تهران- ایرناپلاس- در روزهای گذشته دو رویداد تاسف‌بار دخترانه در ۲ استان رخ داده است که ویدئوهای آن در سطحی گسترده دست به دست می‌شود. پرسش این است که چرا شاهد چنین رخدادهایی هستیم؟ راهکار چیست؟

در نخستین ماجرا چند دختر نوجوان در پارکی اقدام به درگیری می‌کنند و صحنه‌های زشتی از پرخاش کلامی و فیزیکی را به نمایش می‌گذارند؛ در ادامه یکی از آنها با بیرون آوردن «قمه» از لباس خود صحنه‌ای از خشونت عریان و حیرت‌آور را به نمایش می‌گذارد.

در شهر دیگری، چهار دختر جوان به دلیل آنچه «شیطنتی کوچک هنگام رانندگی» نامیده شد، شروع به فحاشی، درگیری و مشاجره می‌کنند که در نوع خود کم‌نظیر است.

موضوع درگیری کلامی و فیزیکی در جامعه ما بی‌سابقه یا حتی کم‌سابقه نیست؛ حتی قداره‌کشی و خشونت فیزیکی هم از سوی برخی اراذل و اوباش کم و بیش مسبوق به سابقه بوده است.

همه ما احتمالا خاطره‌ای از درگیری‌های خیابانی پس از یک تصادف یا مشاجره ترافیکی در ذهن داریم. از سوی پزشکی قانونی نیز معمولا سالانه آماری از نزاع‌های خیابانی منتشر می‌شود که کم و بیش رو به رشد بوده است.

الف_ «برخی» تبیین‌ها و دلایل

آنچه رویدادهای اخیر در دو شهر مختلف را متمایز می‌کند قمه‌کشی از سوی یک دختر نوجوان و نزاع جمعی از سوی دختران/زنانی است که معمولا در این موارد به آرام کردن مردان و پسران می‌پردازند و سعی در خاتمه و حل‌وفصل مسالمت‌آمیز پرخاشگری‌ها دارند.

این دو رخداد بیش از هر چیز نشان از پایین آمدن آستانه تحمل و کاهش میزان بردباری یا تاب‌آوری است. میزان تاب‌آوری و تحمل‌پذیری افراد هر جامعه، مرتبط است با درجه فشارهای اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی آن جوامع.

در واقع هرچه تنگناهای زیست فردی و اجتماعی افراد گسترش باید به همان میزان از تحمل و حوصله افراد کاسته شده و پرخاشگری و خشم جایگزین آن می‌شود.

ناکامی به معنای روان‌شناختی آن نیز مزید بر علت است و رابطه مستقیمی با میزان پرخاشگری دارد. مطابق تعاریف به عنوان یک رویداد (اتفاق) شرایط سدکننده‌ای که راه را بر فعالیت معطوف با هدف می‌بندد یا مزاحم چنین فعالیتی می‌شود. و به عنوان یک حالت ناراحتی یا آشفتگی و یا خشم ناشی از عقیم‌ماندن فعالیت را ناکامی (Frustration) می‌گویند.

روانشناسان از «پرخاشگری» و «بی‌تفاوتی» به عنوان دو شیوه مقابله با ناکامی نام می‌برند. پرخاشگری می‌تواند مستقیم یا غیرمستقیم باشد؛ در نوع مستقیم، فرد خشم خود را به منبع اصلی ناکامی ابراز می‌دارد. برای مثال به منبع ناکامی حمله می‌کند، فحش می‌دهد، بر سرش فریاد می‌کشد و در نوع غیرمستقیم، ممکن است پرخاشگری جابجا شود. به این معنا که عمل پرخاشگری بجای علت واقعی متوجه شخص یا شی بی‌تقصیر می‌شود.

به این ترتیب یکی از پیامدهای اجتماعی و فردی ناکامی در رفتار پرخاشگرانه و عصبی مزاج متبلور می‌شود که دامنه آن ممکن است از محیط خانه تا سطح خیابان و فضای عمومی کشیده شود.

آموزش یا آموختن پرخاشگری، موضوع مهم دیگری است که اغلب مغفول می‌ماند؛ انسان‌ها از کودکی به بعد تا مدت‌ها مستعد آموختن روش‌ها و سلایق بوده و از سوی رسانه‌ها، همسالان، اطرافیان، اعضای خانواده و کلا جامعه در معرض هجوم گزاره‌های منتهی به رفتار هستند.

آنچه مشاهده‌گران دو حادثه دخترانه را به این حد از شگفتی و کم‌سابقگی رسانده، محصول غفلت از پیامدهای رفتاری جامعه و رسانه‌های مختلف در دسترس است که با انواع و اقسام پیام‌های متنی، دیداری، شنیداری و ... همراه است.

در شرایط دشوار تحریم و معضلات اقتصادی سه سال اخیر، می‌توان ردپای فشارهای معیشتی و درآمدی را به خوبی مشاهده کرد که حالا با گذشت چند ماه به لایه‌های دیگری از جامعه رسیده و دختران و نوجوانان و کم‌سالان را نیز دربرگرفته است.

از سوی دیگر، فشارهای روانی و محدودیت‌های کرونایی نیز مزید بر علت شده و با کاهش مراوده‌ها، تعطیلی ورزشگاه‌ها و مراکز آموزشی و قرنطینه‌های اجباری و انتخابی خانواده‌ها، آستانه تحمل افراد پایین آمده و این وضعیت بیش از آنچه گمان می‌رفت بر کودکان و نوجوانان تاثیرگذار بوده است.

در کنار این موارد، شماری از محدودیت‌های فرهنگی دیگر دامنگیر جامعه زنان و دختران کشور است که با تبلیغات رسانه‌ها، مدام بر مطالبه آن اصرار می‌شود و در فقدان توجیه و کم‌کاری متولیان فرهنگی کشور در ردیف خواسته‌ها و نیازهای واقعی یا کاذب افراد انباشته شده است که رسوبات آن در قالب‌های نوین و بی‌سابقه نمود خواهد داشت.

ب_ چند راهکار فوریتی

درباره راهکارهای کوتاه‌مدت و بلندمدت مقابله با چنین پدیده‌هایی، از منظرهای متفاوت جامعه‌شناختی و روان‌شناختی مواردی قابل بیان است؛ اما در شرایط اضطرای تحریم و کرونا که باعث هجوم نامُدارایی و رشد پرخاش‌ها شده است، برخی راهکارهای اورژانسی در اولویت است:

پیش از هرچیز آنچه فقدان فاحش آموزش مهارت‌های زندگی نامیده می‌شود، به روشنی قابل مشاهده است. متاسفانه در جامعه ما در هیچ نهاد و هیچ دورانی، مهارت‌های دهگانه زندگی آموزش داده نمی‌شود.

مهارت‌های زندگی،آموزه‌هایی ذهنی و عملی هستند که برای افزایش توانایی‌های روانی و اجتماعی افراد آموزش داده می‌شوند و فرد را قادر می‌سازد که به طور موثر با مقتضیات و کشمکش‌های زندگی رو به رو شود.

بنا بر تعریف سازمان بهداشت جهانی، مهارت‌های زندگی یعنی ایجاد روابط بین فردی مناسب و موثر، انجام مسئولیت‌های اجتماعی، تصمیم‌گیری‌های درست، حل تعارض‌ها و کشمکش‌ها بدون توسل به اعمالی که به خود یا دیگران صدمه می‌زنند.

در میان مهارت‌های دهگانه آنچه به موضوع این نوشتار مربوط است به سه مهارت «کنترل استرس»، «کنترل هیجان‌های منفی» و «حل مساله» برمی‌گردد.

در غفلت طولانی و تاسف‌بار نهادهای آموزشی برای آموختن این مهارت‌ها، نقش رسانه‌ها بویژه رسانه ملی برای جبران این خلا بزرگ قابل توجه است. چنانچه این آموزش‌ها با هنرهای تصویری و آموزش‌های غیرمستقیم همراه شود، تاثیرگذاری آن بیشتر خواهد بود. 

فرهنگ مراجعه به روانشناس در کشور ما اگرچه در سال‌های اخیر بهبود یافته اما همچنان یک نقیصه فرهنگی مهم است؛ تا زمانی که روانشناسی و مشاوره نوعی تابوی فرهنگی و اجتماعی محسوب شود، نمی‌توان به کاربرد این حوزه مهم در بهداشت روان جامعه امیدوار بود.

نوسازی تربیتی در محیط‌های آموزشی و خانوادگی از دیگر اقدامات فوریتی مورد نیاز کشور است؛ در خانه و مدرسه، حجم زیادی از منابع مادی و وقت و زمان کشور صرف مباحثی تربیتی می‌شود که علاوه بر ناکارآمدی، کاهنده روان و روح فرزندان است.

توجه بیشتر به موضوع ورزش و تفریحات جمعی و فردی از نیازهای اولویت‌دار دیگر است که اراده‌ای ملی را می‌طلبد؛ درباره دخترانی که نسبت به گذشته بیشتر مطالبه‌گر و توانا شده‌اند، لازم است به صورتی جدی‌تر، گسترده‌تر و ریشه‌ای‌تر به ورزش و تفریحات سالم آنها پرداخت.

در فرایند جست‌وجو و اعمال راهکارها، برخوردهای قضایی و قانونی، اگرچه موثر بوده، اما لازم است به عنوان آخرین گزینه در نظر باشد.