گویند که ابواسماعیل به نزد امام باقر(ع) آمد. مسرور و مشعوف، حضرتش را در آغوش گرفته و مِهر بسیاری ورزید. بر حضرتش مژده داد که از طایفه شما شیعیان آل محمد(ص) در دیار ما بسیارند. آنها از شما بر ما سخنها گویند. امام(ع) چون چنین شنید، ابواسماعیل را خطاب قرار داده و از اوصاف شیعیان در دیار آنان سراغ گرفت.
او را خطاب قرار داد که آیا این افراد به ندار مهربانی میکنند؟ آیا در میان آن قوم، نیکوکاران از بدکاران در میگذرند؟ آیا خیر و برکتی بر غیر همکیشان دارند؟ آیا به کار خدمت بر یکدگر بر میآیند؟
ابواسماعیل به فکر فرو رفته و از سَرِ انکار برآمد که نه یابن رسولالله. آن قوم به چنین کرداری مزیّن نبوده، غیر همکیشان خود را مددی نمیرسانند.[۱]
حضرت فرمود آنان شیعه نیستند؛ شیعه آن کس است که این اعمال به روی خوش بهجای آورد و در کار خدمت بر خلق بر آید.
اینچنین است که ملاک شیعه بودن در کلام پنجمین امام، معیار دقیقی مییابد. گویی اگر که بر خلائق رحمت نبَری و در کارِ خدمت بر ناس برنیایی، بر صفت شیعه نیز متصف نگردی.
شیعه آن کس است که درِ رحمت بر خلق گشاید و بُغض و کین بر دل راه ندهد و همگان را باران رحمت آورد. مگر میتوان به سهل و سهولت بر همگان صفت شیعه بار کرد؟ امام شیعیان ملاکها را به نیکی برشمرده است و گامی از آن بیرون نهادن را روا نمیدارد.
بدان که چون خواهی متصف بر صفت شیعه شوی، باید که با خلق مدارا کنی. اگر که در محفلی حاضر میگردی، میان دیندار و غیر آن تمایزی ننهی. اگر که غیر همکیشی را دیدی، روی از وی بر نتابی و رُخ در هم نکشی. و چه تلخ و زهرآگین است آن که دعوت جماعتی را وا مینهد و درخواستشان را برنمیآوَرَد. به این بهانه که در این خانه خمس مالی پرداخت نمیشود، حجی گزارده نمیگردد، دعا و ذکر و تضرّع به پا نمیشود و سیرت دینداران پیشه نمیکنند، نمیباید که از مردمان روی برتافت.
برخی داعیان دینداری، مراودات خانوادگی را به تعلیق درآوردهاند به این توجیه که با رفتارشان اعتراضی به طایفه غیرمؤمنان روادارند. به خیالِ خامی، نهی از منکری میکنند. دریغا که منکر، همین منش غیرکریمانه است؛ همین رُخ درهم کشیدنهای نامهربانانه است. مرام شیعی را باید که از آموزههای امامانش آموخت و اطلاق نام شیعه را باید که در لسان معصوم(ع) یافت که این به طریقت دینداری نزدیکتر است.
[۱] فیض الاسلام، ترجمه و شرح صحیفه سجادیه، ص ۱۷۷
نظر شما