تهران- ایرناپلاس- سفر حج، سفری بی‌نظیر و شگفت‌انگیز است. نویسندگان و اندیشمندان زیادی به این سفر رفته‌ و سفرنامه‌ نوشته‌اند. از بین سفرنامه‌های موجود، مروری کرده‌ایم بر چهار نوشته شاخص و چهار نگاه کاملاً متفاوت را بررسی کرده‌ایم.

حج یکی از رازآمیزترین عبادات مسلمانان است. هر کدام از حاجیان به قصدی و مقصدی، اَعمال حج را به انجام می­‌رسانند. یکی دغدغه­ وجوب شرعی آن را دارد، یکی به قصد معنویتِ افزون به این سفر می­‌رود، دیگری نه به قصد زیارت که برای سیاحت این سفر را تجربه می­‌کند. داستان و ماجرای حج زمانی می‌­تواند موشکافانه‌­تر مورد بررسی قرار گیرد که سفرنامه­‌های حج را تورق کنیم. سفرنامه‌­هایی که از مدت‌ها پیشتر تا به امروز ادامه داشته و هر کدام از سویه‌­ای از این ماجرا پرده برداشته و به آن نگریسته­‌اند.

به‌سوی خدا می­‌رویم؛ سید محمود طالقانی

آیت‌الله سید محمود طالقانی در مردادماه ۱۳۳۱ به حج رفت و کتاب «به‌سوی خدا می­‌رویم» را در همین خصوص نوشت. او در ابتدای کتاب، از حج به‌عنوان یکی از واجبات شرعی سخن گفته و اَعمال آن را مورد بررسی قرار داده است. به‌عنوان نمونه در بیان مستطیع شدن این‌گونه عنوان می­‌کند که: بر مستطیع است که به حج برود تا برای یک‌بار هم شده در تمام عمر، هر کس خود را از محیط غوغای شهوات و خودپرستی و نفع‌جویی و اختلافات که صدای پیامبران و ندای وجدان و دعوت خدا را دور و کم اثر نموده، بیرون آید و تغییر محیط دهد و هر کس کفر ورزید و این دعوت را نپذیرفت، بداند که خداوند بی­‌نیاز است و این بشر است که در تقویت و حفظ بنیه مادی و معنوی خود و در هر چیز سراسر احتیاج است. (ص ۲۰)

وی پس از ذکر این کلیات، به سروقت داستان خود از حج می­‌رود. از هنگامه سفر سخن می­‌گوید: دوستان، خویشان، زن و بچه برای بدرقه آمده‌­اند. هر چه وقتِ حرکت نزدیک می­‌شود، عواطف رقیق­‌تر و هیجان و احساسات بیشتر می­‌گردد. در میان این امواج احساسات گرفتاریم و باید از یک یک وداع کنیم و به درخواست و التماس دعاها گوش بدهیم. در این موارد محرومیت­‌ها و آرزوهای مادی و معنوی در خاطرها خطور می­‌کند، هر یک با لحنی درخواست دارند که در مواقع استجابت برایشان دعا کنیم. (ص ۸۹)

طالقانی در این کتاب خود، برخی جزئیات سفر را بازگو کرده است. در هنگام ورود به حجاز از رفتار مأموران گلایه می­‌کند: چون سراغ اثاث خود را گرفتیم، مردی را نشان دادند که مدتی بالای سکویی نشسته بود و چند نفر چوبدار اطرافش ایستاده بودند. من چون چند کلمه عربی می­‌دانستم، سپر بلای بعضی ایرانیان بودم. جلو رفتم و به رسم برادریِ اسلامی سلام کردم و از او پرسیدم اثاث ما چه خواهد شد و از که و از کجا تحویل بگیریم؟ ناگهان چهره­‌اش بر افروخت و چشمان سیاهش سرخ شد و با لحن تندی گفت: سید! ما کو هُنا حرامزاده روح روح! سید اینجا حرامزاده نیست برو برو. مقصودش این بود اینجا دزد ندارد و کنایه به ما! که دزدها حرامزاده هستند! مثل این که لغت حرامزاده را برای پذیرایی ایرانی‌ها یاد گرفته بود! (ص۱۱۸)

طالقانی می­‌کوشد تا در مواجهه با هر کدام از اعمال حج، تصویری ترسیم کند که خواننده، خود را در آن فضا احساس کند. تعابیر وی همراه با بارِ ادبی است و می­‌کوشد تا سیمایی زیبا را به تصویر کشد. وقتی نخستین بار کعبه را می­­‌بیند این‌گونه بیان می­‌کند که: کعبه با روپوش سیاهش با یک دنیا عظمت در وسط قرار دارد و ناظر میلیون‌ها مردمی بوده و هست که به گِردش می­‌گردند. در این نیمه‌شب از درهای اطراف حرم، اِحرام پوشان چون موج رودخانه به‌سرعت سرازیرند. سپس گرداب متلاطمی تشکیل می­‌دهند و به سمت راست می­‌پیچند. به محاذات حجر اندکی توقف می­‌کنند و دست­ها برای اشاره به‌طرف رکن بلند می­‌شود، الله‌اکبر حرکت به‌سرعت شروع می­‌گردد.(ص ۱۳۸) یا در ترسیم غار حرا، این‌گونه عنوان می­‌کند: دلم می­‌خواهد پر در آورم و به قلّه آن پرواز کنم و در میان غار، که مانند آشیانه عقاب بالای آن کوه قرار گرفته منزل گیرم. محمد(ص) را می‌­نگرم که سفره نانی برداشته و از دامنه­‌های شرقی مکه که شعب ابوطالب و خانه خدیجه است، به راه افتاده ساکت و آرام رازی در دل دارد که هیچ‌کس با آن محرم نیست.(ص ۱۴۹)

طالقانی در روایت خود، گاهی به اختلاف‌نظرهای فقهی نیز اشاره می­‌کند. در ماجرای قربانی کردن، این اختلاف‌نظرها را نشان می­‌دهد. وی برخی اعمال را در قالب رمز و نماد تصویر می­‌کند. در خصوص حجرالأسود این‌گونه بیان می­‌کند: همان‌طور که خانه رمز حق و طواف تغییر محور حیات است، این سنگ دستِ راست خدا برای بیعت با حق و وفای به عهد می­‌باشد.(ص ۱۶۰)

طالقانی در روزهای پایانی سفر، زیارت ائمه بقیع در مدینه را نیز تجربه می­‌کند و برخی گلایه­‌ها را نیز بیان می­‌کند: درباره قبور ائمه در بقیع که شهرت یافته دولت سعودی اجازه ساختن سایه­‌بان داده، سؤال کردم ایشان شرحی بیان کردند که موجب تأثر شد. گفتند: پس از آن که به‌وسیله مذاکرات در اینجا و کراچی و ایران توجه پادشاه و ولیعهد برای ساختن سایه­‌بانی که زوّار زیر آفتاب نباشند، جلب شد؛ ما خواستیم بدون تظاهرات این کار انجام شود. لیکن ناگهان آقای سید العراقین به‌عنوان نماینده آیت‌الله کاشف الغطاء در مدینه پیدا شد و شروع به تظاهر نمود! آن روزی که با جمعی به قبرستان بقیع رفتیم عمله­‌ها را وادار کرد که بیل و کلنگ به دست بگیرند و خود نیز کلنگی به دست گرفت و عکاس شروع به عکس‌برداری نمود. من از انجام این مقصود مأیوس شدم. بعد از این تظاهر، روزنامه­‌های سعودی به علمای شیعه درباره این عمل حمله و توهین نمودند و نوشتند: بی‌خود علمای شیعه برای این کار تلاش می­‌کنند، زیرا که تعمیر قبور مخالف کتاب و سنت و سیره صحابه است و ما نخواهیم گذارد که چنین کاری صورت گیرد. ( ص۲۷۶)

خسی در میقات؛ جلال آل احمد

جلال آل‌احمد از جمله افرادی بود که به حج رفت و سفرنامه­ خود را به رشته تحریر در آورد. وی فروردین‌ماه ۱۳۴۳ این سفر را تجربه کرد و کتاب «خسی در میقات» را نوشت. نگارش این اثر از سویی حائز اهمیت است که آل احمد زمانی عضویت در حزب توده را تجربه کرده، گریز از باورهای مذهبی را در خاطر داشته و به سنت‌های دینی معترض بوده است. وی در ابتدای سخن نیز عنوان می­‌کند که این سفر را به قصد کنجکاوی آمده است. گویی هنوز هم در پی یافتن راه‌هایی برای سبک زندگی خود است: این جور که می­‌بینم این سفر را بیشتر به قصد کنجکاوی آمده‌­ام، عین سری که به هر سوراخی می‌­زنم به دیدی، نه امیدی.(ص ۱۷۱) در جایی دیگر عنوان می­‌کند که علت سفر بیشتر جست‌وجوی برادرش بوده تا جست‌وجوی خدا.( ص ۱۷۳) یکی از برادران او برای ارتباط با شیعیان عربستان به آن جا رفته بود که در عربستان درگذشت و در قبرستان بقیع دفن شده بود. 

اما آنچه رویکرد غالب در سفرنامه­ آل‌احمد است، رویکرد توصیفی اوست. او بسیاری از مکان‌ها و انسان‌ها را با ریزترین توصیفات به تصویر می­‌کشد و خواننده را در فضای حج قرار می­‌دهد. به‌عنوان نمونه وی در توصیف اُحُد این‌گونه بیان می­‌کند که: اُحد ییلاق مانند مدینه است؛ پر از آب و آبادانی. نخل­های کهنه و نو همه‌جا دوام نباتی را حفظ کرده و آبادی وسط دره‌­ای که مقابر شهدا در مصبّ آن است، بالا رفته در دامنه کوه و گاو چاه­‌های آباد و متروک فراوان و هق هق موتور پمپ­ها از هر سو کشیده و با ضربی کند، به یکی از آنها سر کشیدم، به کم‌عمقی و پر عرضی گاو چاه­‌های دشت گرگان.(ص ۵۰)  وی در توصیف حجاج نیز به توصیفات دقیقی پرداخته است: پیر زنکی ریزنقش آب سبیل می­‌کرد، یک چاه از دستش گرفتم. پشت دست‌هایش تا بیخ ناخن خال کوبیده بود و روی صورتش نیز، از زیر چشم تا زیر چانه، حتی روی حلقوم و همه خال­ها ریز و گل و بوته مانند، یادم است چند روز پیش هم یک زن خال کوبیده دیگر را دیدم که ماری زیر گلو داشت. سر مار در گودی زیر چانه و دُمش تا وسط سینه فرو رفته و پنهان.(ص ۵۲)

زبان آل‌احمد در این کتاب، خالی از طنز هم نیست. در جایی این‌گونه عنوان می‌­کند: ... و همه، تیغ تراشی و آن خر رنگ کن‌های دیگر را رها کرده و روانه کشفی. هر کدام یک جور. یکی به کشف سفر، دیگری به کشف کعبه و دیگری به کشف خود کشف.

وی در این سفر نیز برخی مشکلات و معضلات جامعه اسلامی را به تصویر کشیده و به نقد آن پرداخته است. یکی از این موارد، ضرورت بین‌المللی کردن مراسم حج است. آل‌احمد بر این نکته تأکید دارد که مراسم حج را باید در اختیار نمایندگان تمامی کشورهای اسلامی قرار داد؛ نه این که تنها در دست دولت سعودی باشد.

حج؛ علی شریعتی

علی شریعتی در سال‌های ۴۸، ۴۹ و ۵۰ همراه با کاروان حسینیه ارشاد به سفر حج رفت. او در سال ۴۸ با شهید غلامرضا سعیدی و شهید مرتضی مطهری همراه بود. وی روایت‌های خود از حج را نگاشت و در قالب کتاب حج منتشر شد. شریعتی در این اثر خود، کوشیده است تا بسیاری از اعمال حج را رمزگشایی کند. روایت‌هایی را پیش روی خواننده قرار می­‌دهد که نشان دهد این اعمال سمبولیک، دارای نشان و علامتی است که می­‌باید آنها را دریافت و به ارتباط خود و خدا سامان داد.  این اثر در سه بخش تدوین شده است.

شریعتی در این کتاب از زبان و ادبیاتی بهره می­‌گیرد تا مخاطب را از نمادین بودنِ مراسم حج آگاه کند. او معتقد است که خدا هر چه را خواسته به آدمی بگوید، یک جا در حج ریخته است.(ص ۱۹) شریعتی از همین روست که معتقد است حج به‌خوبی درک نشده و پیام آن فهم نگردیده است. به باور او، در تاریخ ما، مظلوم‌تر از اسلام نیست و در اسلام مظلوم‌تر از حج.(ص ۲۳) تعابیر او در خصوص حج، همگی درصدد بیان افقی فراتر است: حج؛ یعنی آهنگ، مقصد یعنی حرکت نیز هم. و همه چیز با کندن از خودت، از زندگی‌ات و از همه علقه‌­هایت آغاز می­‌شود، مگر نه که در شهرت ساکنی؟ سکونت، سکون، حج نفی سکون. چیزی که هدفش خودش است یعنی مرگ.

وی در تعبیری در خصوص راز آمیز بودن اعمال حج این‌گونه عنوان می‌­کند: حج یک حکم متشابه است یعنی مثل آیات متشابه تفاسیر متعددی را بر می‌تابد. این حکم متشابه به زبان رمزی بیان شده است. این زبان رمزی در قالب الفاظ نیست بلکه در قالب حرکات است، وانگهی این حرکات هم صامت هستند، پس فهم حج بسیار دشوار است.(ص ۱۸)

توجه شریعتی به این مهم است که هر کس می­‌باید این اعمال را برای خود مفهوم سازد. اگر قربانی کردن است، باید بداند که چه اموری از درون خود را باید به قربانگاه ببرد: ای حاج! اسماعیل تو کیست؟ چیست؟ نیازی نیست کسی بداند، باید خود بدانی و خدایت. اسماعیل تو ممکن است فرزندت نباشد، تنها پسرت نباشد، زنت، شویت، شغلت، شهرتت، شهوتت، قدرتت، موقعیتت، مقامت. من نمی­‌دانم، هر چه در چشم تو، جای اسماعیل را در چشم ابراهیم دارد، و اکنون که آهنگ خدا کرده‌­ای در منی ذبح کن. گوسفند را هم از آغاز تو خود انتخاب مکن، بگذار خدا انتخاب نماید، و آن را بجای اسماعیلت به تو ارزانی کند. این‌چنین است ذبح گوسفند را به‌عنوان قربانی از تو می­‌پذیرد چرا که ذبح گوسفند به‌جای اسماعیل، قربانی و ذبح گوسفند به‌عنوان گوسفند قصابی است.

شریعتی در رمزگشایی از اعمال حج، بسیاری از این اعمال را دارای بار سیاسی می­‌داند. به‌عنوان مثال او سه سنگِ شیطان را که باید رَمی کرد، نماد زر و زور و تزویر می­‌داند. در خصوص این موضوع که حاجی باید هفتاد سنگ ریزه را از مشعر با خود بیاورد این‌گونه عنوان می­‌کند: تا سرنوشت همه نهضت­ها به سرانجام شوم همه انقلاب­ها تکرار نشود. وی این سنگ‌ریزه‌ها را گلوله نامیده است.

شریعتی در خصوص اینکه کعبه در مکانی پایین­‌تر از مناطق اطراف واقع شده است نیز رمز و رازی نهفته می‌­بیند و عنوان می­‌کند: ما مطابق عاداتمان گمان می­‌کنیم در حرکت به‌سوی بالاست که به عظمت می­‌رسیم؛ به‌ویژه وقتی صحبت از عظمت الهی باشد. در مکه این وضع برعکس است. هر چه پایین­‌تر می­‌روی، هر چه از فراز به فرود می­‌آیی، به خدا نزدیک­تر می­‌شوی، یعنی که در فروتنی و خشوع است که به شکوه و جلال می­‌رسی، از بندگی به بلندی می­‌رسی. (صص ۴۹-۵۰)

حاجی خودتی؛ حسن محدثی

حسن محدثی گیلوایی جامعه‌شناسی است که در سال ۱۳۸۶ در سفری چهل‌روزه به حج می‌­رود. در مناسک حج تصمیم می­‌گیرد خاطرات خود را بنویسد؛ همان زمان شروع می­‌کند به یادداشت‌برداری. پس از آن چند بار کتاب خود را نوشت اما اثر خود را نپسندید و آن را پاره کرد. پس از این اما وی تجربه وبلاگ نویسی و تلگرام نویسی را به دست آورد و سبک نگارش مورد دلخواه برای این کتاب را یافت. ده سال تجربه در این فضا سبب شد تا کتاب حاجی خودتی از او منتشر شود. محدثی معتقد است در دورانی به سر می­‌بریم که بسیاری از مخاطبان حوصله خواندن متنی درباره دین را ندارند. از همین رو، وی شیوه نگارشی طنزآمیز را برای کتاب خود برگزیده است تا مخاطب به خواندن آن رغبت کند و در عین حال به پاره‌­ای معضلات اجتماعی این مناسک دینی نیز اشاره کند.

محدثی در این کتاب خود بر آن است تا از فرهنگ دینی تقدس زدایی کند. معتقد است که فرهنگ دینی به تقدسی گرفتار آمده که کمتر می­‌توان به پالایش آن پرداخت و از لا به لای همین‌گونه مناسبت‌هاست که می­‌باید به نقد این فرهنگ هّمت گمارد. وی در این کتاب خود رویکردی اصلاحی را در پیش گرفته است. محدثی در خصوص عنوان کتاب خود می­‌گوید: بارها دیده‌ام و شنیده­‌ام که وقتی کسی، دیگری را صدا می­‌کند حاجی؛ پاسخ می­‌شنود حاجی خودتی. مثلاً طرف می­‌پرسد حاجی ساعت چنده؟ منظور بدی هم ندارد و معمولاً از روی عادت چنین سخن می­‌گوید، اما پاسخ می­‌شنود: حاجی خودتی! ساعت بیست دقیقه به پنجه. در نزد بسیاری حاجی اصلاً نام زشت و کثیفی تلقی می­‌شد. با شنیدن کلمه حاجی به یاد بعضی بازاری‌های پشت هم انداز و مال مردم خور کلاش و عوضی می­‌افتادیم. حاجی عنوان منفوری بود و دوست نداشتیم کسی ما را حاجی صدا کند.(ص ۱۶۳) گویی با یک سفر حج، می­‌شود تمام اَعمال ناروای گذشته را در زیر این نام پنهان کرد. عملی که برای محدثی خوشایند نیست و به نقد آن می‌­پردازد.

محدثی در این اثر خود، برخی باورها و اعمال دینی را به نقد می­‌کشد. بسنده کردن به ظواهر اَعمال را مورد نقد قرار می­‌دهد. برخی باورها را به چالش می­‌کشد. به‌عنوان نمونه می­‌گوید: همین شیطانی که ظاهراً ملعون خدا است و خود را پشت و پناه پیروانش معرفی می­‌کنند عملاً طرف خداست و درست سر بزنگاه به پیروان و مریدانش می­‌گوید: من از شما بیزارم من چیزی را می‌بینم که شما نمی‌­بینید من از خدا بیمناکم. به خاطر همین است که می‌­گویم دست خدا و شیطان در یک کاسه است و کاسه­‌ای زیر نیم کاسه است. آنها با هم یک دو قطبی ساختند که ما را بیازمایند.(ص ۹۹)

در جای دیگری، برخی باورهای دینی را به چالش می­‌کشد و می­‌گوید: جوانی عرب به گمانم بحرینی دنبال ناودان طلا بود و محترمانه از من پرسید اَینَ میزاب الرّحمه؟ به زحمت فهمیدم که پی چیست. راهنمایی‌­اش کردم. ناودان طلا به چه کارَت می­‌آید حاجی؟ ما گیر خود خانه‌­ایم، او دنبال ناودان طلاست خوشا به حالت حاجی که به ناودان طلا می‌­اندیشی! بیچاره‌­ها گمان دارند ناودان طلا خاصیتی دارد. شفا می­‌دهد و برکت می‌­دهد و ناودان رحمت است.(ص ۱۱۷-۱۱۸)

محدثی در این اثر خود می­‌کوشد تا با زبان دلنشین و خواندنی، فرهنگ دینی را به نقد بکشد. برخی از رفتار حجاج را به زبانی طنز بیان می­‌کند و آن را مطابق با حقیقت حج نمی­‌داند. وی دینداریِ اعتقادی را در این اثر خود مورد نقد قرار داده و دینداری مبتنی بر ایمان را توصیه می­‌کند.