به گزارش ایرناپلاس، تا پیش از اینکه گوشیهای تلفن همراه یکی از ابزارهای اصلی برای مطالعه اخبار شوند و روزنامهها و مجلات را به حاشیه ببرند، صفحه حوادث از بخشهای پرطرفدار روزنامهها بود و همیشه خوانده میشد. البته که در این میان، نوع خبر حوادث نیز در استقبال مخاطبان بسیار تاثیرگذار است. برای مثال هنوز هم واکنش مردم در مقابل اخباری مانند تصادفهای جادهای، سیل و زلزله با حوادثی مانند قتل و مسائل جنایی و خانوادگی بسیار متفاوت است.
البته نباید در این شرایط از تاثیر شبکههای اجتماعی و رسانهها در برجستهسازی و مهم انگاشته شدن این نوع اخبار غافل بود. حادثه تلخ قتل بابک خرمدین میتواند مصداق عینی برای توصیف این وضعیت باشد. این فیلمساز که به دست پدر و مادر خود به قتل رسید، برای روزهای متوالی به مهمترین خبر فضای مجازی، رسانهها و شبکههای مجازی تبدیل شد که همزمان اطلاعات جدیدی از پرونده او منتشر میکردند. اطلاعاتی که مردم را روز به روز با پرسشهای بیشتری مواجه میکرد که البته برای بسیاری از آنها پاسخی یافت نشد.
اما نکته قابل توجه در این ماجرا، این است که رسانهها به شکل بسیار گسترده و در روزهای متوالی، به ریز جزئیات این ماجراها میپردازند و بعد از مدتی به طور کامل آن را به فراموشی میسپارند.
درباره چگونگی رویکرد رسانهها در پوشش این اخبار با دو تن از پیشکسوتان رسانه، دکتر داوود صفایی عضو هیات علمی گروه ارتباطات دانشگاه آزاد اسلامی و بهروز بهزادی روزنامهنگار با سابقه گفتوگو کردیم.
پیامدهای اطلاعرسانی اخبار حوادث به شکل بابِپسند مخاطب
ایرناپلاس: چرا رسانهها اخبار مربوط به قتل و خشونتهای خانگی را با جزییات بیشتر و به شکل گستردهتری نسبت به رویدادهای دیگر در جامعه پوشش میدهند؟
داوود صفایی: مردم همواره به اخبار قتل و خشونتهای خانگی توجه نشان میدهند و برایشان سوالبرانگیز، اضطرابآور و نگرانکننده است. علل توجه گروههای مختلف مردم به چنین مسائلی، متفاوت است. برخی از مردم که تخصص بالایی ندارند و تحصیلاتشان پایین است، ممکن است بیشتر وجه هیجانی و احساسی ماجرا برایشان مهم باشد. آنهایی که تحصیلات بالاتر و دانشگاهی دارند، علاوه بر بعد هیجانی و احساسی، تا حدودی زمینهها و علتهای حادثه برایشان مهم است که چرا چنین حوادثی رخ میدهد. بنابراین با دو نوع رویکرد در میان مردم مواجه هستیم. در این میان رسانهها هم با مسئله رقابت رسانهای مواجه هستند. یعنی وقتی یک خبر یا موضعی مورد توجه جامعه مخاطبان است، رسانهها تلاش میکنند علاوه بر اینکه از رقیبان عقب نمانند بلکه از آنها هم جلو بیفتند. در نتیجه تلاش میکنند هر مطلب، اطلاعات و خبر جدیدی که از آن ماجرا به دست میآوردند را منتشر کنند و از غافله خبررسانی عقب نمانند. حتی آن را بال و پر میدهند و برجستهاش میکنند.
اما به هر حال این پرسش مطرح است که اثرگذاری چنین پیامها، اخبار و مطالب چه چیزهایی است و باید چه کارهایی انجام داد که علاوه بر اینکه تاثیرات مخرب چنین حوادثی کمتر شود، بلکه سازنده و مفید باشند و پند و اندرز، آموزش و اطلاعرسانی به همراه داشته باشند، تا بتوان از چنین حوادثی در جامعه پیشگیری کرد.
در سال بین ۱۸ تا ۲۰ هزار نفر در اثر تصادفهای رانندگی جان خود را از دست میدهند. اما این مساله به اندازهای که پدری پسرش را به شکل فجیع به قتل بررساند جلب توجه نکرده است.
حوادثی همچون قتل و ... به اندازهای جلب توجه میکند و مخاطبان به دنبالش هستند که رسانهها نیز آن را پیگیری میکنند. اما کشته شدن ۲۰ هزار نفر در سال در نتیجه تصادفها، مورد توجه قرار نمیگیرد. اینها معضلات رسانهای هستند. رسانهها باید ۲۰ هزار کشته در سال را پیگیری کنند و مورد توجه قرار دهند. درباره آن مصاحبه کنند و مقاله بنویسند. باید در مورد چنین حوادثی بیشترین انرژی را بگذارند و در تولید هر چه بیشتر مطالب تلاش کنند.
ایرناپلاس: در خبرهایی که چند وقت اخیر منتشر شده است، چند قتل و خشونت خانوادگی در آنها دیده میشود؛ اما قتل شخصی مانند بابک خرمدین توسط پدر و مادرش بازتاب گستردهتری در جامعه پیدا کرد. دلیل این بازتاب گسترده و پیگیری خبرهای مربوط به این ماجرا توسط مردم چیست؟
صفایی: حادثه قتل بابک خرمدین از یک جنبه دیگر مورد توجه قرار گرفته است. امروزه زندگی مشترک پدر و مادرهای سالمند با فرزندان دختر یا پسر جوان و میانسالانشان به نوعی، الگو شده است. در واقع فرزندان، مجرد ماندهاند و با والدین زندگی میکنند.
در حال حاضر آمار این جمعیت زیاد شده، در صورتی که در گذشته چنین نبوده است. یعنی ما در ۲۰ سال گذشته چنین حجمی از پسران و دختران مجرد نداشتیم. پسرها و دخترها ازدواج کرده بودند و مشکل سالمندان تنها را داشتیم. اما در حال حاضر چنین نیست. زندگی مشترک فرزندان با والدینشان با اختلافنظرها و برخوردهایی همراه است که به یکباره ماجرایی مانند حادثه خرمدین خلق میشود که همه را نگران کرده و به همه اضطراب وارد میکند و از سالمند تا دختر، پسر میانسالی که با والدینشان زندگی میکنند همگی به نوعی به یکدیگر سوءظن پیدا میکنند.
در واقع به اعتمادی که در کنار همه برخوردها و اختلافنظرها وجود داشته، تلنگری زده میشود و به آن آسیب وارد میکند. این مساله، چنین خبری را بیشتر برجسته کرده و باعث جلب توجه آن شده است.
شرایط ایجاب میکند رسانهها هر اندازه که میتوانند چنین خبرهایی را جناییتر بنویسند و هیجانش را بیشتر کنند، چون اطلاعرسانی به این شکل بابِ پسند مخاطب و بازار است. اما واقعیت اینکه این موضوع آسیبرسان بوده و ممکن است پیامدهای منفیاش بسیار خساراتبار باشد، در حالی که هدف رسانه این است که با اطلاعرسانی زندگی کرده و جامعه را به مکان بهتری تبدیل کنیم.
خطای رسانهها در پیگیری اخبار حوادث
ایرناپلاس: باید در چنین شرایطی رسانهها چه رویکردی داشته باشند و چگونه به پوشش اخبار بپردازند که آسیب کمتری به مخاطب وارد شود؟
صفایی: از نظر من در حادثهای مانند قتل خرمدین، به جزئیات ماجرا کمتر توجه شده است. جزئیات چنین ماجراهایی، قتل، زمان قتل و ماجراهای بعد از آن نیست، بلکه پیش از آن است. اشتباهایی که رسانههای ما ممکن است مرتکب شوند این است که به جای اینکه به ۱۰ سال، پنج سال یا دو سال گذشتهای که آن خانواده پشت سر گذاشته، بپردازند، فقط از قتل بگویند.
باید به این موارد پرداخته شود که در یک سال گذشته آن خانواده چه شرایطی داشتهاند و چگونه زندگی میکردند. چه روابط و برخوردهایی داشته و این برخوردها به چه شکلی حل و فصل میشده است. چون به طور حتم این حادثه در یک شب اتفاق نیفتاده و حداقل یک تا دو سال زمینه داشته است. باید این زمینهها برای مردم تشریح شود تا مردم اهمیت مدیریت خشم را متوجه شوند. باید هر کسی در خانواده، همسایه، زندگی شهری، اجتماعی و شهروندی آموزشهای مدیریت خشم را ببیند. باید در کنار چنین اتفاقاتی و به این بهانهها به مردم آموزش دهیم.
مطمئنا روابط در خانواده آنها به این شکل نبوده است که با یکدیگر دوست و صمیمی باشند. شب بخوابند و به یکباره فردا صبح پدر خانواده چنین کاری کند. بنابراین بررسی یک سال تا دو سال گذشته این خانواده بسیار مهم است.
به طور مسلم، برخوردهایی در درون این خانواده وجود داشته است. اینکه اختلافنظرها را چگونه مدیریت میکردند و چه روشی داشتهاند، میتواند تا حدود زیادی به مردم آگاهی بدهد تا بتوانند به مدیریت خشم خود به عنوان یک اصل مهم بپردازند.
متاسفانه در جامعه ما روی این مساله کار زیادی نشده است و مردم حتی به آن نگاه خوبی ندارند. وقتی از مدیریت خشم صحبت میشود گاهی خرده فرهنگهایی وجود دارند که باعث چنین تفکری میشوند که مدیریت خشم کار بدی است و آدم باید جایی عصبانی شود و خشونت نشان دهد؛ این یک نکته بسیار مهم است. نکته دیگر این است که قطعا باید با روانشناسان و روانشناسان اجتماعی در این زمینه صحبت شود و آنها اطلاعاتی به مردم بدهند. چون اگر این اطلاعات خارج از آن حوادث گفته و نوشته شود، نه تنها خوانده و درک نمیشود بلکه به فراموشی سپرده میشود. اما وقتی در دل ماجرا بخشهایی از نظرات علمی روانشناسی اجتماعی در مطالب، مصاحبهها و اطلاعات جنایی مخلوط و ارائه شوند و بر آنها تاکید شود، اثرگذار میشوند.
برای مثال به یاد دارم در سالهای گذشته یک خبر داشتیم که خانمی با همدستی کسی، شوهرش را به قتل رسانده بود. بعد از این اتفاق چند خبرنگار را فرستادم و قتلهای مشابه را بررسی کردیم. متوجه شدیم در یک دهه گذشته، هفت قتل به این شیوه رخ داده بود. وقتی بررسی کردیم متوجه شدیم دلیل اصلی این قتلها این بوده است که این زوجها با یکدیگر اختلاف داشتند و زنها تقاضای طلاق میدادند اما شوهرها نمیپذیرفتند. یکی از این زنها وقتی به مرحله بحرانی میرسد با همکاری مرد دیگری نقشه میکشد و شوهرش را مسموم میکند و به قتل میرساند.
وقتی مقالهای نوشتیم و علت اصلی ماجرا را در همه این هفت قتل عنوان کردیم، با منتشر شدن آن مقاله، آقایی در یکی از شهرستانها به من زنگ زد و گفت که من مطلب شما را خواندم و همین مشکل را با همسرم داشتم. چهار سال است که همسرم میخواهد جدا شود و من قبول نمیکنم. وقتی مطلب شما را خواندم به این نتیجه رسیدم که طلاقش بدهم.
ادامه دارد...
نظر شما