درباره خِرَدشهر چه میدانید؟ مفهومی که پا را از شهر هوشمند فراتر مینهد و علاوه بر وجه فنی، به سنتها و اقتضائات جامعه نیز نگاهی جدی دارد و خود را بر آن بنا میکند. در این نوشتار، ایدهای را تشریح میکنم که متأسفانه خیلی جدی گرفته نشده است؛ در حالیکه میتواند بهعنوان نخستین تکنولوژی خردمندانه مطرح شود.
مقدمه اول: خِرَدشهر
چندی است که از مقولهای بهنام «خردشهر» یاد میکنم و برای بسیاری سؤال بوده که خردشهر چیست؟ چگونه کار میکند؟ هدفش چیست و به کدام سو میرود؟ آیا نامی است پرطُمطُراق و بیمحتوا که خواهان جلب توجه مخاطبان است یا درون خود جوهری و گوهری دارد که میتواند راهی برای انسان امروزین بگشاید؟ در یک نگاه کلان میتوان گفت خردشهر، همان شهر هوشمند ایرانی شده است. بهطور موجز: خردشهر مساوی است با شهرهوشمند بهعلاوه محتوای ایرانی.
مقدمه دوم: خِرد
از خرد زیاد گفتهاند و شنیدهایم. در این چند سطر کوتاه، سعی خواهم کرد بهگونهای دیگر آن را بیان کنم. شاید کمتر شنیده یا ناشنیده، اما از دیرباز بیان شده. خرد در نگاه ایرانیان «ماه زاینده بوده است[۱]». معنای این سخن چیست؟ در باور ایرانیان، خرد مجموعه افکار و پندار مردمان بوده که در همفکری (تفکر همگان با هم) بهوجود میآمد. در این باور، خرد چشم جان بوده است[۲]. جان بهوسیله خرد میفهمید و میدانست.
از دیگرسو، ماه، چشم آسمان بوده است. یعنی مجموع چشمها در ماه تجلی پیدا میکرد و بهوسیله آن عالم هستی دیده میشد. در عین حال، ماه نماد نوآفرینی بود. یعنی ماه از هیچ (ماه شب اول) به ماه کامل (ماه شب ۱۴) تبدیل میشد و دوباره این چرخه را میپیمود. ماه هیچگاه خود را کامل نمیپنداشت و مرتب خود را بازآفرینی میکرد.
از این دیدگاه، خرد باید خود را چون ماه میانگاشت. بنابراین، پس از هر کمالی، خرد به نادانی میرسید و خود را دوباره میآفرید[۳].
بدین ترتیب و به اختصار، خرد دو ویژگی اساسی داشت:
۱. مجموعه همه اندیشههای آدمی بود و نه یک دانشمند یا فیلسوف. هر چند بروز و ظهور آن ممکن بود در یک نفر رخ دهد.
۲. همیشه از دوباره خود را میآفرید و بازآفرینی میکرد و هرگز خود را کامل نمیدانست.
بدین ترتیب عنصر تجربه از مهمترین ارکان خرد بود. یعنی باید مرتب تجربه را به تجربهای دیگر ارتقا داد.
مقدمه سوم: یک مدیر نوآور
کمتر کسی است که در صنعت پرداخت و بهتازگی در بانکداریباز، صادق فرامرزی را نشناسد. وی سالها مدیرعامل یکی از شرکتهای فعال در حوزه پرداخت الکترونیک بود و آن را به نقطهای قابل قبول رساند. در این رفعت همین بس، که مسئولیت اجتماعی این شرکت از درون خود شرکت جوشید و بهمعنای واقعی به اولین شرکت مسئولیتپذیر در شرکتهای پرداخت تبدیل شد. این شرکت به این مسئولیتپذیری تظاهر نمیکرد. هر چند در این راه طفلی بود، اما طفلی خودزاده بود.
پِینتک محصول این خودزایی است. ایده–راهکاری که فرامرزی از آن به نام «درد دانایی» یاد میکند. پینتک، محصول یا ایدهای است که متأسفانه خیلی جدی گرفته نشده است. در حالیکه میتواند بهعنوان نخستین تکنولوژی خردمندانه مطرح شود. مطلبی که در این نوشتار و با این سه مقدمه به آن خواهم پرداخت.
پِینتک و مدیریتِ شکست–تجربه
اساس شکلگیری پِینتک از آنجایی شروع شد که آمار تکاندهندهای از شکست استارتآپها در دنیا منتشر شد. این آمارها میگویند که حدود دو درصد از ایدهها موفق به تجاریسازی خود میشوند و دلخراشتر آنکه از این دو درصد تنها ۲۵درصد موفق میشوند که در تجارت، بقای خود را تضمین کنند.
این آمار قطعاً در ایران کمتر است، زیرا اکثر استارتآپهای ایرانی بهصورت کپی و نه جوششی–کوششی شکل میگیرند. در نتیجه بهطور طبیعی مدیران دوراندیش را بهفکر میاندازد که آیا این همه سرمایهگذاری در استارتآپها رواست؟ آیا باید به کلی استارتآپها را به کناری نهاد و فکر دیگری کرد؟[۴] یا باید مرهمی برای این درد ساخت؟ این درد ناشی از چیست و مرهم آن کدام است؟ این مرهم برای چه کسانی است و چقدر کارآمد است؟ اینها و سؤالاتی از این دست که سیاهه آن را پایانی نیست، فرامرزی را به پاسخ و ایدهای رهنمون شد که آنرا پینتک نامید.
این ایده از اساس، شکست را تجربه تلقی میکند.[۵] تجربهای دردمند که نیاز به محبت و حمایت فکری دارد. به همین جهت، بنا را بر ترمیم، بهینهسازی یا نوسازی خدمات و استارتآپها مینهد و نه کنارگذاری آنها. بدین روی پینتک فرآیندی را آغاز میکند که میتوان آن را از جنس «مدیریت دانش» دانست. مدیریتی با نام «مدیریت شکست–تجربه».
از این حیث، پیشنهاد پینتک، بازآفرینی و نوکردن تجربه بهدست آمده توسط همه بازیگران است. این همگانیکردنِ تجربه دردمند و یافتن راهکاری مناسب برای آن از یک سو و نوآفرینی و تجربهمندکردن استارتآپها از سوی دیگر، همان چیزی است که در خرد ایرانی به ماه تشبیه شده است. در این چرخه، استارتآپها مدام بازبینی و اصلاح یا حتی دچار فرگشت (نوزایی) میشوند.
بهنظر من، این روند ممکن است در ایدهیابی نیز مؤثر واقع شود و تعداد ایدههایی را که به مرحله تجاریسازی میرسند افزایش دهد.[۶]
آمیختگی و هماندیشی با این تجربهگران[۷]، قدم دومی است که در این ایده پیشنهاد میشود. بررسی دقیق، سیستماتیک و نظاممند دلایل این شکستها و ارائه راهکار هماندیشانه برای جلوگیری از وقوع مجدد آنها، روشی است که در این «ایده–راهکار» پیشبینی شده است.
این هماندیشی و همفهمی در جایی دیگر نیز خود را نشان میدهد. فرامرزی بهجای استفاده از تئوری بازیها[۸] و برقراری «تعادل نش[۹]» بین آنها، بازی دیگری را بنیان مینهد. او بازی «عشق و پول» را میآفریند و بهجای «تعادل» از مفهومی بهنام «دره مرگ» میگوید و راهحل را آنجا جستوجو میکند. اینجاست که بنیان بازی از عقلانیت به خردورزی میغلتد و مسیری نو پیدا میکند؛ همفهمی بازیگران.
سرمایهگذار باید درک درستی از عشق و زمان پیدا کند و آفریننده درک درستی از پول، قدرت پول و همزمان ترسو بودن آن. این اندیشه میخواهد دره میان اینان را برداشته و آنان را به گفتمانی برساند که با درک متقابل با یکدیگر همکاری کنند.
این همکاری، از جنس خرد ایرانی است. در اینجا، هرکس صرفاً به منافع خود نمیاندیشد و سعی ندارد تا فقط منفعت خود را ارتقا داده و نهایتاً در بهترین شکل، نقطه تعادلی برای خود بیابد. اینجا، آفرینش بازی و انجام آن، بر برد در بازی، مقدم میشود. البته که برد مفهومی کلیدی و مهم است. اما برد خردمندانه با برد عاقلانه تفاوتی اساسی دارد. این دقیقاً همان نکتهای است که پینتک را متمایز میسازد. پینتک ققنوسی است که خود را از سر میگیرد. سوختن هر کسبوکار با پینتک، زایشی جدید است. مرگ آن، زندگی جدیدی است که اساس و ریشه آن در همفکری و هماندیشی همگان است.
میپندارم این اندیشه که اکنون در دوران نوزادی یا حتی جنینی خود قرار دارد، نیاز به توجه و عزم جدی و بنیادینی از سوی شرکتهای فعال در حوزه Fintech دارد. فارغ از پذیرش یا عدم پذیرش شیوه تفکر و مدیریت فرامرزی، فرزند وی[۱۰] مستقل از خودش است و میتواند کمک مؤثری برای صنعت نوپای استارتآپها و بازیگران شکل گرفته در اطراف آن باشد. بهویژه، میانگارم که این تفکر برای مدیریت درست و سازمندِ شهر هوشمند نیز ابزار مهمی است و میتواند به شکلگیری و تجربهاندوزی در شهر هوشمند کمک کرده و آن را قدمی به مفهوم خردشهر نزدیکتر کند. شهری که بناست از تکنولوژیهای متعددِ شکل گرفته در بستر ICT و Appهای مختلف برای مدیریت و راهبرد خود استفاده کند، به مفهومی چون پینتک بیشتر نیاز دارد.
پینتک، توان درنوردیدن حوزههای دیگر تکنولوژی را نیز دارد. ایده آغازینِ فرامرزی ناگُنجاست. این ایده بهوضوح قادر است خود را به قلمروهای دیگر تکنولوژی برساند و حتی قابلیت آن را دارد که با زیرساخت تکنولوژیهای مبتنی بر ICT به یاری کسبوکارهای سنتی بپردازد.
بدیهی است برای اجرا و پیادهسازی یک مفهوم، اول باید آنرا خوب شناخت و برای شناخت درست یک پدیده، هیچ زمانی مناسبتر از لحظه شکلگیری و آفرینش آن نیست. Paintech پدیدهای بسیار نوپایی است که بهعنوان یک مفهوم بالنده جای کار بسیاری دارد. چنانچه مبدعش میگوید: «همیاری و کمک همگان به بلوغ محتوایی و در نتیجه پیادهسازی آن پرفایده و حتی ضروری است.»
متأسفانه ما بیشتر آموختهایم تا به دستاوردها، تکنولوژیها و آفریدههای غربیان سر تعظیم فرود آوریم و داشتهها و آفریدههای خود را سخیف و ناکارآمد انگاریم. این رویه نابجا و به دور از عقلانیت، بزرگان و اندیشمندان ما را به بیتفاوتی یا گوشهنشینی فکری کشانده است. آنان بیشتر در کنج خلوت خود، مشق نام لیلی میکنند و دانش و آفریدهشان در بهترین وضعیت بهعنوان مفهومی غیرکاربردی پذیرفته میشود. در مورد «ایده – راهکارِ پینتک» باید طرحی نو درانداخت و کاری کرد کارستان! چنانچه این ایده را تبدیل به استارتآپی همگانی نماییم[۱۱]، میتوانیم شاهد جوانه زدن، رشد و احتمالاً تبدیل آن به درختی تنومند در آینده و در طرحی جهانی باشیم.
پینوشتها:
[۱]. در گذشته بیشتر مدلها، ذهنی بود و در عمل نبود. تکنولوژی اجازه نمایش آن را برای سازنده مدل فراهم نمیکرد. از همین رو، مدلها سعی داشتند خود را با تشبیههایی از هستی و طبیعت تطبیق دهند. بدین روی، هر باور و انگاره گذشتگان نباید به خرافات یا کماندیشی تعبیر شود.
[۲]. به فرموده فردوسی بزرگ: « خرد، چشم جان است چون بنگری/تو بیچشم، شادان جهان نسپری»
[۳] . در بیانهای دیگر این خودزایی و خودآفرینی «ققنوس» نام گرفته است. من به زبان امروزیان، آن را «نادانیِ پسا دانایی» نامیدهام.
[۴]. البته، میتواند راهکاری کاملاً بدیع باشد و با شیوهای نوین بهجای استارتآپها پیشنهاد شود.
[۵]. در مدیریت مبتنی بر Chaos Theory نیز این دیدگاه وجود دارد.
[۶] . چگونگی آن اندکی با مدل Paintech متفاوت است. البته، در این خصوص فرامرزی معتقد است که ثبت دانش ایجاد شده بر اساس Paintech، میتواند بهعنوان مرجعی (Reference) برای استارتآپها استفاده شود.
[۷]. مقصود، تمام کسانی است که پس از راهاندازی استارتآپ و برداشتن قدمهای تجاری به شکست یا همان تجربه دردمند رسیدهاند و نه فقط تیم فنی و تولید محصول. بهعبارتی این تجربه همه بازیگران - حتی مشتریانی که به محصول دلبسته شدهاند- را میتواند در برگیرد.
.[۸] Game Theory
[۹]. Nash Equilibrium
[۱۰]. البته فرامرزی این مولود را نه مال خود میداند و نه مال دیگران. او آرزو دارد که این تفکر با نقشآفرینی همگان، تبدیل به دانش و بینشی گردد که بهنام محصول ایرانی در دنیای تکنولوژی بروید و خردها را بیفروزد.
[۱۱]. Open Paintech
نظر شما