۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۹، ۱۱:۲۹
کد خبرنگار: 3019
کد خبر: 83781804
T T
۶ نفر

برچسب‌ها

رهبر انقلاب چند بار در دفاع از صلح حسنی سخنرانی کردند؟

۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۹، ۱۱:۲۹
کد خبر: 83781804
رهبر انقلاب چند بار در دفاع از صلح حسنی سخنرانی کردند؟

تهران- ایرناپلاس- اخیراً جمله‌ای از رهبر انقلاب در توییتر ایشان منتشر شد که در دفاع از صلح امام حسن تأکید کردند: «ایشان شجاع‌ترین چهره تاریخ اسلام است؛ چراکه حاضر شد خود را فدای اسلام واقعی کند و تن به صلح دهد». حالا فارغ از اینکه عده‌ای در حال تحلیل این توییت در فضای سیاسی امروزند، باید به این توجه کرد که رهبری از سال ۶۸ تاکنون، دست کم هفت بار موضوع  «صلح حسنی» یا «نرمش قهرمانانه» را مطرح کرده‌اند.

هر سال ۱۵ رمضان یا ماه محرم بهانه‌ای است برای صحبت از مشی سیاسی امام حسن مجتبی(ع) و امام حسین(ع)، امامان دوم و سوم شیعیان و مقایسه آنها. طی سال‌های اخیر، برجام، پیامدها و انتقادهایی که به آن وجود داشت، بارها موجب یادآوری این مقایسه در عرصه سیاسی میان دو جناح اصلاح‌طلب و اصولگرا و انقلابی شده است.

اتفاق نظر رئیس‌جمهوری و رهبری بر شجاعت در صلح

آبان ماه سال گذشته، رئیس‌جمهوری در واکنش به منتقدان سیاست خارجی کابینه‌اش، به ماجرای صلح حدیبیه اشاره کرد و گفت «شاید برخی دقت کافی نداشته باشند که شهامت، شجاعت، صبر و ایستادگی در صلح بالاتر از صبر و استقامت در جنگ است و چه بسا مصلحت امت و جامعه اسلامی برای تندروها قابل فهم نباشد». وی در بخش دیگر از سخنانش این‌گونه به دفاع از صلح پرداخت و تأکید کرد «شهامت در صلح، سخت‌تر از شهامت در میدان نبرد است و امام حسن(ع) از چنین شهامتی برخوردار بودند، چنانچه تندترین جملات را برخی از یاران نزدیک امام حسن(ع) به ایشان روا داشتند، اما امام(ع) راه خود را ادامه داده و صلح‌نامه را امضا کردند، چرا که آن را به مصلحت و بقای اسلام می‌دانستند. هدف اسلام نه جنگ و نه صلح، بلکه مصلحت اسلام و جامعه است، این مصالح گاهی در صلح و زمانی در جنگ تعریف می‌شود».

روز گذشته نیز، صفحه توییتر رهبر انقلاب به بهانه میلاد امام حسن(ع) به نقل از ایشان نوشت «من معتقدم  امام حسن مجتبی شجاع‌ترین چهره تاریخ اسلام است. ایشان حاضر شد خود را و نام خود را در میان دوستان نزدیکش، فدای اسلام واقعی کند و تن به صلح دهد، برای اینکه دیدبانی اسلام و حفاظت از قرآن و هدایت نسل‌های آینده تاریخ را در موقع خود انجام دهد».  

این نخستین باری نیست که رهبری درباره موضوع صلح امام حسن با معاویه و ضرورت توجه به آن در عرصه سیاسی صحبت کرده‌اند؛ سال ۹۳ در دیداری که برخی از مسئولان وزارت خارجه با ایشان داشتند، تأکید کردند «معنای دیگر ویژگی [مهارت دیپلماتیک (استفاده به‌موقع و به‌جا از انعطاف و اقتدار)] نرمش قهرمانانه است که صلح امام حسن مجتبی علیه‌السلام پرشکوه‌ترین نمونه‌ تاریخی آن به شمار می‌رود.» ایشان در همین سخنرانی هدف از نرمش قهرمانانه را به خاک زدن دشمن عنوان کردند.

شهریورماه سال ۹۲ در دیداری که فرماندهان سپاه پاسداران با ایشان داشتند نیز به این موضوع اشاره کرده و گفتند «ما مخالف حرکت‌های صحیح و منطقی دیپلماسی نیستیم؛ چه در عالم دیپلماسی، چه در عالم سیاست‌های داخلی. بنده معتقد به همان چیزی هستم که سال‌ها پیش اسم‌گذاری شد «نرمش قهرمانانه»؛ نرمش در یک جاهایی بسیار لازم است، بسیار خوب است؛ عیبی ندارد.»

۶ سخنرانی در دفاع از صلح حسنی

حالا مروری بر آنچه ایشان طی این سال‌ها، صلح حسنی یا نرمش قهرمانانه خوانده‌اند جالب توجه است.

سال ۱۳۷۹ رهبری در دیداری که جوانان در مصلا با ایشان داشتند، درباره صلح امام حسن گفتند «در صدر اسلام بزرگ‌ترین و مهم‌ترین ضربه‌ای که بر اسلام وارد شد، این بود که حکومت اسلامی از امامت به سلطنت تبدیل شد. حکومت امام حسن و حکومت علی بن ‌ابی‌طالب (علیهم‌السّلام) به سلطنت شام تبدیل شد! البته امام حسن مجتبی (علیه‌آلاف‌التّحیةوالثناء) آن روز به خاطر یک مصلحت بزرگ‌تر -که حفظ اصل اسلام بود- مجبور شد این تحمیل را به جان بپذیرد. حکومت را از امام حسن گرفتند. وقتی حکومت از مرکز دینیِ خودش خارج شد و در اختیار دنیاطلبان و دنیاداران گذاشته شد، بدیهی است که بعد هم حادثه‌ کربلا پیش می‌آید. آن‌وقت حادثه‌ کربلا حادثه‌ای نیست که بشود جلویش را گرفت؛ اجتناب‌ناپذیر می‌شود».

آبان ماه سال ۱۳۷۲ نیز در دیدار دانش آموزان و دانشجویان « عدم تحلیل سیاسی در مردم» را عامل شکست امام حسن معرفی کردند. رمضان سال ۱۳۶۹ نیز با اشاره به کتاب «صلح الحسن» و اینکه اگر صلح رخ نمی‌داد، فوت امام هم شهادت محسوب نمی‌شد، خطاب به مردم گفتند «صلح، عوامل خودش را داشت و هیچ تخلف و گزیری از آن نبود. آن روز، شهادت ممکن نبود.» ایشان در بخش دیگری از این سخنرانی این‌گونه از اقدام امام دفاع کردند «بعد از صلح امام حسن مجتبی‌ (علیه‌الصلاةوالسلام)، کار به شکلی هوشمندانه و زیرکانه تنظیم شد که اسلام و جریان اسلامی، وارد کانال آلوده‌ای که به نام خلافت -و در معنا سلطنت- به وجود آمده بود، نشود. این، هنر امام حسن مجتبی‌ (علیه‌السلام) بود. امام حسن مجتبی‌ کاری کرد که جریان اصیل اسلام -که از مکه شروع شده بود و به حکومت اسلامی و به زمان امیرالمؤمنین و زمان خود او رسیده بود- در مجرای دیگری، جریان پیدا بکند؛ منتها اگر نه به شکل حکومت -زیرا ممکن نبود- لااقل دوباره به شکل نهضت جریان پیدا کند. این، دوره‌ سوم اسلام است. اسلام، دوباره نهضت شد. اسلام ناب، اسلام اصیل، اسلام ظلم‌ستیز، اسلام سازش‌ناپذیر، اسلام دور از تحریف و مبرا از این‌که بازیچه‌ دست هواها و هوس‌ها بشود، باقی ماند؛ اما در شکل نهضت باقی ماند. یعنی در زمان امام حسن (علیه ‌الصلاة  والسلام)، تفکر انقلابی اسلامی -که دوره‌ای را طی کرده بود و به قدرت و حکومت رسیده بود- دوباره برگشت و یک نهضت شد. البته در این دوره، کار این نهضت، به مراتب مشکل‌تر از دوره‌ خود پیامبر بود؛ زیرا شعارها در دست کسانی بود که لباس مذهب را بر تن کرده بودند؛ درحالی‌که از مذهب نبودند. مشکل کار ائمه‌ هدی‌ (علیهم‌السلام)، این‌جا بود.»

اردیبهشت‌ماه سال ۶۸ نیز در دیدار مردمی دیگری در تحلیل صلح امام حسن و تفاوت آن با قیام امام حسین، ضمن بیان ویژگی‌های مجاهد فی سبیل‌الله چند نکته را مطرح کردند «اول، امام حسن اصلاً اینجور وضعی نداشت، امام حسن (علیه‌الصلوةوالسّلام) خلیفه‌ای بود که یک نفری در مقابل او از رعیت خود او، علیه او عَلَم طغیان برافراشته بود. اگر امام حسن در این رویارویی با رعیت خودش که علیه او طغیان کرده، مقاومت می‌کرد تا جان خودش را از دست می‌داد، هرگز آن معترض شجاعی نبود که در مقابل منکر ایستاده و کشته شده؛ بلکه حاکمی بود که به‌وسیله‌ عوامل خودش به قتل رسیده بود. اصلاً ببینید ماهیت قضیّه به کلی متفاوت است.

دوم؛  امام حسن (علیه‌السلام) بالاخره باید صلح می‌کرد. حتی پس از ۱۰ سال جنگیدن با معاویه! اگر ۱۰ سال دیگر هم امام حسن می‌جنگید، آخرش همین بود؛ یعنی باز مجبور بود تسلیم بشود به معاویه، منتها ۱۰ سال دیرتر. خب در این ۱۰ سال بر سر امت اسلامی چه می‌آمد؟ هزاران نفر کشته می‌شدند، هزاران نفر از بین می‌رفتند، نارضایی‌ها علیه امام حسن بیشتر می‌شد. خب این وجهی نداشت که امام حسن مجتبی در حالی که یقین دارد، می‌داند، می‌بیند که شرایط به‌هیچ‌وجه نویدی نمی‌دهند نسبت به آینده، پافشاری کند، اصرار کند عده‌ بیشتری کشته بشوند.

سوم؛ امام حسین (علیه‌السلام) با یزید بیعت نکرد، ولی در زمان امام حسن (علیه‌السلام) مسئله بیعت مطرح نبود. در قرارداد آتش‌بس یا صلحی که بین امام حسن و معاویه نوشته شد، یکی از شرایط این بود که امام حسن به معاویه، امیرالمؤمنین نگوید، با او بیعت نکند، معاویه حق تعیین جانشین نداشته باشد، ... بله اگر امام حسن هم زیر فشار قرار می‌گرفت، که باید بیعت کنی وضع فرق می‌کرد.  چهارم؛ امام حسین (علیه‌السلام) با حاکم ظالم و ضدّ اسلام مقابله کرد، ولی در زمان امام حسن (علیه‌السلام)، ادعای معاویه عمل بر اساس اسلام بود. مردم و تاریخ، امام حسین (علیه‌السلام) را تمجید کردند، ولی اگر امام حسن (علیه‌السلام) کشته می‌شد، سؤالات زیادی باقی می‌ماند. فرق پنجم زمینه‌های متفاوت قضاوت، برای مردم آن زمان و مردم تاریخ .»

۶ نفر

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.