خبر این بود که فریدون صدیقی درگذشت. خیلیها بهویژه روزنامهنگاران لحظاتی شوکه شدند به خیال اینکه فریدون صدیقی، استاد روزنامهنگاری از دنیا رفته است، اما این تصور اشتباه بود. بلکه فریدون صدیقی، هنرمند مجسمهساز و مرمتگر آثار هنری در سن ۸۴ سالگی بر اثر ایست قلبی درگذشته بود.
مرحوم فریدون صدیقی در اتریش تحصیلات آکادمیک مجسمهسازی و مرمت مجسمه را تکمیل کرد و سپس در کارگاه پدرش در رم، بهعنوان دستیار او کار کرد. این هنرمند، نقش بسیار مهمی در مرمت و بازسازی آثار مهم پدرش داشت. از آثار مهم این هنرمند فقید میتوان به نماد میدان انقلاب اشاره کرد که ایرج اسکندری، هنرمند نقاش و مجسمهساز، این نماد را طراحی کرد و صدیقی، آن را ساخت.
درباره ویژگیهای حرفهای این هنرمند و تأثیرگذاریاش در بازسازی و مرمت با حمید شانس، مجسمهساز و یکی از سازندگان مجسمههای مشاهیر کشور به گفتوگو پرداختیم.
خانواده استاد صدیقی برای ما یک میراث است
حمید شانس که خودش مجسمهساز است، درباره فریدون صدیقی و تأثیر او بر تداوم و ضبط آثار پدرش به خبرنگار ایرناپلاس گفت: خود ایشان و خانوادهشان را از نزدیک میشناختم. طبیعتاً خانواده صدیقی برای ما یک میراث است و بسیار حیف است که میبینیم این میراث به آرامی از حیات اجتماعی حذف میشود. این جنبه قضیه بسیار مهم است. البته ما قبلاً هم خانوادههای اثرگذار اینچنینی دیدهایم. خیلی مهم است که ما بخشی از میراث را نگه داریم، حفظ کنیم و تداوم بخشیم و بهترین کار در انتقال میراث، انتقال سینه به سینه میراث هنری در خانوادههاست.
وی در ادامه اینگونه افزود: مرحوم صدیقی را در دو وجه میبینم؛ اول اینکه به هر حال ایشان مجسمهساز بودند و البته مجسمهساز پرآوازه و توانمندی هم بودند. از طرف دیگر، وارث رفتار و کردار پدرشان و تداوم آن مسیر تا امروز بودند. گمان میکنم که بخشی از خانواده صدیقی و فرزندان فریدون صدیقی که در قید حیات هستند، خاطرات و سنت کار پدرشان و آن چیزی را که در ذهن از ایشان دارند، بهگونهای ضبط کنند.
کار ارزنده مرحوم صدیقی
این هنرمند درباره اهمیت بسیار تداومبخشی به آثار هنرمندان گذشته و ضبط آنها بیان کرد: مسئلهای که شرایط حال حاضر به ما نشان میدهد این است که تحولات عظیم میآیند و میروند و ما بهاندازه کافی آنها را ثبت نمیکنیم. وقتی ثبتشان نمیکنیم در آماج تهمتهای آینده قرارشان میدهیم. این الگو برای هنرمندان مضاعف است. به این معنی که هنرمندان فعالیت و کارشان تثبیت خاطرات عاطفی یک نسل است. هنرمندان تبلور خصوصیات عاطفی رفتاری یک نسل هستند، در نتیجه آن نگاه و ذهنیتی که دارند، چکیده اتفاقات یک نسل است و باید حفظشان کرد. موفقیت این افراد اتفاقی نیست.
تبدیل تلاش به وظیفه ملی
حمید شانس در پاسخ به این پرسش که فریدون صدیقی چه نقشی در مرمت و بازسازی آثار پدر مجسمهسازی ایران داشت، افزود: مرمت یک رفتار روتین تمام جوامع است. آثار هنری هم مانند هر چیز دیگری در معرض فرسودگی قرار دارند که نیاز به مراقبت، نگهداری و مرمت دارند. فریدون صدیقی فقید، آثار پدرش را، یعنی مرحوم ابوالحسن صدیقی که پدر مجسمهسازی ایران هم لقب دارند، منحصراً انجام میدادند. بخشی از آثار ابوالحسن صدیقی در بحبوحه انقلاب و در آن بحرانها و بیتوجهیها دچار آسیب شد. آثار ایشان محدود بود و تعداد معینی داشت که مبدع نگرش تصویری یک نوع ایرانیت و ناسیونالیسم بودند و بسیار ارزشمند هستند؛ متأسفانه مورد تطاول قرار گرفتند، تخریب شدند و دچار دستبرد قرار گرفتند. عرق و تلاش مرحوم فریدون صدیقی برای نگهداری آثار پدرشان از یک رفتار فردی به یک وظیفه ملی ارتقا پیدا کرده بود.
میخواهند مجسمهسازی در همین حد باقی بماند
نویسنده کتاب «موزهای از لباسهای محلی ایران بسازیم» در پاسخ به این پرسش که با توجه به حضور افرادی چون مرحوم فریدون صدیقی و دیگر بزرگان، اوضاع مجسمهسازی و مرمت را در میان هنرمندان جوان چگونه ارزیابی میکنید، گفت: مجسمهسازی مانند تمامی عرصههای حیات اجتماعی و اقتصادی در 40 سال اخیر از لحاظ کمی رشد چشمگیری داشته است. واقعیت قضیه این است که مجسمهسازان از لحاظ کمی صدها برابر بیشتر شدهاند. اما معضلاتی داریم که بسیار مهم است. اول وجود محدودیت در عرصه مجسمهسازی است. مجسمهسازی به یقین و با فاصله، کمترین آموزش را در آموزشهای مدرسهای، آکادمیک و دانشگاهی ما دارند. دوم اینکه عرصه اقتصادی این هنر بهاندازهای کوچک، حقیر و تنگ تعریف شده است که کل اقتصاد مجسمهسازی مملکت بهاندازه یک مجتمع آپارتمانی که یک معمار در دو سال میسازد، نیست. مورد سوم سیاستی در این میان وجود دارد که مجسمهسازی را بهصورت میانمایه حفظ کنند.
«کسی خواهان کارهای فاخر و جدی در فضای عمومی نیست. فضای عمومی بهگونهای ویترین اجتماعی مجسمهسازی است که با ویترین خصوصی که گالریها و مجموعهدارها هستند، خیلی تفاوت دارد؛ اینکه مردم عادی به چه چیزهایی برخورد میکنند، فضای عمومی است که در این فضا گرایش به کارهای میانمایه است. مجموعه سیاستگذاریها و ترفندهای مالی برای این است که مجسمهسازی در همین حد باقی بماند. به این شکل توقع مردم را نسبت به حداکثرها کنترل میکنند و نتیجه کارهای میانمایه و کماهمیت است که گاهی میتواند فاجعه باشد.»
سمپوزیوم مجسمهسازی برای ساخت مشاهیر
وی در توضیح ادعای میانمایه نگه داشته شدن هنر مجسمهسازی گفت: برای مثال چند وقت پیش سمپوزیوم مجسمهسازی برای ساخت مشاهیر زنده معاصر برگزار شد و این را در اختیار جوانهای تازهکار گذاشتند و گفتند برای این کار اهداف آموزشی داریم. اهداف آموزشی را در شهرداریها و با مکانیزم سمپوزیوم انجام نمیدهند، آن هم روی چهره مشاهیر. مثل این است که از فردا قلب بزرگان ما را به رزیدنتهای جراحی بدهند و بگویند جراحی کنید. نمیخواهم بحث توطئه را به میان بکشم، اما این اتفاق ناشی از ذهنیتی است که میانمایه میبیند، میانمایه تصور میکند و میانمایه میپذیرد. اینها وقتی ریاست مترو را داشتند بحثشان این بود که چطور با حداقل قیمت، فضاهای مترو را پر کنند. من نمیگویم مترو ما مانند مسکو باشد یا به موزه تبدیلش کنند، اما فضای مترو بهانه رواج میانمایگی نباید باشد.
گفتوگو از هنگامه ملکی
نظر شما