مستند «قاضی و مرگ» ساخته حسن خادمی، روایتی است از زندگی واقعی قاضی نورالله عزیزمحمدی است. عمده شهرت این قاضی، تعداد صدور حکمهایی است که در طی ۴۵ سال فعالیت در دستگاه قضا صادر کرده است.
این مستند با نگاهی گذرا به روند رسیدگی برخی از مهمترین پروندههای جنایی ایران میکوشد تا احتمال قصور یا تقصیر قضات در سیستم دستگاه قضایی ایران را با لحاظ وجود مجازات اعدام و قصاص در اسلام، ضمن بررسی ابعاد شخصیتی و اجتماعی یکی از قضات مطرح پس از رسیدگی به بیش از ۴۰۰۰ پرونده قتل ارزیابی کند.
در ارتباط با این مستند، با حسن خادمی، کارگردان این فیلم که اتفاقاً خود او پیش از اینکه مستندساز باشد، یک جامعهشناس است به گفتوگو نشستیم.
ایرناپلاس: شما در این مستند دست روی یک پدیده اجتماعی خاص گذاشتهاید. در این مستند دو مورد را در نظر گرفته بودید؛ ابتدا زندگی این قاضی (مسئله قضاوت) و دوم مسئله مرگ. این دو موضوع در جاهایی به هم تنه میزنند، بهتر نبود اول تکلیف مخاطب را روشن میکردید؟
خادمی: مسئله من مسئله مرگ بود. در واقع زندگی یک قاضی که همه زندگی او با مرگ درگیر بود؛ دو برادر او در کودکی مردهاند، مادرش در نداری فوت میکند و در نهایت پدرش هم به قتل میرسد. هر روز در دادگاه همانطور که خودش میگوید جنایت میدید و باید حکم اعدام میداد. با یک قاضی روبهرو هستیم که مرگ برای او عادی است. بیوگرافی او برای ما مهم نیست و میخواستیم بگوییم گویی غول مرگ او را دنبال کرده است.
شاید گفته شود ای کاش در این فیلم بیشتر با این فرد و اخلاق او آشنا میشدیم؛ اینکه چرا این احکام را صادر کرده است و نظر او چیست؟! در نقدهای وارده به من گفته میشود باید بیشتر به مسئله صدور حکمهای قصاص توسط او پرداخته میشد اما ما نمیتوانستیم زیاد به این موضوع بپردازیم. به من حق بدهید که نتوانم زیاد به این موضوع بپردازم. به هر حال حکم اعدام و قصاص قانونی مهم و چالشبرانگیز است.
ایرناپلاس: آقای عزیزمحمدی شخصیت مقتدری نشان داده میشود. کسی که امکان ندارد اشتباهی مرتکب شود. همسر او دفاع جانانهای دارد و گفته است امکان ندارد او اشتباه کند. دخترشان کمی امکان خطا در نظر میگیرد، اما هم خود او و هم همسر او بر درست بودن همه حکمها تأیید دارند که بهنوعی روایت را یکطرفه به مخاطب ارائه میکند. آیا بهتر نبود از دوستان آقای عزیزمحمدی و خانوادههایی که احکام اعدام و قصاص نزدیکانشان توسط این قاضی صادر شده بود، درباره او سؤال میشد؟
خادمی: متوجه منظور شما هستم. قصد ما دفاع از او نبود. همانطور که اشاره کردید دختر خانم ایشان میگوید که هر حکمی خطا دارد. تأکید ما هم بر همین است. مگر میشود کسی ۴۰۰۰ حکم صادر کند و در هیچ موردی خطایی نداشته باشد. تأکید ما بر این بود که یقینی در همه اطرافیان او وجود دارد که او خطایی ندارد. مسئله فیلم اطمینان یک فرد و توجیه او است. در مقالهای گفته شده بود همه آدمها برای انجام کاری باید ابتدا خود را در آن رابطه قانع کنند و او خود را قانع کرده بود. گاهی آدمها کاری میکنند که شاید درست نباشد، ولی باید خود را بهنوعی قانع و توجیه کنند. تلاش من نیز اشاره به این موضوع بود و نمیدانم در این راستا چقدر موفق بودم.
ایرناپلاس: در جایی گفتهاید: «اگر بخواهم نقدی انجام بدهم باید نقدی باشد که خارج از چارچوبهای دستگاه قضا و قوانین کشور نباشد. به همین خاطر سیر مسیر فیلمم را کنترل کردم و در تدوین هم سعی کردم شرایط را درک کنم تا فیلم در ایران قابل نمایش باشد.» این کنترل شما در واقع به سانسور فیلم منجر شده است. آیا این مستند نمیتوانست به نقد عادیسازی مسئله مرگ و علت تورم جرم در دستگاه قضا بپردازد؟ این درحالی است که در سالهای اخیر، دستگاه قضا خیلی مورد هجوم قرار گرفته است.
خادمی: متوجه هستم، من سعی کردهام دروغ نگویم، اما تمام واقعیت را نمیتوان بیان کرد. حساسیت وجودی در برخی موضوعات وجود دارد. خروج از این محدودهها ایجاد مشکل میکند. من سعی کردم به صورتی بسیار گذرا به این موضوعات بپردازم. در فیلم نمیگوید اما در جایی دیگر گفته است که اعتقادی ندارد و مثل یک ماشین امضا، فقط مرگ امضا میکند و حالت احساسی ندارد. اگر نگرانی نداشتم، فراتر از این میرفتم، اما قطعاً امکان پخش کار وجود نداشت.
ایرناپلاس: به نکته خوبی اشاره کردید، آقای عزیزمحمدی با اینکه این همه حکم امضا کرده است، اما ظاهراً خودش چندان اعتقادی به حکم اعدام و قصاص ندارد، چرا که او در نهایت قاتل پدر خود را میبخشد.
خادمی: من در فیلم با صراحت این حرف را نزدم. مسئله بخشش چیز دیگری است. او در برنامهای در ماه رمضان میگوید هرچه شدت مجازات اضافه شود، میزان جرایم کمتر نمیشود؛ این قانون مهمی در جرمشناسی است.
ایرناپلاس: مسئله محل ادای این حرف نیست. ایشان اعتقادی به این موضوع ندارد در حالی که ۴۰۰۰ حکم صادر کرده است. از جهت اعتقادی زندگی او بهگونهای، زندگی آدلف آیشمن در آلمان، یکی از مأموران حزب نازی را در ذهن تداعی میکند. هانا آرنت، فیلسوف آلمانی زندگی او را بررسی میکند و با این پرسش آغاز میکند: آیا کسی بیآنکه خودش شرور باشد، میتواند به اعمال شرارتآمیز دست بزند یا نه؟! البته که بحث، شرارت نیست و منظور من مسئله اعتقاد است. گویی او مأمور بود و معذور. پارادوکسی که در این فیلم دیده میشود، قابل درک نیست.
خادمی: بله همینطور است. او قانون را با دقت اجرا کرده است. در حالی که شاید به آن قانون اعتقادی نداشته باشد. در فیلم میبینیم که او بهشدت دقیق است. تمام پروندهها را کامل میخواند و او واقعاً به قانون عمل میکند. در حقیقت باید قانون را نقد کرد. او فردی است که کاملاً قانونی کار میکند. یکی از اساتید دانشگاه علوم پزشکی به من گفت او بازرس ژاور، شخصیت منفی در کتاب بینوایان است. کسی که بیاحساس و قانونگرا بود. ولی عدم اعتقاد به قانونی که میتواند برای بقیه هزینه داشته باشد، بحثی دیگر است.
فیلمساز برای پاسخ دادن به بقیه، فیلم نمیسازد، بلکه او سؤال ایجاد میکند. حقوقدانان، روانشناسان، کارشناسان فن باید در حوزه عمومی به این سؤالات پاسخ دهند. من به روشن بودن و قانع کننده بودن فیلم اعتقاد ندارم و نباید جوری باشد که مخاطب بگوید باشد پس من این نتیجه را میگیرم. یک فیلم باید گفتمان ایجاد کند و همه در این گفتمان شرکت کنند که بخشی از این افراد حقوقدانان یا قانونگذاران هستند؛ همه تلاش من رسیدن به این نقطه است. باید دید آیا این فیلم میتواند به ایجاد این سؤال دامن بزند یا نه.