به گزارش ایرناپلاس، علیرضا فریدونپور سالهاست در حوزه خوانندگی فعالیت میکند و همکاری با بزرگانی همچون استاد زندهیاد محمدرضا لطفی را در کارنامه دارد. او با عشقی وافر حتی در این سالهای رکود موسیقی و آواز ایرانی نیز به فعالیت مشغول است و چندی پیش اجراهایی خصوصی از او با استاد فخری ملکپور نوازندۀ مطرح پیانوی ایرانی و یادگار استاد زندهیاد مرتضی محجوبی در شبکههای اجتماعی منتشر شد.
فریدونپور (زادۀ ۱۳۵۱ کرج) از سال ۱۳۶۴ خوانندگی را بهطور جدی شروع کرد. استادانش علی تجویدی، همایون خرم، احمد ابراهیمی، شاپور رحیمی، رضوی سروستانی و حسین عمومی بودند. خوانندگی در ارکستر همنوازان به رهبری اسدالله ملک، ارکستر ملی به رهبری فرهاد فخرالدینی، گروه پایور و نیز گروه همنوازان شیدا به سرپرستی محمدرضا لطفی در کنسرتها و البته ارائه چند آلبوم صوتی و تصویری، کارنامه این خواننده را تشکیل میدهد.
گفتگوی ایرناپلاس با این خوانندۀ موسیقی ایرانی را از نظر میگذرانید:
ایرناپلاس: آواز ایرانی چه حال و روزی دارد؟ در کجا ایستاده و دست کم چه آیندۀ نزدیکی را برای آن پیشبینی میکنید؟
فریدونپور:به وضوح معلوم است که هنر آواز در جای خوبی نایستاده، ما اگر دادهها و پیشفرضهایی در خصوص این هنر در دسترس داریم همگی متعلق به گذشته است؛ نمیدانم چرا یک قشر روشنفکرنما یه به زعم خودشان روشنفکر از یک تاریخی به یکباره وارد میدان شدند و شالودۀ آواز را دستخوش تغییراتی قرار دادند.
ایرناپلاس: چگونه و به چه شکلی؟
فریدونپور: نخست اینکه در نوع صدادهی هنرجویان و خوانندگان، توسط این قشر، تغییر بسیاری صورت گرفته که از قرار زیاد هم جالب نبوده و نیست. این تغییر، ساختگی و تصنعی است و مقولۀ تولید صدا و صدادهی خواننده را در آواز ما با اشکالهای فراوانی روبرو کرده و میبینیم که آوازهای امروز غالباً «مونوتُن» است. در واقع در اثر نشر و ترویج مقولۀ صداسازی که از هر نظر باید به نقد و بررسی کشیده شود، صداهای «توگلویی» و توأم با اغراق و شدت و حدت غیرطبیعی از خوانندگان میشنویم.
از سویی انگار هنر بمخوانی به کلی از آواز این سالها رخت بربسته و همه به نوعی اصرار دارند با صداهای تیز و البته نسنجیده بخوانند. خب با توجه به حضور بانوان خواننده در روزگار قدیم، آن بخش از صدای انسانی که شامل صدای زیر و زنانه است عرضه میشد. امروز خوانندگانی را داریم که به زعم خود میکوشند در حیطۀ صداییِ خانمها آواز بخوانند که ناموفق هم هستند و این، اساس آواز ما را دگرگون کرده است. بنابراین آن دلنشینی و لطافتی را که باید در خوانندگان مرد ببینیم اصلاً نمیبینیم.
ایرناپلاس: در حالی که قدیم این بخش بمخوانی اصلاً قسمت ویژه و قابل توجه کار تعدادی از آوازخوانان بود.
فریدونپور: دقیقاً. به عنوان مثال اگر در صداهای بنان و محمودی خوانساری دقت کنیم، میبینیم از یک بمخوانی زیبا و باکیفیت بهرهمند است که این صداها را خوشایند و لطیف جلوه میدهد. در همان دوره خوانندگانی مانند ایرج خواجه امیری و محمدرضا شجریان گامهای بالا را خیلی خوب میخواندند. به نظرم، محمد منتشری هم یک پدیده بوده که خوشبختانه هنوز در قید حیات است و میتوان از هنر ایشان بهرهها برد. منتشری، جمال وفایی، ذبیحی... همگی جزو صداهای درخشان در آواز ایرانی بوده و هر کدام از این عزیزان به دلیل کلاس و اصالتشان در درجه و با کیفیتی به هنرنمایی در آواز مشغول بودند. علیرضا افتخاری نیز صدای بسیار خوبی دارد.
اما متأسفانه با همه این داراییها آواز ما امروز جای خوبی نایستاده است. به نظرم نخستین تغییری که باید در ادامه راهمان بدهیم نگاهمان به مقولۀ صدادهی در آواز باشد. اصلاً باید ببینیم کوک مناسب برای هر خوانندۀ بخصوص کدام است و از کجا باید بخواند. نباید به دنبال جیغ کشیدن باشیم. این جیغهای بنفشی که میشنویم به هیچ عنوان زیبندۀ آواز شکوهمند ما نیست. با صدای ناهنجار و گوشخراش از همان بدو ورود به خواندن، شنونده را پس میزنند. شنوندگان هم حق دارند، چون در این سالها اعصابی برایشان باقی نمانده و با این صداهایی که عرضه میشود، نمیتوانند از آنها لذت ببرند.
به نظرم یک آوازخوان همانند - یک نوازنده در قبال سازَش - باید به سنوریته (صدادهیِ) حنجره، تونالیته و حجم صدای خودش دقت کند. ما چرا مدام نام جلیل شهناز، فرهنگ شریف و محمدرضا لطفی را میشنویم یا بر زبان میآوریم. زیرا اگر بحث ردیف و جملهبندی و غیره را کنار بگذاریم، فارغ از اینها ساز این عزیزان دلنشین و زیباست.
یا مثلاً اگر مرتضیخان محجوبی را در نظر بگیریم میبینیم با وجود اینکه پیانو یک ساز فرنگی است اما آن را با سنوریتۀ ایرانی نواخته و بر دلها نشانده است. بحث سنوریته جایگاه بالایی در نوازندگان شاخص ما داشته است. وقتی ساز استاد شهناز را از نزدیک میشنیدیم به طور طبیعی انگار یک دستگاه اکو در تار استاد، کار گذاشته بودند! یعنی بدون اینکه سازشان به هیچ دستگاه صوتی و تقویتکنندهای وصل باشد این اکو را میدیدی و میشنیدی و لذت میبردی. در واقع آن ذهنیت و دنیای موسیقایی شهناز بود که آنگونه مضراب میزد و آن صدا را از ساز بیرون میکشید و به گوش شنونده میرساند.
یک خواننده هم باید همین کار را بکند. یعنی حتماً باید در صدادهی حنجرهاش دقت کند و خوانش او از نشسیب و فراز عالی برخوردار باشد. صدا دارای نوانس بوده، بجای خودش دارای حالت پیانو و برعکس: فورته باشد. خواننده نباید تکبعدی بخواند. باید از حیلهگریهای زیبا بهره ببرد که خب اینها هوشیاری در اجرا را میطلبد.
خواننده باید حواسش باشد که کجا چه نوع تحریری بزند و از غلتهای زیبا استفاده کند. در واقع و مهمتر از همه اینکه وقتی خواننده صدای خوشحس و حال و دارای سنوریتۀ خوب خودش را به گوش شنونده برساند اثرگذاری کارش هم دو چندان خواهد بود و صدایش در یادها خواهد ماند. قدیم بهدلیل همین ویژگیها بود که مردم آواز گوش میدادند.
ایرناپلاس: برای بهبود اوضاع و غلبه بر مصائب و مشکلات موسیقی و آوازمان چه باید کرد؟
فریدونپور: اتفاقاً مثل هر هنرمند خواننده و نوازندۀ دیگری که درون گود است و اوضاع را نظاره میکند، من هم همیشه فکر میکنم که چه باید کرد اما به نظرم چه باید کرد کافی نیست، به نظرم چهها باید کرد.
بخشی از مقولۀ احیای موسیقی و آوازمان برعهدۀ بخش خصوصی است که هر یک از ما باید در آن سهیم باشیم و مانند یک تیم فوتبال، کاری جمعی و گروهی است و تکنفره نمیتوان از عهدهاش برآمد. باید شمار زیادی از هنرمندان و هنردوستان با هم متحد شوند و به میدان بیایند. یک بخش هم دست نهادهای دولتی است که متأسفانه همکاری لازم را نشان نمیدهند، همچنان که در این چندساله شاهد بودهایم و لابد دغدغهشان موسیقی و آواز نیست.
به نظرم در گام نخست، سطح سلیقه و شعور مخاطب را باید بالا برد و این فراهم نیست مگر اینکه مخاطب عام را به ادبیات جدیمان بیش از پیش توجه بدهیم. ادبیات ما واقعاً در دنیا بینظیر است و اگر سطح ادبی مخاطب عام بالا برود لاجرم به موسیقی کلاسیک ما گرایش پیدا خواهد کرد.
در واقع هر قدر آدمها به لحاظ ادبی سطح پایینتری داشته باشند موسیقی مورد علاقهشان هم سکبتر و سطح پایینتر خواهد بود. پس ما گزیری نداریم جز اینکه سطح شعور ادبی شنوندهمان را ارتقا دهیم. این خودش شامل دو بخش است: یکی اینکه مردم با شعرا و آثار و سبکها و آرایههای شعریشان آشنا شوند. دیگر اینکه باید شنوندهها را با موسیقی و تاریخ موسیقیمان آشنا و به آن علاقهمند کنیم.
اینگونه دارای شنوندگانی خواهیم بود که به صورت حرفهای به موسیقی و آوازمان گوش فرا خواهند داد. به این ترتیب مخاطبان موسیقی و آواز به یادگیری ردیف علاقه نشان خواهند داد و خود به خود فرهنگ این دو هنر در ایران تقویت خواهد شد.
وقتی دارای مخاطب بافرهنگ و آشنا با موسیقی و آوازمان باشیم اینها خود به خود یک ممیزی تشکیل میدهند و هنرمند نیز به طور طبیعی خود را در آیینۀ اینان میبیند و به سمت تولید آثار برتر گرایش پیدا میکند. این روند همانی بود که با برنامههای رادیو شکل گرفته بود و حتی به نظرم تا دهههای شصت و هفتاد هم تا حدی ادامه داشت. امروز متأسفانه آن روند نیکو متوقف شده و خب دغدغهای به نام نان جزو اساسیترین نیازهای بشر است و باعث شده تا جامعه از هنر و ادبیات جدی و فاخر دور بماند و کناره بگیرد.
نکتۀ دیگر هم اینکه، هیچ انشقاقی در هیچ صنف و رستهای مانند موسیقی جدی و از نظر منفی اثرگذار نبوده و نیست. امروز میبینیم که متأسفانه همه با هم اختلاف دارند و به قول معروف میخواهند زیرآب همدیگر را بزنند و این خیلی بد است. مثلاً میبینیم که اهالی هنر سینما خیلی با هم متحدترند. حتی اتحاد اهالی ورزش هم بهتر از اهل موسیقی به نظر میرسد. اگر هم دوستان این دو عرصه اختلافی داشته باشند خیلی بهتر از ما اهل موسیقی به سیستم صنفی پایبند هستند. به نظرم باید در این زمینه چارهجویی کرد و البته معتقدم برنامههای جمعی و محفلی همچون آیین آواز و شب آواز ایرانی در این زمینه بسیار مؤثر است.
ایرناپلاس: آیندۀ جوانان هنر آواز را که اینگونه با عشق و علاقه به آموختن مشغولند چه میبینید؟
فریدونپور: این جوانها استعدادها و امیدها آوازمان هستند. این طفلکیها با یک عشقی وارد عرصه میشوند و در بدو ورود فقط علاقهمندند اما راهی که انتخاب میکنند تا حدی زیادی بستگی دارد به اینکه با چه کسانی کار کنند. دقت کنیم که همین موضوع شروع کار و اینکه جوان مستعد و باانگیزۀ ما وارد کلاس آواز میشود بسیار مهم است. خب بهجز عده خاصی که خوب آموزش میدهند _ و برخی نیز علمی آموزش میدهند _ اما بیشتر کلاسهای آواز ما به شکل ساختاری شبیه آموزش مداحی است. یعنی شعری را درس میگیرند و میروند طوطیوار با نغمههایش آن را حفظ میکنند و هفته بعد همان را به عنوان درس پس میدهند.
استاد مهرتاش با هنرجویانش، فن دکلاماسیون به همراه تئاتر و پیشپردهخوانی کار میکرد. یعنی شاگردان جامعۀ باربد همراه با فراگیری ردیف، روی صحنه هم مرتب اجرا میکردند. ضمن اینکه مدام با استادان نوازنده تمرین و اجرا داشتند و گوششان مرتب قویتر میشد و آواز را معمولاً با جواب آواز از سوی یک نوازنده خوب و مطرح تمرین و ارائه میکردند.
در واقع ابتداییترین کار آوازخوان در ابتدا، آموختن ردیف است. تازه پس از آموزش ردیف است که کارشان شروع میشود. در این مرحله باید با یک استاد چیرهدستِ نوازندۀ کار کنند. اگر هم دستشان نمیرسد باید دستکم با یک نوازندۀ خوب و ماهر و مسلط همکاری کنند. بعد هم یک مجری خوب و با مهارت در هنر آواز، روی صحنه است که گُل میکند و توان و ظرفیت او در آوازخوانی شکل میگیرد. دیگر اینکه یک آوازخوان باید خود هم ساز بزند و بجز آن با ریتم نیز آشنایی کامل داشته باشد. این خیلی مهم است، چون آوازخوانهایی داریم که آواز را خوب میخوانند اما در زمینه قطعههای ضربی مهارت چندانی ندارند.
نظر شما