این آماری است که خود بهزیستی و آموزش و پرورش مطرح کردهاند. تمام مهدکودکهای تحت نظر بهزیستی و آموزش و پرورش، فقط ۱۵% از این کودکان را در سنین پیش دبستان پوشش میدهند و ۸۵% محروم از آموزش هستند. در سنین پیش دبستانی نیز ۲۵% محروم هستند. بخش دوم میزگرد «مهدکودک خوب، مهدکودک بد» با حضور منصوره کریمزاده، دانشیار دانشکده علوم بهزیستی و توانبخشی و رئیس انجمن مطالعات کودکان پیش از دبستان، فاطمه قاسمزاده، روانشناس و فعال حوزه کودکان و بهنام بهراد، استادیار پژوهشگاه مطالعات آموزش و پرورش به ابعاد مختلف این موضوع پرداخته است.
ایرناپلاس: امروز در مهدکودکها علاوه بر آموزش زبان، آموزشهای مختلفی چون ژیمناستیک، موسیقی و ... وجود دارد. آیا این بمباران اطلاعات ضروری است؟ مهدکودکها هر روز برنامهای دارند، مثلاً در یک روز انگلیسی آموزش میدهند، روز دیگر موسیقی و ... . آیا چنین روشی صحیح است؟
بهنام بهراد: این روش کاملاً غلط است. یادگیری تلفیقی است و آموزش همه چیز باید در کنار هم باشد. شما نمیتوانید مسئله رشد اجتماعی و هیجانی کودکان را کنار بگذارید و به رشد دانش عمومی بپردازد. همانطور که در بخش یک عنوان شد، پنج حیطه رشدی مورد اشاره در کنار هم و بهصورت تلفیقی آموزش داده میشوند. وقتی در قالب یک برنامه آموزشی کار میکنید همه آنها باید درهم تنیده باشد. مهمتر اینکه این آموزشها نیاز به تمرین و تکرار دارند. امروزه در علوم اعصاب، بحث سیناپسسازی مطرح است. سیناپسسازی که از طریق یادگیری اتفاق میافتد چند ساعتی دوام ندارد. بهطور مثال، وقتی من یاد گرفتم با یک دستگاه کار کنم اگر تا هشت ساعت تمرین نکنم، رد عصبی آن از بین میرود. به همین دلیل یادگیری سخت میشود. این موضوع در آموزش بهعنوان تقویت مطرح میشود. معلمان چرا مرتباً تمرین و تکرار میکنند؟ آنها زیربنای موضوع را نمیدانند اما تکرار آنها به دلیل تقویت و تکمیل یادگیری است. اگر مثلاً شنبه به یادگیری زبان اختصاص پیدا کند و ادامه آموزش آن به شنبه هفته آینده موکول شود، یادگیری کامل نمیشود. به همین دلیل آموزشها باید روزانه و در کنار هم صورت پذیرد.
منصوره کریمزاده: در تکمیل صحبتهای آقای بهراد باید بگویم امروز رویکردهایی وجود دارد که بر تکرار و نظم تأکید دارد، چراکه انسان ذاتاً به ریتم و تکرار تمایل دارد. اگر امشب قصهای برای فرزند خود بخوانید و فردا از او بخواهید کتابی برای شما بیاورد باز هم همان قصه را میخواهد. چون اولاً میخواهد داستان برای او کاملاً درونی شود، دوما از تکرار و تمرین لذت میبرد. دو هفته یک قصه و یک کتاب را میخوانند و دو هفته موضوعی را برای کودکان تکرار میکنند و کار میکنند تا به حد تسلط برسد.
ولی جدا از بحث باید به اهداف دوره پیش از دبستان بپردازیم. در این دوره ما میخواهیم کودکان با حواس پنجگانه و مهارتهای هرکدام از این حواس و فیزیک بدن خود آشنا شوند. بنابراین یکی از اهداف برنامهها باید توجه به حواس و آشنایی با فیزیک بدنی باشد. موضوع دیگر، مهارتهای زبانی است تا بتوانند خوب گوش بدهند و خوب سخن بگویند و شنونده فعالی باشند و گنجینه لغات خود را افزایش دهند. بهطور مثال، ژیمناستیک به مهارتهای رشد و مهارتهای ریتم کمک میکند و بسیار خوب است. مسئله دیگر، بهداشت، ایمنی و محافظت از بدن است. کودکان باید تغذیه سالم و بهداشت فردی را یاد بگیرند و مراقبت از بدن خود را بدانند. مثلاً یاد بگیرند از آلات خطرناک چگونه استفاده کنند، همچنین آشنایی با محیط زیست و اینکه چطور باید از محیط زیست استفاده کرد و چگونه از گلها، گیاهان و طبیعت مراقبت کنند.
مهدکودکهای لاکچری از استانداردها دورند
همچنین مفاهیمی مربوط به حوزه علوم، ریاضیات و همچنین فکر کردن را یاد بگیرند؛ ببینند و فکر کنند و نظر بدهند و با ارزشهای دینی و آداب و رسوم آشنا شوند و مهارتهای ارتباطی را یاد بگیرند. در دنیا روی این موضوعات بسیار کار میشود. هر محیط آموزشی که به چند مورد از این ابعاد پرداخت یا به برخی از این ابعاد به صورتی فراتر از این پرداخت، کار آموزش مناسب پیش میرود. برخی مهدها کلاً آموزش را به زبان دوم انجام میدهند یا صرفاً آموزش را بر مبنای موسیقی میگذارند یا برای کسب درآمدهای بیشتر بهاصطلاح لاکچری کار میکنند. این موارد نشان میدهد این مهدها از استانداردها و مهارتهایی که لازمه این دوره است فاصله میگیرد و ما باید نسبت به این مسائل حساس باشیم. شاخصها این موارد را مانیتور و ارزیابی میکند و ما نباید شاخصها را صرفاً به خانواده واگذار کنیم، چون شاید یک خانواده خود شیوه درست را نداند. ما نمیتوانیم ریسمان تعلیم و تربیت را در این دوره صرفاً به خانواده بسپاریم. باید انجمنهای علمی و تخصصی وجود داشته باشند و این در دنیا بسیار مرسوم است و از فرآیند علمی، طراحی، تدوین، اجرا، ارزشیابی مورد رصد قرار گیرد.
ایرناپلاس: آیا آموزشهای پیش از دبستان نیازمند متولی واحد است؟
بهنام بهراد: این اتفاق اصلاً خوب نیست. تجربه همیشه نشان داده، وقتی این کار را به یک سازمان میسپاریم، آن سازمان سیاستهای خود را پیش میبرد. در بسیاری از کشورها این حوزه زیر نظر آموزش و پرورش است. ولی در برخی کشورها مثل فرانسه، این بخش، هم زیر نظر وزارت بهداشت و هم آموزش و پرورش است. تقریباً بین کشورهای مختلف در این زمینه تنوعی دیده میشود. وقتی متولی، سیاستهای غلطی را تدوین و اجرا کند، چه کسی پاسخگو خواهد بود؟ اتفاقاً سازمانهای علمی قدرتمندی در جامعه هستند که میتوانند مانیتور کنند؛ یکی از آنها رسانه است. کار رسانه کنترل است البته در صورتی که آزاد باشند. همین رسالت بر عهده انجمنها و مراکز علمی است.
اما در بحث بمباران مطالب آموزشی، بحثی بهعنوان یادگیری عمیق وجود دارد. وقتی مطالب بیش از حد باشد هیچکس، هیچچیزی یاد نمیگیرد و دانشهای زیادی جمع میشود که هیچ ارتباطی با هم ندارند. چیزی که باید اتفاق بیفتد آموزش عمیق است. مدارس ما هم پر از کتابهای کمک آموزشی است و این یادگیری هیچ عمقی ندارد به همین دلیل کودکان ما عمیق نمیشوند. مسئله دیگر بحث زبان دوم است که توسط خانم دکتر بیان شد و واقعاً نکته خوبی اشاره شد. اولین استاندارد در تمام دنیا این است که مهارتهای زبان مادری یا اصلی جا بیفتد. پس از آن آموزش زبان دوم هیچ اشکالی ندارد ولی این درست نیست که زبان فارسی را کنار بگذارند و همه چیز را انگلیسی آموزش بدهند. زبان فارسی، زبان ملی است و هیچ کشوری زبان خود را کنار نمیگذارد تا زبان دوم را یاد بدهد. وقتی مهد کودکی این ادعا را مطرح کرد که همه موارد را به زبان دوم یاد میدهد، قطعاً به لحاظ علمی کارش میلنگد. این کودکان در مدرسه، علوم و ریاضیات را به زبان فارسی یاد خواهند گرفت و اگر این زیربنا را نداشته باشند دچار مشکل خواهند شد.
مشق در منزل دلزدگی ایجاد میکند
قاسمزاده: موسیقی، هنر، زبان و ... روش هستند و ما میتوانیم با استفاده از این روشها، مطالبی را که میخواهیم به کودکان یاد بدهیم. اگر این روشها در حد توانایی کودکان باشد، هیچ اشکالی ندارد. اغلب کسانی که در زمینه موسیقی کودکان کار کردهاند، توضیحاتی دادهاند و روش کار و شرایط آموزش و سن کودکان را مشخص کردهاند. برخی مهدها، برنامه موسیقی به معنای برنامه آموزشی به مفهوم خاص دارند مثلاً عموهایی دارند و یک شعر را با یک آهنگ میخوانند و این اصلاً بد نیست. کودکان در این وضعیت توجه بیشتری به مفهوم شعر دارند. ولی مهدهایی هم هستند که یک ساز را به کودکان یاد میدهند.
البته در مورد این آموزشها توصیه نمیشود کودکان برای ادامه یادگیری مجبور باشند در خانه مشق داشته باشند، این باعث دلزدگی میشود. یادگیری زبان دوم برای کودکان به این صورت نیست که حتماً مشق و تکلیفی داشته باشد. آنها باید در مهد یا مدرسه تمرین کنند و ادامه آن را به خانه نیاورند. این یعنی ما از نظر روش مشکلات زیادی داریم و لازمه آن اصلاح نظارت است.
حتی یک مهد کودک دولتی نداریم
نباید کودکان بین آموزش و پرورش و بهزیستی تقسیم شوند
در مورد متولی واحد باید بگویم در درگیری بین آموزشوپرورش و بهزیستی در مدیریت مهدهای کودک، من هم بررسیهایی داشتم. کمتر کشوری وجود دارد که در آن فقط یک سازمان مسئولیت مهدها را بر عهده داشته باشد، چون نیازهای این دوره زیاد است. البته بگذریم از اینکه ما حتی یک مهد دولتی نداریم و بسیاری از کودکان ما از آموزشهای پیش دبستانی محروم هستند. در فرانسه که من بخشی از دوران آموزش خود را آنجا گذراندهام این وظیفه بر عهده آموزش و پرورش است و شهرداریها برای کمک به خانوادههایی که امکانات مالی ندارند، کتاب و تمام وسایل مورد نیاز را فراهم میکنند و حتی این کارها را در حوزههای دبستان و دبیرستان هم انجام میدهند. دانشگاهها و مراکز علمی نیز پژوهشهایی در این زمینه انجام میدهند و در اختیار مراکز مختلف میگذارند. وزارت بهداشت هم نظارت مستقیم دارد. یعنی در حقیقت چندین سازمان بزرگ با هم همکاری میکنند و به کودکان کمک میرسانند. اشکال ما تقسیم کردن کودکان است، ولی آنجا کودکان را تقسیم نمیکنند. چهار وزارتخانه مسئولیت اجرای آموزشهای پیش از دبستان را از آموزش مادر و کودک و از سنین پایینتر از سه سال دارند. ما اینجا کودکان را تقسیم میکنیم و زیر چهار سال را به بهزیستی و بالای چهار سال را به آموزشو پرورش سپردهایم و این بدترین مدیریت است. ما مدیریت واحد نداریم و مدیریت واحد بر اساس گروههای سنی دو مدیریت شده است. اگر آموزشو پرورش میخواهد مسئولیت آموزش را بپذیرد باید مسئولیت کودکان زیر چهار سال را نیز بپذیرد، این روش فعلی منطقی نیست.
۲۵ نوع مهدکودک داریم
کریمزاده: ما یک متولی داریم و یک ناظر بر متولی. روشی که خانم دکتر گفتند نوعی مشارکت است. اگر ما سند راه داشته باشیم و وظایف هر یک از سازمانها مشخص باشد، بهتر میتوانیم مسئله را ارزیابی کنیم. در ایران مشکل این است که ما ۲۵ نوع مهد کودک داریم. مؤسسات آموزشی و پژوهشی، مهدهای غیرانتفاعی دارند، مهدهای قرآن، مهدهای بهزیستی، مهدهای هلالاحمر و... همه در حوزه کودک کار میکنند. این مهدکودکها برخی، از ارشاد و برخی، از شهرداری مجوز میگیرند. شهرداری خود مجوز میدهد و آییننامه مینویسد و دوره برگزار کرده و ارزیابی میکند، حتی دورههای تربیت خانواده برگزار میکند. در سازمان بهزیستی هم همینطور است؛ مؤسساتی آموزشی هستند مثل مؤسسات زبان که از سازمان بهزیستی مجوز دورههای تربیت مربی کشوری میگیرند.
چرا فارغالتحصیل دانشگاههای معتبر باید دورههای جهاد دانشگاهی را بگذارند؟
من نقدهایی بر این روش دارم. البته امروز نقش و حضور سازمان بهزیستی کمرنگتر شده است. مدرسانی که امروز در جهاد دانشگاهی تدریس میکنند کسانی هستند که از سازمان بهزیستی مجوز دارند و تألیف محتوا میکنند و مجدداً مدرس جهاد دانشگاهی نیز هستند و خودشان نظارت و ارزیابی میکنند. این ترکیب را چگونه میتوان کارآمد کرد؟ در این حوزه ضعف بزرگی وجود دارد. من یکبار از واژه رانت استفاده کردم و خوششان نیامد. این در حالی است که انجمنهایی که در این خصوص تخصص و سابقه دارند در لیست انتظار قرار میگیرند. من رئیس انجمن مطالعات کودکان هستم، ولی این نکته را به این دلیل که خودم در این سمت هستم، بیان نمیکنم؛ این مسئله واقعاً درد است. البته شورای انقلاب فرهنگی کمی نظارت کرده است و آموزشو پرورش را در بحث نرمافزاری و تدوین و ارائه مجوزها و در تدوین محتوا و ارزشیابی مسئول کرده است و کار در بحث سختافزاری به بهزیستی واگذار شده است. ولی اصل این است که ما اگر استانداردی داشته باشیم که بخواهیم آن استاندارد ارزیابی شود، باید نهادهای علمی و تخصصی نظارت را بر عهده داشته باشند، چون این نهادها ذینفع نیستند.
امروز تقریباً ۱۷هزار مهد کودک در سازمان بهزیستی وجود دارند که ۷۰۰۰ شهری هستند و حدوداً ۸۰۰ مورد در تهران هستند. ما در حدود ۵۰۰۰ مربی داریم و دورههای مربیگری برای مربیان ما به این شکل برگزار میشود که مربیان با گذراندن دورهای که جهاد دانشگاهی تعریف کرده است، مدرک میگیرند. فارغالتحصیل دوره لیسانس آموزش ابتدایی و کاردانی کودکیاری و فوقلیسانس رشد و پرورش کودکان پیش از دبستان باید دوباره از جهاد دانشگاهی مدرک مربیگری بگیرند و بعد اجازه کار پیدا کنند. دورههایی مانند دورههای جهاد دانشگاهی هم از نظر کمیت و هم کیفیت مطلوب نیستند. دانشگاه علامه طباطبایی و دانشگاه تهران و دانشگاه شیراز و دیگر دانشگاهها فارغالتحصیلانی دارند که ۱۴۰ واحد گذراندهاند و بیش از ۲۰۰ واحد کارورزی داشتند، ولی مدرک آنها معتبر دانسته نمیشود و باید در دورههای جهاد شرکت کنند.
۸۵ درصد جمعیت کودکان هدف از آموزش پیش از دبستان محروماند
ما در حدود هشت میلیون کودک در سن پیش از دبستان داریم که نهایتاً یک میلیون از این رقم تحت پوشش هستند. یعنی در حدود هفت میلیون کودک داریم که از هرگونه آموزش حداقلی محروم هستند. این آماری است که خود بهزیستی و آموزش و پرورش به آنها اشاره کردهاند. تمام مهدکودکهای تحت نظر بهزیستی و آموزش و پرورش، فقط ۱۵% از این کودکان را در سنین پیش دبستان پوشش میدهند و ۸۵% محروم از آموزش هستند و در سنین پیش دبستانی نیز ۲۵% محروم هستند. مسئله مهدهای دولتی باید مورد توجه جدی قرار بگیرد. اگر بخواهیم روی کودکانمان سرمایهگذاری کنیم باید به مسئله مهدهای دولتی توجه جدی داشته باشیم. مهدکودک مجموعهای هزینهبر است و در استانداردهای نظام آموزشی قرار نمیگیرد و تأسیسات و ساختار و تشکیلات خود را میخواهد. اگر بدانیم که هر یک واحد پولی که در دوره پیشدبستانی هزینه میشود در بزرگسالی هفت برابر بازگشت و بسیار اهمیت دارد، حتماً باید دولت و آموزش و پرورش در این دوره سرمایهگذاری کنند.
تربیت مربی باید زیر نظر مجموعه تخصصی باشد نه عمومی
بهراد: به نظر من دستگاههای متولی بهداشت و سلامت مهمترین هستند و آموزش و پرورش و بهزیستی نیز متولیان اصلی محسوب میشوند. در بحث آموزش مربی کاملاً با صحبتهای خانم دکتر موافق هستم. در همه جای دنیا کسی که آموزش پیشدبستانی گرفته است، زیر نظر یک مجموعه تخصصی قرار میگیرد. جهاد دانشگاهی یک مجموعه عمومی است و همه جور کلاسی برگزار میکند و فقط در زمینه تربیت معلم کار نمیکند. حتی کسانی که از سایر دانشگاهها فارغالتحصیل میشوند در زمینه کارورزی مشکلاتی دارند. در کشورهایی مثل کانادا، دانشجو وارد دوره دوساله تخصصی میشود و در این دوره، تخصصهایی که مهارتهای آن حرفه است را آموزش میبینند. هم دانشگاهها و هم مراکز علمی میتوانند در استاندارد کردن این موضوع کمک کنند.
نبود آموزش پیش از دبستان باعث افت و ترک تحصیل میشود
بحث مساوات نیز همچنان جای خود را دارد. کودکانی که بدون آمادگی وارد مدرسه میشوند، در معرض خطر چند مشکل هستند؛ یکی بحث افت تحصیلی است. ضعف در پیشرفت تحصیلی، کودکان را در خطر دلزدگی نسبت به مدرسه قرار میدهد که در گام بعدی احتمال خروج زودتر از موعد از سیستم آموزشی وجود دارد. طبقات ضعیفتر اجتماعی و اقتصادی که این دورهها را طی نمیکنند و با آمادگی وارد دبستان نمیشوند امکان افت تحصیلی و ترک تحصیل بالاتری دارند. ما امروز میدانیم افت تحصیلی و ترک تحصیل جزو خطرهای بالاست و در تمام دنیا کوشش بر این است که تا جای ممکن، کودکان را در سیستم آموزشی نگهدارند؛ چون هر اتفاقی بیفتد و بچه به هر دلیل از این سیستم خارج شود، احتمال آسیب اجتماعی چند ده برابر میشود. اگر در این زمینه سرمایهگذاری شود، کار بزرگی خواهد بود؛ ما به این مسئله توجه نمیکنیم.
کودکان نیازمند تجارب واقعی هستند
وقتی کودکی از نظر زبانآموزی آماده است، کار معلم در مدرسه با او راحتتر است. بهتر است کودکان به مهد کودک و پیش دبستانی بروند چون در این مقاطع تجاربی به دست میآورند که هیچوقت در خانه به دست نمیآورند؛ آن تجارب واقعی هستند. در این میان، ما بحثهای خودتنظیمی داریم که بخشی از علوم مغز است. همه آموزشهایی که از آنها صحبت میکنیم، در مغز اتفاق میافتد. در حقیقت وقتی آموزشهای ما مناسب است در حال تغییر دادن مغز هستیم. کودکان با آموزشهای پیش از دبستان آمادهتر وارد مدرسه میشوند و روابط اجتماعی بهتری دارند و یکسری مهارتهای سوادآموزی دارند. دانش عمومی کسب کردهاند که به او در جذب تشویقهای حمایتی کمک میکند. وقتی کودکان توسط معلم تشویق میشوند آماده پیشرفت هستند. چون معلم تشخیص میدهد این توانایی در کودک وجود دارد، بنابراین، کودک اولین تشویقها و تحریکهای مثبت را از محیط خود دریافت میکند و همین باعث رشد او میشود.
ادامه دارد...
نظر شما