این چالشها در دو سطح بیرونی و درونی دانشگاه، یعنی مواجهه با معضلات کشور و برخورد با بدنه دانشجویی نمود پیدا کرده است. در سویی، نهاد دانشگاه با خطرات و فشارهای پرشماری که بر تن نحیف آن وارد میشود، در معرض نابودی قرار دارد و از سوی دیگر، تشکلهای دانشجویی در مواجهه با بدنه دانشجویی و دغدغهها و سبک زندگی آنان و جذب آنان برای فعالیتهای سیاسی اجتماعی کمتوان هستند. برای اندیشیدن به این مسئله، باید به کوشش فکری جمعی و مستمر برای یافتن راهحل و امکانات کنش در شرایط فعلی پرداخت. این کوشش جمعی نیازمند مشارکت همه دانشگاهیان در همه دانشگاههاست و باید مسئله دانشگاه و جنبش دانشجویی را بهعنوان مسئله اساسی دانشگاهیان، فراگیر کرد.
کنشگری دانشجویی دارای سنتی معرفتی و اجتماعی است که آن را به جنبش دانشجویی در نخستین سالهای شکلگیری خود و سالهای پس از انقلاب اسلامی متصل میکند. ویژگی اساسی جنبش دانشجویی را بهطور عام میتوان پرسشگری و نقد دانست که در دورههای مختلف به اشکال مختلف و در قالب نظامهای گفتمانی متفاوتی ظهور یافته است. جنبش دانشجویی نخست تحت تأثیر تفکرات مارکسیستی پدید آمد و از جنبشهای کلاسیک به شمار میرود، حتی در سالهای پس از انقلاب هم جنبش دانشجویی دارای ویژگیهای جنبشهای کلاسیک اجتماعی بوده است. جنبشی ایدئولوژیک، آرمانگرای انقلابی، دارای سازماندهی قدرتمند و یکپارچه، غیرستیز و مبارزهگرا از ویژگیهای اساسی جنبشهای کلاسیک هستند که در جنبش دانشجویی ایران در سالهای متمادی نیز دیده میشوند.
اما چنین ویژگیهایی رفتهرفته و بهخصوص در سالهای پس از ۸۸ و سالهای احیای تشکلهای تحولخواه حذف شد و بدین ترتیب کنشگری دانشجویی به شکلی درآمد که میتوان آن را «ناجنبش» نامید. ناجنبش بودن به معنای بیکنشی و بیتأثیری نیست، بلکه بهصورت بخشهایی منفرد و جدای از یکدیگر نمود پیدا میکند که از طریق مکانیزمهای متفاوتی خواستههای خود را دنبال میکنند. ناجنبشها با توجه به وضعیت سیاسی اغلب نمیتوانند به شکلی فراگیر و بههمپیوسته و سازمانیافته خود را نشان دهند، اما در دورههای خاصی ممکن است در جهتگیریهای سلبی با یکدیگر همراه شوند. در چنین شرایطی هنوز بخش بزرگی از کنشگران دانشجویی به دنبال احیای نوستالژیهای دهه شصت و هفتادی هستند، بیآنکه امکانات چنین رجعتی در دانشگاه اندیشیده شده باشد. حتی بسیاری از فعالان دانشجویی فعلی، علیرغم نقد به دفتر تحکیم بابت دعوی راهبری سیاسیاش، خود نیز کمکم به چنان راهی پا میگذارند.
در سطح دیگر و در درون دانشگاهها، تشکلهای دانشجویی با مسئله فاصله گرفتن از بدنه دانشجویی روبهرو هستند و عدم رغبت بدنه دانشجویی به شرکت در فعالیتهای سیاسی تشکلها، آنها را با چالشی دیگر مواجه کرده است. شاید از دلایل چنین شکافی تغییر نسلها و بهتبع آن، تغییر دغدغه دانشجویان، گسترش شبکههای اجتماعی و ... باشد، اما دلیل اصلی را باید در رشد «فردگرایی خودمدار» در جامعه ایرانی دانست. با رشد فردگرایی خودمدار، مسئله دانشجو سبک زندگی خصوصی، شغل، مدرک تحصیلی و آینده خود میشود که در تمایز با دانشجوی کنشگر سیاسی و اجتماعی که مسئلهاش ایران و جامعه ایرانی است، قرار میگیرد. یکی دیگر از دلایل این شکاف، گسترش آموزش عالی در ایران است که دانشجویان را از نخبگان جامعه به وضعیت تودهای کشانده است.
عدم تحمل فعالیتهای سیاسی دانشجویان توسط نهادهای بیرون دانشگاه و بالا رفتن هزینه فعالیت دانشجویی، سیاستزدایی از دانشگاه، منطق اقتصادی حاکم بر دانشگاهها و ... از دیگر عوامل این شکاف چالشبرانگیز است. نسلهای جدید دانشجویی، برخلاف نسلهای پیشین از درگیری با سیاست و مسائل اجتماعی گریزان هستند و ترجیح میدهند بدون مبارزه، درگیر زندگی شخصی خود باشند. شاید مهمترین چالش آنها با فضای حاکم، تعارض بین سبک زندگی آنها با سبک زندگی رسمی تبلیغشده و مهمترین ساحت مبارزه برای آنان، مبارزه برای حفاظت از همین سبک زندگی در حوزه شخصی باشد. چنین علاقهمندی و تغییرات نسلی نیز بر عدم ارتباط مؤثر و همهجانبه تشکلها با بدنه دانشجویی، برخلاف دهههای گذشته، تأثیرگذار بوده است.
هانا آرنت سه سطح کار را برای انسان تعریف میکند که نخستین آن تلاش معاش است. انسان در این سطح پایبند به طبیعت و تنها در تقلای زنده ماندن است. سطح دوم، کار خلاق و مولد است که انسان را از طبیعت خارج کرده و وارد جهان میکند و انسان جهانمند را به وجود میآورد. سطح سوم کنش مدنی و سیاسی است که از نظر آرنت عالیترین سطح کنش انسانی است. در سطح سوم است که انسان بهعنوان موجودی آزاد و عاقل، حضور فعال اجتماعی و سیاسی دارد. اما باید توجه داشت که در زمانههای بحران اقتصادی و اجتماعی، انسان کنش خود را به کاری برای زنده ماندن تقلیل میدهد.
در ایران امروز ما نیز، همین بحرانها باعث ضربه خوردن کنش مدنی و سیاسی شده است. عدم اعتماد به آینده، تیرگی چشمانداز پیش روی دانشجویان، پولیسازی آموزش و مشکلات اقتصادی در سطح جامعه، باعث هراس و دوری جستن بدنه دانشجویی و افراد جامعه از فعالیت سیاسی و مدنی شده است. برخی از کنشگران دانشجویی شاید در تقبیح رفتار بدنه دانشجویی سخن بگویند، اما به جای تقبیح، باید راههای ارتباطی با بدنه دانشجویی و کنشهای مناسب چنین فضایی را شناخت. علاوه بر این، نظام گفتمانی و اهداف روشنی توسط تشکلهای دانشجویی سراسر کشور دنبال نمیشود و این سردرگمی، مانع نهادمند شدن ظرفیتهای کنشگری دانشجویی میشود. دانشجویان لزوم بازاندیشی و بازسازی گفتمانی خود و جریان سیاسی اصلاحات را درک کردهاند، اما هنوز در روشهای نیل به چنین راهی، به نظر سردرگم میرسند. اغلب فعالیتهای تشکلها در قالبهای تکراری و از پیش تعیینشده، محدود شده و به نظر میرسد رهایی از این بنبست، نیازمند تغییرات بنیادین است و نهتنها تغییر در فرم کنشهای تشکلهای دانشجویی.
راه برونرفت از چنین شرایطی، فعال کردن عرصه عمومی دانشگاه و فراهم آوردن گفتوگوهای مشارکتی و فراگیر در سطح دانشگاهها، نخست درباره نهاد دانشگاه و جنبش دانشجویی و سپس درباره بحرانهای کشور است. دانشگاه نخست باید به خود بازگردد و خود را بازاندیشی کند و جایگاه خود را بازیابد و سپس ظرفیتهای خود را به سمت حل مسائل کشور پیش ببرد. جنبش دانشجویی باید با فعال کردن عرصه عمومی دانشگاه، گفتوگوهای آزاد، مشارکتی و به دور از انسدادباوری و یأس را در دانشگاهها فراگیر کند. از دل چنین گفتوگوهای فراگیری در عرصه عمومی است که نظام گفتمانی جنبش دانشجویی بازاندیشی خواهد شد و به جای تلاش برای بازگشت به نوستالژیهای دهه شصتی، امکانات کنش در شرایط و زمانه فعلی شناخته یا ابداع میشوند.
--------------------------------------------------------------------------------
نشریه وقایع اتفاقیه، دانشگاه علوم پزشکی کرمان
نظر شما