دانشمندان میگویند ۹۰ درصد رشد مغزی کودکان در شش سال نخست زندگی اتفاق میافتد؛ موضوعی که باعث میشود اهمیت آموزش در این سنین دوچندان شود. همچنین با توجه به رشد شهرنشینی و شاغل بودن والدین، عملاً بسیاری از خانوادهها چارهای جز سپردن فرزندان خردسالشان به مهدکودکها ندارند. برخی از والدین نیز، به مهدکودک به عنوان ابزاری برای رشد، پویایی و مهارتآموزی دلبندانشان نگاه میکنند تا به واسطه این موضوع، سرمایهگذاری در کودکی، در بزرگسالی فرزندانشان بتوانند پلههای ترقی را راحتتر طی کرده و آینده درخشانی را برای خود بسازند. اما در این میان سؤالی که در ذهن بسیاری از والدین وجود دارد و بهنوعی باعث نگرانی آنهاست این است که مهد کودک خوب کجاست و چه ویژگیهایی باید داشته باشد؟ ایرناپلاس در نشستی با حضور منصوره کریمزاده، دانشیار دانشکده علوم بهزیستی و توانبخشی و رئیس انجمن مطالعات کودکان پیش از دبستان ایران، فاطمه قاسمزاده، روانشناس و فعال حوزه کودکان و بهنام بهراد، استادیار پژوهشگاه مطالعات آموزش و پرورش به ابعاد مختلف آموزش در مهدهای کودک و پیشدبستانی پرداخته است.
آیا دوره آموزش پیش از دبستان در مهدکودک و پیش دبستان برای کودکان الزامی است؟ کودک از چه سنی باید وارد مهدکودک شود؟
فاطمه قاسمزاده: بحث آموزشهای پیش از دبستان از آن نظر اهمیت دارد که ۶ سال اول کودکی، دوران رشد همه جنبههای اوست و اگر کودک از ابتدا در محیطی مناسب رشد نکند و چنین آموزشهایی برای او وجود نداشته باشد، در مراحل بعدی زندگی اگر نگوییم دچار آسیب میشود، ولی حداقل با موانع بسیاری مواجه میشود. تحقیقات ثابت کرده کودکانی که دوران پیش از دبستان را گذراندهاند در مقطع بعدی که دبستان است، موفقتر بودهاند. این موفقیت فقط در مفهوم خاص آموزشی نیست، بلکه سایر توانمندیها از جمله برقراری ارتباط و اعتمادبهنفس را نیز شامل میشود.
با توجه به رشد کودکان، مقطعی که رشد اجتماعی کودک آغاز میشود در حدود سهسالگی است و معمولاً حضور در مهدهای کودک بیشتر به این سن اختصاص دارد. اگر بچهها در این سن از این مراکز استفاده کنند به رشد اجتماعی آنان کمک میشود، چرا که رشد اجتماعی به محیطی اجتماعی نیاز دارد. رشد اجتماعی حتی در خانوادههایی که چند فرزند دیگر در سنین متفاوت دارند نیز به این صورت حاصل نمیشود و نیاز به حضور در اجتماع دارد. اغلب کودکان در دوران تحصیل از نظر هوشی مشکلی ندارند، عمده مشکل آنها از نظر اجتماعی است که مثلاً نمیتوانند رابطه خوبی با دیگران برقرار کنند یا نظر خود را بیان کنند.
کودکان از دو و نیم تا سهسالگی به مهد کودک فرستاده شوند
منصوره کریمزاده: به نظر من ابتدا باید یک تفکیک سنی قائل شویم. دوران قبل از دبستان به دو دوره سهساله تقسیم میشود و معمولاً توصیه میشود کودکان از دو و نیم تا سهسالگی به مهد کودک فرستاده شوند و بعد تا ۶ سالگی به پیش از دبستان بروند. این تفکیک به این دلیل است که قبل از دو و نیم تا سهسالگی کودکان از نظر رشد کلامی و بیان اتفاقاتی که در مهد میافتد به بالندگی نرسیدهاند، همچنین نیازمند مراقبتهای بیشتر از نظر بهداشتی هستند. چنین مراقبتهای در مورد نیازهای عاطفی آنها نیز صادق است. به همین دلیل مربیان در این سنین باید ویژگیها متفاوتی داشته باشند. توصیه میشود کودک باید در دو سال اول بیشتر در کنار مادر باشد. تعامل مادر و کودک در این سن را نمیتوان به مربیان سپرد و معمولاً یک مربی از پس نیازهای کودکان در دو سال اول زندگی برنمیآید. مادران باید در دو سه سال اول بیشترین وقت را برای فرزندان خود بگذارند. اما آنچه ما در کشور با آن روبهرو هستیم یک مرکز نگهداری است تا محلی برای مهارتآموزی. چرا که مربیان باید انرژی را روی چند کودک تقسیم کنند و قطعاً این روش کارآمد نیست. این در حالی است که دنیا تمام سرمایهگذاری خود را روی دوره پیش از دبستان متمرکز کرده است.
هرچه آموزش به تولد نزدیکتر باشد، تأثیرگذاری آن بیشتر است
بهنام بهراد: در رابطه با بحث آموزش پیشدبستانی یا آموزشهای خردسالی تحقیقات بیشماری در دنیا انجام گرفته که بسیاری از این منابع ظرف چند دهه گذشته تدوین شده و از ابعاد مختلف به ضرورت بحث پیشدبستانی پرداختهاند. هر چه آموزشها و مداخلات ما به تولد نزدیکتر باشد به همان اندازه تأثیرگذاری بیشتری خواهد داشت. این تأثیرگذاری در حوزههای مختلف است، بهویژه از نظر اقتصادی نیز برای کشور و جامعه بسیار مهم هستند. به این معنی که هرچه به لحاظ اقتصادی در پیشدبستانی سرمایهگذاری شود مزایای اقتصادی آن در آینده برای دولت و جامعه بیشتر خواهد بود. این مزایا به طور مثال در زمینۀ پیشگیری و مسائل مختلف وابسته به سلامت کودکان و همینطور حمایت از رشد همه جانبۀ مثبت آنها در سنین مختلف حائز اهمیت است. یعنی هر قدر کودکان در مراحل مختلف رشد و به ویژه پیش از دبستان تقویت شده و محیطی غنی برایشان فراهم شود، آنها برای ورود به مدرسه آمادهتر خواهند بود.
مهدهای کودک باید کودکان را در پنج حیطۀ مهم رشدی یعنی حیطۀ سلامت و رشد جسمانی، حیطۀ رشد اجتماعی و هیجانی، حیطۀ شناخت و دانش مربوط به جهان، حیطۀ ارتباط، زبان و سواد آموزی و همینطور رویکردها به یادگیری آماده کنند. شاید رویکردها به یادگیری چندان حیطۀ آشنایی نباشد، از این رو باید بگویم که مباحثی مانند تخیل، خلاقیت، کنجکاوی، ابتکار عمل و پشتکار و بسیاری از ویژگیها که برای پیشرفت لازم است در این حیطه قرار میگیرند. این پنج حیطه از نظر محتوایی آن چیزی است که باید توسط مهدهای کودک در آمادهسازی کودکان برای ورود به مدارس آموزش داده شوند
مهدکودک ایدهآل چه ویژگیهایی دارد؟
قاسمزاده: مهدها باید فضاهایی را در جهت پاسخگویی به نیازهای کودک ایجاد کنند و از نظر رشد و تحول به همه جنبهها توجه کنند. شاید تفاوتی در تقسیمبندیهای رشد وجود داشته باشد. ما انواع مختلف رشد داریم، رشد جسمی-حرکتی، رشد اجتماعی، رشد کلامی و ... . به نظر من هر مهدکودکی باید برنامهای مبتنی بر همه جوانب رشد کودکان داشته باشد و فضاهای آن را ایجاد کند.
ارتباط مربیان با هم و ارتباط آنها با خانوادهها بسیار مهم است. این فضای ارتباطی میتواند در رشد کودکان مؤثر باشد. فضای تربیتی در مهدها بسیار مهم است. در برخی از مهدهای کودک، کودکان در مهد محبوس هستند. کودکان را کمتر به جایی میبرند. در حالی که کودکان باید به تناسب سن خود با محیطهای اجتماعی آشنا شوند. در کشورهای دیگر کودکان در این دورهها در محیطهای بیرون از مهد هستند و جاهایی مثل بیمارستانها و سایر مراکز عمومی را میشناسند.
موضوع دیگر، فضاهای یادگیری است. باید کودکان، خود جستجوگری کنند و خلاقیت داشته باشند و به صورت مشارکتی به دنبال حل یک سری مسائل بروند و از طریق روشهای خلاق، بازی را یاد بگیرند. فقط نباید به کودکان کتاب داد تا رنگ کنند و یاد بگیرند. همچنین مربیان باید دائماً آموزش ببینند. در حال حاضر مربیانی در مهدها وجود دارند که حتی یک دوره روانشناسی رشد را نگذراندهاند، اگر مربیان چنین دانشی را نداشته باشند، فایدهای ندارد. من همیشه میگویم کودکان خجالتی وارد مهد میشوند و چند سال میمانند و باز هم خجالتی از مهد بیرون میروند. با اعتماد بنفس کم میآیند و با همان وضعیت از مهد میروند. با رفتارهای خشونتآمیز میآیند و با همان رفتارها میروند. این مهد کودک چه کار کرده است؟! اینکه کودکان چند رنگ را یاد بگیرند یا الفبا را بیاموزند؟ در حالی که مکرراً توصیه میشود این کار تا زمانی که رشد کلامی کودکان کامل نشده، انجام نشود. به کودکان الفبا یاد میدهند در حالی که روی تلفظ صداها کار نمیشود و به دایره لغات کودکان اضافه نمیشود. من دیدهام که معلمان گاهی از این موضوع شکایت دارند و عنوان میشود مربیان مهد با آموزش غلط الفبا، کار آموزش را سخت میکنند.
توپی که به زمین خانوادهها انداخته میشود
کریمزاده: اگر خانوادههایمان را آگاه کنیم تا بدانند که دوره پیش از دبستان چه اهدافی دارد و چه چیزهایی در آن باید دنبال شود و باید در این دوره از کودکان چه چیزهایی را انتظار داشته باشیم مشکل ما حل خواهد شد. مسئله این است که بسیاری از خانوادههای ما از مراکز پیش از دبستان انتظارات غیرمعقول و غیرمنطقی دارند. امروز دنیا تأکید دارد مربی کودکان حتی در طول یکی دو سال عوض نشود. در برخی از این مراکز خانواده به کل حذف شدند. ولی امروز در دنیا ارکان اصلی آموزش، والدین هستند و والدین هر روز در مدرسه حضور دارند و تعامل میکنند و در جریان برنامهها قرار میگیرند. مشکل ما این است که شاخصهای استاندارد بسیار معتبری در دنیا وجود دارد، ولی نه آموزش و پرورش و نه بهزیستی هیچکدام تمایلی به استفاده از این شاخصهای استاندارد ندارند.
مهدهای کودک و پیشدبستانیهای ما فقط در ویترین با استانداردهای دنیا مطابقند
ما توجه نمیکنیم این استانداردها در کجاست. بارها به آموزش و پرورش و بهزیستی که سالیان درازی متولی این موضوع هستند، گوشزد کردهایم. آیا استاندارد فقط تابلو داشتن است؟! یا اینکه وضعیت آشپزخانه چطور است؟! مراکز ما فقط در حوزه فضا و تجهیزات و امکانات ویترین استانداردهای دنیا را دارند و این همان چیزی است که خانواده میبیند. ولی از نظر قوانین همه چیز در سطحی بسیار پایینتر از استاندارد قرار دارد و دائماً توپ را در زمین خانواده میاندازند و گفته میشود خانواده این را میخواهد. خانواده چه میداند؟ این ما هستیم که باید خانواده را آگاه کنیم و به آنها آموزش بدهیم.
ما میگوییم کودک تا ۶ سالگی به ۹۰% رشد مغز خود رسیده است، ولی آیا این دلیل میشود که ذهن او را با انباشتی از اطلاعات بیربط پر کنیم؟ درحالیکه کودک پیش از دبستان نیاز به آموزشهای دیگری دارد. اگر خانوادهها آگاه شوند و ضرورتها برای آنها بیان شود و بدانند که از این مراکز چه انتظاری خواهند داشت، قطعاً بسیاری از این مشکلات مرتفع میشود.
تحقیقات نشان میدهد کودکانی که از سنین پایین مجبور به اندیشیدن به زبان دوم هستند قدرت تفکر ضعیفتری دارند چون دائماً باید از یک زبان به زبان دیگر وصل شوند. منظور ما از زبان رشد پیدا کردن قدرت تفکر و تکلم و بیان به زبان مادری است. منظور ما نوشتن نیست، بهویژه یادگیری زبان دوم و یادگیری به این صورت حداقل باید از ۵ یا ۶ سالگی به بعد باشد.
آموزش زبان انگلیسی میتواند قبل از ۵ سالگی باشد
بهراد: من ابتدا توضیحی در مورد موضوع آموزش زبان داشته باشم. خانم دکتر کریمزاده بهدرستی به موضوع آموزش بعد از پنجسالگی اشاره کردند. سازمان جهانی توسعه و تجارت که کشور ما هم جزو آن است، حدود ۱۳ مهارت را فهرست کرده که باید کودکان از آنها برخوردار باشند. آنها عقیده دارند علاوه بر زبان ملی، باید زبان جهانی را یاد بگیریم. اما روی زمان آن اختلاف نظر داریم. امروز در آموزش و پرورش ما روی این نکته بحث است که زبان انگلیسی حذف شود در حالی که زبان انگلیسی باید تقویت شود چون زبان انگلیسی زبان علم و زبانی جهانی است و به کشور انگلیس یا آمریکا تعلق ندارد. اگر کودکان ما در زبان انگلیسی قوی نباشند که نیستند، عقبافتادگی علمی پیدا خواهیم کرد. چون بچههای ما این زبان را در مدارس یاد نمیگیرند، نمیتوانند از مقالات علمی استفاده کنند، نمی توانند مقاله و کتاب به زبان علمی جهان بنویسند، نمی توانند ارتباط علمی لازم با مراکز علمی و دانشگاهی برقرار کنند و این موضوع به انباشت دانش علمی ما آسیب میزند. این آموزشها باید از پیش از دبستان شروع شوند و زمان آن میتواند حدود پنجسالگی باشد.
اما آنچه که در مورد ویژگیهای مهد کودک خوب باید مورد توجه قرار گیرند و بخشی به وسیلۀ خانوادهها قابل مشاهده و بخشی نیز از دید آنها پنهان است دو مؤلفۀ (1) کیفیت فرایندی و (2) کیفیت ساختاری است. از نظر فرآیندی این موارد اساسی و ضروری هستند. ۱. روابط بین مربیان و کودکان که پایش این موضوع توسط والدین کار سختی است، در حالی که مراکز ناظر مخصوصاً انجمنهای آموزشی کودکان میتوانند ابزارهایی را در این زمینه طراحی کنند و آن را مورد بررسی و پایش قرار دهند ۲. اتاق و کلاس بهخوبی با اسباببازیها مجهز شده باشد(قابل تشخیص به وسیلۀ والدین است). ۳. ارتباط کلامی روزانه، یعنی گوش دادن و صحبت کردن و پاسخ دادن دو طرفه بین مربی و کودک و تشویق به استفاده از استدلال و حل مسئله به وسیلۀ کودکان. ما ناگزیریم از سازمانها و انجمنها برای رصد کردن این کیفیت فرایندی کمک بگیریم، رصد کردن سیستمی مانند آموزش پیشدبستانی بسیار مهم است، یعنی پایشی که باید دورهای صورت بگیرد و باید دید آیا این سیستم در مسیر درست حرکت میکند یا خیر.
آموزش هنر، موسیقی، شنبازی و تحرک و علوم و ریاضیات و بازیهای نمایشی و آببازی و...باید در برنامههای روزانۀ مهد کودکها باشند. مواد آموزشی و فعالیتهای مرتبط به منظور درک و پذیرش تنوع و گوناگونی باید در مهدها وجود داشته باشند. در آموزشهای پیش دبستانی بحث احترام به تنوع و گوناگونی مطرح است. این برای افزایش پیدا کردن مدارا و تحمل است تا افراد بدانند که باید به قومیتها و زبانهای مختلف، محدودیتها، معلولیتها و سایر تفاوتها احترام بگذارند. هر چه این آموزش زودتر شروع شود، مشکلات ما در بخشهای دیگر جامعه کمتر است و بالاخره والدین نیز باید به منظور تأثیر گذاری بیشتر و بهتر بر روی کودکان، مورد آموزش کیفی قرار گیرند. همۀ این موارد جزء مؤلفۀ کیفیت فرایندی تلقی میشوند و یک مهد کودک خوب باید اینها را داشته باشد. وقتی بدانیم مهد کودک یا آموزش پیشدبستانی خوب چیست، تمایز آن از مهد کودک نامطلوب سهل است.