«سید موقّر و متین و سنگینی بودند و رفت و آمدشان شباهتی با بقیه نداشت، از جمله اینکه نعلین به پا نمیکردند که تلق تلق صدا بدهد! و عمامه کوچکی هم به سر میبست که در آن زمان، مخصوص ایشان بود. انسان بسیار موقر و با شخصیت و مؤدبی بودند [۱].» این سخنان درباره شهید سید محمد بهشتی بر زبان جاری شده است. در این تعبیر گفته شده است که بهشتی، شباهتی با بقیه نداشته است.
اما چرا اینچنین است؟ چرا باید سیدی با وقار که قامت روحانیت را به نمایش میگذارد، از دیگر هم صنفانش متمایز باشد و دیگران نسبتی به او نداشته باشند.
به نظر میرسد که آنچه وی را از دیگران متمایز میکرد، علاوه بر ظاهر آراستهی او، اندیشه و تفکر وی نیز بوده است. نگرشی که شهید بهشتی نسبت به اسلام برگزیده بود، فراتر از صِرف تقیّدات مذهبی بود. او رسیدن به یک هدف و غایت را همیشه در پسِ دین و آموزههای اسلامی نهفته میدیده است. در تعبیری گفته بود: «هر جا که میگویند دین اسلام هست، اما عدالت اجتماعی نیست، بدانید که آن دین اسلام قلابی است. [۲]» در نظر او، آنچه متر و معیار اسلامیت است، تحقق عدالت است، نه صِرف تعبّد و جبین بر زمین ساییدن و چشم بر آلام خلق بریدن. بهشتی سِرّ رجوع به مکتب اسلام و برپایی حاکمیت اسلامی را نیز در همین امر میدید. گفته بود که اگر در جامعه اسلامی کوششی برای اقامهی عدل نباشد، کسی به سراغ ما نمیآید و بلکه بر عکس جوان ما هم به جایی میرود که برای اقامه عدل گام برداشته؛ چه خدا و اسلام باشد و چه نباشد. [۳]
همین نحوه نگرش بهشتی به دین و دینداری بود که وی را به فردی بدل کرد که شباهتی با دیگران نداشت. گفته میشود که بعد از پیروزی انقلاب تا مدتی مرحوم موسوی اردبیلی در حزب جمهوری اسلامی نماز جماعت میخوانده و بر تعقیبات نماز خیلی اهمیت میداده است. شهید بهشتی تعقیبات را ممنوع کرده و گفته بود الان خداوند فرصتی در اختیار ما گذاشته که به این جامعه خدمت کنیم. پر ثوابترین تعقیبات این است که بروید کارهایتان را انجام دهید؛ ذکرها را هر وقت که فرصت دارید میتوانید بگویید. [۴] این توصیه بهشتی از آنجا ناشی میشود که وی غایت و هدف دینداری را تحقق عدالت میدید و عدم آن را برنمیتابید.
تحقق عدالت که دغدغهی شهید بهشتی بود، در منش او نیز نمایان بود. زمانی که پس از فرار بنی صدر از ایران، همسر او را بازداشت کردند، بهشتی این موضوع را با آیتالله موسوی اردبیلی در میان میگذارد و میگوید: آن لحظهای که شنیدم، میخواستم فرمان آزادیشان را بدهم ولی چون این در اختیارات دادستان کل بود بهتر دیدم که این کار به دست شما انجام بشود. موسوی اردبیلی میگوید: چرا آزادش کنیم؟ حالا بگیریم ببینیم چه گناهی کرده است. بهشتی خیلی با عتاب میگوید: آقای موسوی اردبیلی تو میدانی که با همسر بنیصدر هیچ مشکلی نداریم و زن بنیصدر هیچ تخلف سیاسی مرتکب نشده؛ بنابراین هر یک ثانیهای که او بماند گناهش به گردن جمهوری اسلامی است. ما قصاص قبل از جنایت نداریم. به حکم تصورات خودمان به آدمی ظلم کنیم؟ راساً با اختیارات رئیس دیوان عالی کشور او را آزاد میکنم. از اینکه در کار شما دخالت میکنم عذر میخواهم ولی این کار را با مسئولیت خودم انجام میدهم. [۵]
این مرام شهید بهشتی، در جلسه خبرگان قانونی اساسی زمانی که ترورهای متعدد در ایران اتفاق میافتاد نیز نمایان شد. در جلسه سوم مهرماه ۱۳۵۸ که به بررسی اصل ۴۲ قانون اساسی در خصوص ممنوعیت شکنجه میپرداخت، اختلاف نظرهایی پیش آمده بود. آیت الله مشکینی در این جلسه میگوید: «گرچه ما معتقدیم که شکنجه یک امر غیر اسلامی و غیر انسانی است، ولی مثلاً اگر چند شخصیت برجسته مملکتی را ربودند و یک نفر را گرفتند، آیا چند سیلی که احتمال دارد بر اثر آن خیلی چیزها را بگوید ممنوع است؟» مرحوم شهید بهشتی در مقام پاسخ بر میآید: «مسأله این است که راه چیزی را باز نکنیم. کسی را یک سیلی با استناد به این بزنند فردا به داغ کردن مردم میانجامد. این راه را باید بست» .[۶]
وقتی که تحقق عدالت، برتر از هر امری بنشیند، این گونه مواضع خردمندانه را نیز در پی میآورد. در نظر آورید که بسیاری از اعمال و رفتار امروزمان، به پشتوانهی برقراری حکمی اسلامی است. به این تصور و توهّمیم که امر به معروف و نهی از منکر اسلامی را تحقق میبخشیم. اما فاصلهها با منش عدالتی داریم که همگان، در مقابل آن سر به تعظیم فرو میآورند. شهید بهشتی، نباید در میان ما یک استثنا باشد. میتواند و میباید مرام عدالتخواهانهی او، تدبیرش در مواجهه با غیر همفکران به الگویی برای حاکمان اسلامی بدل شود.
[۱] حجه الاسلام و المسلیمن سید هادی خسروشاهی، شاهد یاران، یادمان هفتم تیر سالروز شهادت آیت الله بهشتی، ص ۱۸
[۲] سید محمد حسینی بهشتی، ویژگیهای حکومت اسلامی، ص ۹۵
[۳] صدیقه قاسمی، اسلام و مقتضیات زمان از دیدگاه شهید بهشتی، ص ۸۶
[۴] فرشاد مؤمنی، شاهد یاران، ش ۸، ۱۳۸۵
[۵] همان
[۶] نقل از سایت تاریخ ایرانی