به گزارش ایرناپلاس، هفته گذشته (۱۹ مهرماه) آیتالله سید ابراهیم رئیسی در آیین بازگشایی رسمی سال تحصیلی ۱۴۰۰-۱۴۰۱ دانشگاهها و مراکز پژوهشی و فناوری کشور با ابراز امیدواری به اینکه دانشگاهها سالی متمایز و سرشار از موفقیتهای چشمگیر علمی داشته باشند، گفت «دانشگاه نقطه مرکزی ایجاد تحول در جامعه است و دانشگاهها و مراکز علمی باید اتاق فکر دولت در ایجاد تحول در جامعه باشند».
بررسی آمارهای گاه متغیر آموزش عالی نشان میدهد در ایران نزدیک به ۴ میلیون دانشجو و استاد دانشگاه در دورههای مختلف تحصیلی مشغول به علم آموزی هستند؛ این رقم که به تنهایی از جمعیت چند کشور بالاتر است به خوبی ظرفیت بالقوه عظیم کشور را در حوزه دانشجویی و به طور کلی مقاطع تحصیلات عالی نشان میدهد.
براساس یکی از آخرین گزارش های موسسه پژوهش و برنامهریزی آموزش عالی وزارت علوم، در کشور ما ۲ هزار و ۵۶۹ دانشگاه وجود دارد که از این میان تعداد ۵۳۰ واحد سهم دانشگاه آزاد بوده، ۳۰۹ موسسه غیرانتفاعی، ۱۷۰ مرکز فنی حرفهای، ۴۶۶ مرکز پیام نور، ۹۵۳ واحد علمی کاربردی و ۱۴۱ دانشگاه دولتی( وزارت علوم، تحقیقات و فناوری) هستند؛ ضمن آنکه طبق آمار وزارت بهداشت، بیش از ۶۰ دانشگاه علوم پزشکی در ۳۱ استان کشور ثبت شدهاند که اگر آمار دانشکدههای مختلف هر دانشگاه را اضافه کنیم، به حجم بزرگی از زیرساختها و بنیانهای لازم برای تحول علمی در کشور پی میبیریم که متاسفانه تا کنون مغفول مانده است.
در بسیاری از کشورهای توسعهیافته، دانشگاه به عنوان پیشران حرکت علمی در همه حوزههای اقتصادی، اجتماعی، پزشکی، سیاسی، فرهنگی و حتی ورزشی مطرح هستند و دستاوردهای آنان به طور مرتب رصد و گزارش میشود.
در کشور ما اما بعد از تحولات جمعیتی دهه ۶۰ خورشیدی که منجر به افزایش بیسابقه جمعیت جوان جامعه شد، تا اواخر دهه ۷۰ رفتن به دانشگاه و کسب مدارک دانشگاهی برای بسیاری از جوانان رویا شده بود و به هر شیوهای حاضر بودند هزینه کنند تا به یک مرکز دانشگاهی راه یابند.
اما از اواسط دهه ۸۰ و در ادامه در دهه ۹۰ با گسترش کمی دانشگاههای آزاد و غیرانتفاعی و ظهور دانشگاههای علمی کاربردی، پیام نور و ... میزان «عرضه» از «تقاضا» درمقاطع کاردانی و کارشناسی پیشی گرفت و به همین دلیل حدود یک دهه است که جامعه و دانشگاهها به طور همزمان به مقاطع تحصیلی تکمیلی گرایش یافتهاند و تا چشم کار میکند، دانشآموخته ارشد و دکتری در کشور متولد میشوند.
آسیبها و زیانهای چنین رشد بیبرنامه و بیتدبیری، موضوع این یادداشت نیست اما پرسش اصلی این است که چرا از دل هزاران کلاس درس دانشگاهی و صدها هزار دانشجو و میلیونها فارغالتحصیل دانشگاه، راهحل یا راهکار مناسبی برای حل بزرگترین معضلات مبتلا به جامعه همچون گرانی، تورم، سیاست داخلی و خارجی، آسیبهای روز افزون اجتماعی، مشکلات فرهنگی، هویتی و ... ارائه نمیشود؟
آنچنان که رئیسجمهوری اشاره کرده، دانشگاه میتواند و باید به عنوان «اتاق فکر» دولت و نهادهای بالادستی کشور عمل کند اما بررسیها نشان میدهد در این حوزه چند معضل بزرگ ساختاری، اندیشهای، نگرشی و تاریخی-فرهنگی وجود دارد.
یک مانع مهم برمیگردد به نوع رابطه و تعامل دولت و دانشگاهها که در چند دهه متصلب مانده است؛ دانشگاه در یک برنامه مصوب (و گاه غیرمصوب) به تنهایی مشغول تحویل دادن فارغالتحصیل به جامعه است و نیاز چندانی برای ارئه دستاورد و محصولات فکری-پژوهشی به کشور احساس نمیکند.
از آنسو دولتها نیز گویی فقط مسئولیت تامین بودجه دانشگاههای دولتی را برعهده دارند و به توان اندیشهای مراکز علمی توجهی نمیکنند. برای حل ساختاری این مشکل، نخستین گام تغییر معادله دولت-دانشگاه و تحول در رابطه اندامهای دو نهاد دولت و دانشگاه است.
روشن است که با مسیر کنونی نمیتوان انتظار خاصی از دانشگاه و فارغالتحصیلان آن داشت. در واقع تا زمانی که دولت احساس نیاز واقعی به دستاوردهای علمی-آکادمیک نداشته باشد و دانشگاه نیز الزامی به رفع نیازهای کشور نداشته باشد، از انبوه دانشجو، دانشگاه، استاد، کلاس و آزمایشگاه چیزی عاید کشور نمیشود.
مرور برخی از مقالههای علمی دانشگاهی و رسالههای ارشد و دکترا گویای وضعیت نابسامان کنونی است؛ در بیشتر پایاننامهها و مقالهها، دانشجو بدون احساس نیاز به مشکلگشایی از مسائل خرد و کلان کشور، موضوعی را انتخاب و با اندک کمکی از سوی استادان، به نگارش و انجام پژوهش میپردازد؛ پژوهشی که در چند سال اخیر، برخی با پرداخت پول به افراد ثالث و پایان نامهنگاران حرفهای، مدرک دانشگاهی خود را میگیرند! در واقع میتوان گفت که روند طی شده در این سالها نشان داده، نه دولت احساس نیاز کرده و نه دانشگاه خود را موظف به ارائه دستاورد علمی به جامعه میداند.
به عنوان یک راهحل فوری و دانشمحور در این حوزه، میتوان از ظرفیت برخی نهادهای فرادستی همچون مجلس شورای اسلامی، شورای عالی انقلاب فرهنگی و معاونتهای علمی و فناوری رئیسجمهوری استفاده کرد و با تدوین مقررات و دستورالعملهای قابل اجرا، در یک برنامه میان مدت چهار ساله، سمت و سوی پژوهشها و رسالهها را معطوف به معضلات کلان کشورکرده و از این فرآیند بسیار گرانقیمت چرخه جذب تا دانشآموختگی یک فرد، بیشترین بهره را نصیب جامعه کرد. این مسیر میتواند بعد از به نتیجه رسیدن طرح یا پروژه، معضل بیکاری بسیاری از دانشآموختگان را بویژه در دورههای تحصیلات تکمیلی حل کند.
اما یک موضوع بسیار مهم و کلیدی در قفلگشایی از برخی مشکلات دیرپا و اساسی جامعه، غربت علوم انسانی و مطالعات این حوزه در کشور بوده که به طور مستقیم در ماندگاری برخی معضلات تاثیر داشته است.
متاسفانه از ابتدای تاسیس دانشگاه در ایران تا کنون فرض بر این است که رشتههای پزشکی و مهندسی مهمترین و برترین رشتهها بوده و عمده مطالعات و دانشهای علوم انسانی بیثمر یا کمثمر است و دانشآموزان نخبه لازم است در دو حوزه پزشکی و مهندسی جذب شوند.
این وضعیت در نگاه بسیاری از مدیران ارشد هم نمود دارد و آنگاه که صحبت از علم و دانش میکنند، عمدتا منظورشان علوم پزشکی، زیستی، علوم محض تجربی (مانند ریاضی و فیزیک و شیمی) و فناورانه است و گویی علومانسانی را از اساس در ردیف مهمترین دانشهای روز دنیا محسوب نمیکنند.
این در حالی است که در کشورهای اروپایی و آمریکای شمالی، نخبههای جامعه (علاوه بر تحصیل در رشتههای تجربی و مهندسی) به طور عمده گرایش به علوم اقتصاد، مدیریت، حقوق، روانشناسی، فلسفه و جامعه شناسی دارند و وزن احترام جامعه برای این رشتهها، اگر بیشتر از مهندسی و پزشکی نباشد، کمتر نیست.
کافی است به مهمترین معضلات فراگیر جامعه نظر کنیم؛ از اقتصاد و مدیریت گرفته تا سیاست و فرهنگ و ...؛ تا وقتی به دانشگاههای علوم انسانی ارجی نمیگذاریم و از مهندسان و پزشکان انتظار گرهگشایی از معضلات «انسانی-اجتماعی» داریم، راه به جایی نخواهیم برد. «اتاق فکر» اصلی دولت باید با حضور مغزهای متفکر دانشگاه در حوزه علوم انسانی شکل گیرد.
نظر شما