اهمیت روان‌شناسی واقفند و دغدغه سلامت روان جامعه را دارند؟
شاید برای طرح ریشه‌ای موضوع، شوخی نباشد اگر ادعا کنیم فوری‌ترین آمار مورد نیاز درباره بهداشت روان جامعه، داده‌های مربوط به نوع نگرش و اهمیت این حوزه در ذهن و رفتار مدیران ارشد دولتی و غیردولتی است.

شاید اگر بفهمیم واقعا چند مدیر دولتی، نماینده مجلس، مسئول قضایی و  مسئول در دیگر ارکان فرادستی و تصمیم‌ساز، توجه خاص (یا حتی معمولی) به بحث سلامت روان جامعه دارند، بهتر بتوان درک کرد از کجا باید شروع کرد؛ چگونه آمار را به‌دست آورد و چطور برنامه‌ریزی کرد تا در یک دوره مثلا چهار ساله شاخص‌های روانی جامعه بهبود یابد.
هرچه باشد بازهم باید دلسوزانه گفت که باور کنیم حال روانی مردم خوب نیست و باور کنیم نیازمند داده‌های علمی هستیم و باید هرچه زودتر کاری کرد.

۹ نفر

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.