نسلی که نگاهش به هنر آواز و تا حدی هم اعتبارش همچنان وابسته به قدیم بود و به یکباره و در شرایط خاص سیاسی، فرهنگی و اجتماعی پس از انقلاب، میراثخوار و میراثدار آواز ریشهدار ما به حساب میآمد.
رضا رضاییپایور بر اساس همین نگاه است که حساب هنری ظریف همچون آواز را از پول و شهرت و محاسبههای اینچنینی جدا میداند و میگوید آواز زمانی آواز است که از دل برآید و - در چنین حالتی - لاجرم هم بر دل مینشیند.
گفتگوی ایرناپلاس با این هنرمند قدیمی را میخوانید:
ایرناپلاس: مشکلات آواز ایرانی از دیدگاه شما کدامند؟ شکوه گذشتۀ هنر آواز و موسیقی سنتی و ملی ما کجا رفته است؟ برای چه بخشهایی از این مشکلات، راهکار متصورید و کدامیک از آنها با دخالت یا مشارکت نهادهای رسمی رفع شدنیاند؟
رضاییپایور: به نظرم در این زمینه تا کنون زیاد صحبت شده و استادان و کارورزان موسیقی و آوازمان فراوان از مشکلات گفتهاند. اگر منظورمان از مشکلات آواز ایرانی این باشد که چرا دیگر آواز به آن صورت تولید نمیشود، چرا آوازِ چندانی از رسانهها پخش نمیشود و اصلاً چرا مردم دیگر کمتر آواز گوش میدهند خب، بحث مفصل است.
مثلاً به محض اینکه اسم آواز را جلوی برخی جوانها میآوری با تعجب میپرسند آواز یعنی چه!؟ و تو در توضیح میگویی این شعرخوانی ملودیک فارغ از ریتمهای تصنیفی و ترانهای که با تحریرهای مفصل و کوتاه و بلند پیش و پس از شعر همراه است یعنی آواز، تازه آن وقت همین جوانها میپرسند خب، این هاهاها [کنایه از چهچهه و تحریر] اصلاً چیست و چه معنایی میدهد.
یا به عنوان مثال میبینیم تازهکارها شروع به آواز خواندن برای جامعه میکنند وآثارشان تقریباً هیچ جایی پخش نمیشود و صدای این عزیزان به جایی نمیرسد، همه جزو مسائل مبتلابه آواز امروز است.
شما در همین پرسشی که مطرح کردید اصلاً به طور طبیعی تا حد زیادی پاسخ هم در آن گنجانده شده؛از سویی هم شکوه گذشتۀ آواز از بین رفته است. جوانها فرق تصنیف و ترانه با آواز را نمیدانند. حق هم دارند. چون جایی به نام رسانه هست که برای هر موضوع پیش پا افتادهای ساعتها، ماهها و سالهاست برنامه مرتب و منظم تولید و پخش میکند. مثل برنامههایی با موضوعهای مختلف مورد علاقه خودشان که برخی ۲۰ تا ۳۰ تا سال است هر هفته سر ساعت مشخصی پخش میشود.
تقریباً همه شبکههای تلویزیونی بی برو برگرد برنامه منظم آموزش آشپزی هم دارند. در رادیو نیز انواع برنامههای آموزشی در چند رشته ورزشی هست. اما در هر دو رسانه حتی یک برنامۀ آموزشی در زمینه آواز وجود ندارد که در شبانهروز مثلاً ۲۰ دقیقه تا نیم ساعت این هنر را آموزش دهند یا دستکم به جوانها معرفی کنند.
حتی برای هنر عامتری مانند موسیقی نیز چنین حرکتی صورت نمیگیرد. موسیقی هم که یک ژانر نیست. انواع مختلف آن مثل موسیقی تعزیه، راک، پاپ، کودک، فیلم و موسیقی ایرانی هست. در رسانه به همه این ژانرها میتوان ساعتی را در روز یا دستکم در هفته اختصاص داد و هر کس به فراخور علاقهاش بنشیند تماشا کند یا گوش دهد.
این فرصت از موسیقی و دوستدارانش دریغ شده است. میماند عدهای علاقهمند که تعدادشان در کل کشور به یک درصد حتی نزدیک هم نمیشود و این افراد در آموزشگاههای موجود در سطح کشور که آمارشان به نسبت کل جمعیتمان بسیار ناچیز است میکوشند با عشق و علاقه موسیقی و آواز را بیاموزند. همه افراد هم که فرصت حضور در آموزشگاه ندارند، از پس هزینهها برنمیآیند یا اینکه اصلاً نمیخواهند موسیقی را به شکل حرفهای یاد بگیرند. بسیاری همچنان که میدانیم دوست دارند موسیقی را فقط بشنوند.
منِ نوعی خودم به آشپزی علاقه ندارم اما وقتی برنامههای آموزش آشپزی به شکل روتین پخش میشود خواسته یا ناخواسته این برنامهها را میبینم. خب این وسط اگر موسیقی و آواز ایرانی هم به روال قدیم پخش شود آدم ناخودآگاه در دریای این هنر غوطه میخورَد و موسیقی ملی ما در ضمیر مخاطب جا خوش میکند.
اگر چنین امکانی وجود داشت، همان جوانی که نمیخواهد به شکل حرفهای موسیقی کار کند و بیاموزد موقع تغییر کانال تلویزیون با موسیقی و آواز روبرو میشد و آن وقت ما بهتر میتوانستیم تفاوت شعرخوانی با تحریر و چهچهه در آواز را برایش توضیح دهیم و او میتوانست در کنار دیگر موسیقیهایی که میشناسد به آواز و موسیقی ردیفی و دستگاهی هم علاقهمند شود.
در حالی که تازه الان مجبوریم از کلیت موسیقی و آوازمان برای جوانها صحبت کنیم. یعنی فقط در حد معرفی.
بنابراین نخستین دلیل بروز مشکلات موسیقایی و آوازی این است که الان هیچ مرجعی برای معرفی این هنر در رسانههای جمعی نداریم. بعد هم اینکه به هر طرف میچرخی، این رسانه در همه معادلات این هنر حضور دارد و مانند یک شاغول عمل میکند. یعنی رسانه در همه معادلههای موسیقایی و آوازی و اصلاً هر هنر دیگری حضور تام دارد.
ایرناپلاس: پس اینگونه است که شوربختانه دیگر کمتر اثری از شکوه گذشتۀ آواز میبینیم.
بله، به قول شما بخش مهمی از آن شکوه گذشتۀ آواز به همین ترتیب از میان میرود. اصلاً وقتی شما اثری از یک هنر مثل موسیقی و آواز ایرانی نمیبینی و دیگر چیزی باقی نمیماند تا شکوهی هم در آن ببینی. مانند طبیعت، کوه، چشمهسار و آبشار که ممکن است شکوهی هم در آنها دیده شود. دیدنی را باید دید و شنیدنی را هم باید شنید و دیدن و شنیدن آن ممکن است خوشایند ما باشد. وقتی چیزی از رسانه حذف شود شکوه آن هم از بین میرود.
ایرناپلاس: از مشکلات آواز در بخش آموزش این هنر بگویید.
در بخش آموزش هم بسیاری از معلمان خوب آواز که استحقاق این کار و نشستن بر صندلی تدریس را داشتند در یکی دو دهه اخیر از بین رفتهاند. مگر چند تن از استادانی که به ادیب، طاهرزاده و بنان وصل بودهاند امروز زندهاند؟
آخرینِ آن عزیزان استادان نادر گلچین، محمدرضا شجریان و عبدالوهاب شهیدی بودند و امروز فقط استادان ایرج و گلپایگانی هستند که در مرز ۹۰ سالگی قرار دارند و عمرشان پایدار باد.
پس ما الان کسی را هم نداریم که حافظ آن شکوه باشد. این دو بزرگ آواز هم تقریباً صدایشان از بین رفته و دیگر به آن صورت نمیخوانند. بیشتر جنبۀ اسطورهای و نمادین دارند. در فضای حرفهای هم امکان ندارد جوانی که ۱۰ سال آموزش دیده و حالا میخواهد صدایش را ارائه کند موفق بشود. کجا میتواند صدایش را به گوش مردم برساند؟ در فضای مجازی؟ یا در سالنی که پیشاپیش باید شبی ۳۰ یا ۵۰ تا ۱۰۰ میلیون برای اجارهاش باید پرداخت کنی. نوازنده هم پیش از اجرا دستمزدش را میخواهد و به هیچ چیز کاری ندارد.
در چنین شرایطی جوان جویای نامی که سرمایه ندارد و هیچ شخص حقیقی و حقوقیای هم از او حمایت نمیکند حتماً باید برای خودش رزومه و سابقهای دست و پا کند تا پیشرفت کند. سابقه با انتشار اثر اول و دوم شکل میگیرد و باید از جایی شروع شود. حالا میبینیم که همین جوان اصلاً نمیتواند استارت بزند تا سابقهای شکل بگیرد. هزینههای کنسرت و سالن را هم که گفتم. تولید و نشر آلبوم و سیدی هم بجز تبلیغات برای کنسرت و نشر اثر، سرسامآور است.
مگر شوخی است پرداخت ساعتی ۱۰۰ تا ۱۵۰ هزار تومان هزینه استودیوی ضبط صدا؟ ۱۰۰ تا ۱۵۰ ساعت حضور در استودیو به همراه هزینههای آهنگسازی، شعر، تنظیم، ناظر ضبط و میکس و مسترینگ و نوازندهها به همراه هزینه پذیرایی همه به این جوان تحمیل میشود. اصلاً چنین جوانی که وضعیت درآمدی و شغلی ناپایداری هم دارد و آینده زندگی او هم مشخص نیست باید چنین هزینهای بکند؟
حتی اگر جوانی با شرایط مالی خاص از پس این کار بربیاید در ایستگاه دوم میخواهد چه کند؛ وقتی برگشت هزینهای در کار نیست؟ در گذشته اگر جوانی صدایش به اصطلاح ذات خوبی داشت شرکتهای تولید و تکثیر موسیقی هم پشتیبان او میشدند و زیر پر و بالش را میگرفتند. شرکتها سیدیهای صوتی تصویری از این جوان و صدایش تهیه و او را معرفی میکردند و از کنارش منتفع میشدند. معمولاً یک جوان خوش صدا با اولین یا دومین آلبومش جایی بین مردم پیدا میکرد.
عزیز من! الان اگر هم چنین خوانندۀ بااستعدادی پیدا شود کسی یا نهادی نیست این کارها را برایش انجام دهد. هیچ کسی در میانه نیست و آن جوان میماند با جیب و محاسبات خودش. این تازه اولین مشکل رویارو با جوانی است که آواز را یاد میگیرد.
ایرناپلاس: به قول خواجۀ شیراز: «که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها»...
بله، ریشۀ این علاقهمندی فقط عشق به آواز است. چنین جوانی که با دیدن این افق نامیدکننده نه به فکر انتشار سیدی و نه برگزاری کنسرت است، آواز را عاشقانه دوست دارد و برای دل خودش میخواند و دوستان و آشنایان و حداکثر همشهریانش در فلان شهرستان دور. او فقط وارد این میدان میشود چون عاشق است، فقط میآید تا برای دلش بخواند. عاشق است که میرود از زیر سنگ پیدا میکند و یاد میگیرد. استادش را پیدا میکند و نزد او میآموزد:
«تو پای به راه در نه و هیچ مپرس/خود راه بگویدت که چون باید رفت» و تمام...
من رضاییپایور هم هیچ روزنۀ امیدی برای عرضه و احیای آواز و موسیقی ایرانی در کل کشور نمیبینم. مگر اینکه یک در هزار کسی پیدا شود و با هزینه شخصی آواز بخواند. البته ترانه و تصنیف میخوانند که آن هم ۹۹ درصدش ناموفق است.
ایرناپلاس: سخن پایانی؟
ریشۀ اینکه کسی دیگر آوازش به دل نمینشیند دل ناخوش این هنرمندان است. خواننده؛ هم باید دلش خوش باشد و هم اینکه حرف او باید از دل برآید تا [لاجرم] بر دل نشیند.
دوستی میگفت گریه کردن هم دل خوش میخواهد. وقتی شما دلت خوش نیست، حالت خوب نیست، خدای آواز هم که باشی، استاد بنان هم که باشی صدایت به دل نمینشیند. یعنی فرض کن شما استادی و صدا و تکنیک و همه چیزت عالی است اما امروز حالت خوب نیست. پس صدایت به دل نمینشیند!
اثری را هم همین جوری دیمی میخوانی و هیچ! اما وقتی یک روز حال دلت خوب است، همه چیز میدرخشد. مثلاً صدای بنان یا اکبر گلپایگانی همه چیزش عالی است ولی برفرض اگر از خودشان هم بپرسی میگویند فلان چیز را قبلاً خواندهام و به دل خودم نمینشیند. این یعنی آن روز حال دلش خوب نبوده است. اینجا داریم از بنان و گلپا سخن میگوییم حالا شما فکر کن آوازخوان امروز میخواهد بخواند و به دل هم بنشیند.
آواز امروز _ آواز بدان معنا که از اواخر دوره قاجار بجا مانده و تا دو سه دهه پیش هم هنوز خوب بود_ دیگر به دل نمینشیند. هرچند برخی صداها خوب است اما به دل نمینشیند. چون آواز را برای آواز نمیخوانند. بلکه نگاهش به دستی است که پول میشمارد و اینکه چقدر به او میدهند بابت خواندن.
نظر شما