سید محسن حکیم
آیتالله حکیم از جمله مراجع ساکن در نجف بود. برخی اختلافنظرها میان وی و امام خمینی وجود داشت؛ اما زمانی که امام وارد نجف شد، آیتالله حکیم تمام اطرافیانش را در جلسهای جمع کرده و میگوید آقای خمینی میهمان ماست و ما میزبان ایشان هستیم و باید اقدامات لازم را برای ایشان به جا آوریم. آیتالله حکیم اطرافیان و منسوبان خود را از اینکه از امام غیبت کنند یا اسائه ادبی انجام دهند، نهی کرده بود.[۱] دو روز پس از آنکه امام به نجف وارد شد، آیتالله حکیم به دیدار ایشان رفت. امام نیز این دیدار را پاسخ گفته و به بازدید رفت. با وجود اینکه سایر مراجع، زودتر به دیدار امام رفته بودند، اما آیتالله خمینی بازدیدها را ابتدا از منزل مرحوم حکیم شروع کرد. به ایشان گفتند اول آقای شاهرودی و بعد خویی و بعد حکیم به دیدن شما آمدند، چرا آقای حکیم را بر دیگران مقدم میدارید؟ امام پاسخ میدهد که آقای حکیم رهبر است، زعیم است و پیشوای مسلمین. لذا حق تقدم در تمام زمینهها برای ایشان محفوظ است.[۲] در این دیدار گفتوگویی میان امام و مرحوم حکیم صورت گرفت که نشانگر منش سیاسی متفاوت این دو بود. امام خمینی به سیاست مقابله با حاکمیت پهلوی معتقد بود اما آیتالله حکیم، سکوت را ترجیح میداد.
با این وجود، آیتالله حکیم نیز در بسیاری از وقایع ایران اعلام موضع کرد و به اعتراض علیه حاکمیت پهلوی پرداخت. وی در مواقعی که امام به حبس و تبعید محکوم میشد، ابراز نگرانی و تألم میکرد. برخی حتی ادعا کردهاند که مرحوم حکیم از اولین کسانی بود که آن زمان که نامی از امام نبود، مرجعیت ایشان را تبلیغ میکرد.[۳] با این وجود، برخی اختلافات میان حامیان این دو مرجع رخ داده بود. آیتالله حکیم که به این اختلافات واقف بوده، پس از نخستین دیدار با آیتالله خمینی در نجف، فرزندان خود را جمع کرده و به آنها توصیه کرده بود که من در چهره و سیمای آیتالله خمینی عظمت و اُبهت ویژهای دیدم، با خیلیها فرق دارد، لذا شما که به من منسوب هستید، نمیخواهم در جریانهای تضعیف ایشان نقشی داشته باشید.[۴]
سید احمد خوانساری
مرحوم خوانساری در اعلام مواضع سیاسی خود محتاطانه عمل میکرد. همین رویکرد وی سبب شده بود تا امام خمینی هم اعتراضاتی به او کند. امام در نامهای به آیتالله خوانساری گفته بود: «شما که در مرکز هستید، خانهنشین شدهاید. اصلاً نه حرفی، نه اعلامیهای. هیچ کاری نمیکنید، فایدهاش چیست؟ شما باید مردم را دعوت به قیام کنید».[۵] آیتالله خوانساری که احترام بسیاری به امام خمینی میگذاشت، در پاسخ به این نامه گفت که: «حضرت آیتالله خمینی، نامه شما واصل شد، بنده هم به سهم خودم از فرمایشات شما اطاعت خواهم کرد. هر طوری که شما صلاح دانستید من حرفی ندارم...».[۶] اینگونه پاسخ آیتالله خوانساری نشان از نهایت احترام ایشان به آیتالله خمینی داشت. اختلافنظرهای سیاسی سبب نمیشد که امام خمینی مقام علمی و معنوی مرحوم خوانساری را نادیده بگیرد. وی بارها به منزلت علمی ایشان تأکید کرده بود. آیتالله غیوری در خاطرهای از احترامِ امام خمینی به آیتالله خوانساری یاد کرده و گفته است: «یک زمانی که خدمت امام بودم ایشان با آقای شریعتمداری با تلفن مشغول صحبت بودند و میگفتند: دیگر تا چه وقت مینشینید که به آیتالله خوانساری اینقدر اهانت کنند. ما از آقای خوانساری بهتر چه کسی را داریم؟»[۷]
سید محمدهادی میلانی
منزلت امام خمینی چنان در نظر آیتالله میلانی برجسته بود که در پاسخ به پرسشی درباره مقام علمی ایشان گفته بود: «حضرت حجتالاسلام و المسلمین آیتالله حاج آقا روحالله خمینی از مفاخر عالم اسلام و یکی از مراجع تقلید میباشند. موقعیت دینی و شخصیت اسلامی ایشان بر کسی پوشیده نیست».[۸] آیتالله میلانی در شمار امضاکنندگان اعلامیهای بود که چهار نفر از بزرگان مراجع آن را مکتوب کرده و بر مرجعیت امام صحّه گذاشتند.[۹] مرحوم میلانی در مواقعی که حاکمیت پهلوی، امام خمینی را در تنگنای حبس یا تبعید میگذاشت نیز واکنش نشان داده و حمایت خود را از ایشان اعلام میکرد. پس از آنکه امام را به ترکیه تبعید کردند، اما هنوز مشخص نبود که ایشان به کدام کشور تبعید شده است، مرحوم میلانی اعلامیهای صادر کرد و خطاب به امام نوشت: «سلام بر آن آب و هوایی که شما در آنجا هستید».[۱۰] ایشان در نامه دیگری که به مناسبت تبعید امام نوشت نیز گفته بود: «اولیای اینگونه امور بدانند ایشان تنها نیستند، بلکه لسان ناطق همه مجامع روحانی و دینی هستند و گفته ایشان کلام حق و حقیقت است».[۱۱]
آیتالله میلانی در نامهای خطاب به روحانیون اعلام کرده بود که میباید عقیده خود را درباره حضرت آیتالله خمینی آشکارا اظهار نمایید که ایشان یکی از مراجع تقلید عالیقدر امت اسلامی هستند و گفته ایشان گفته همه ملت مسلمان است.[۱۲] حتی گزارش شده بود که عدهای از مردم به مناسبت یکی از اعیاد مذهبی در مشهد نزد آیتالله میلانی رفته و از ایشان عیدی خواستند، آقای میلانی که پیشینه مرجعیتش به قبل از امام خمینی باز میگردد به هر کدام، یک جلد رساله آیتالله خمینی داد.[۱۳] ایشان به دانشجویان زندانی نیز وسایل کمکی ارسال میکرد و از جمله یک جلد کتاب الصلاه آیتالله خمینی را نیز هدیه میداد.[۱۴]
روابط این دو مرجع البته دوطرفه بود و امام خمینی هم رأی مرحوم میلانی را حرمت میگذاشت. وی بارها در روند مبارزات نیز نظر آیتالله میلانی را جویا شده بود.[۱۵]
سید محمدرضا گلپایگانی
آیتالله گلپایگانی روابط حسنهای با امام داشت. وی در وصف امام گفته بود: «قطعاً آیتالله خمینی عمل خوبی پیش خدا داشته که خداوند محبتش را در دل مردم قرار داده است».[۱۶] در تبعید و زندانی شدنهای مکرر آیتالله خمینی، مرحوم گلپایگانی به ابراز همدردی میپرداخت. هنگامی که امام به پاریس مهاجرت کرد نیز آیتالله گلپایگانی پیغامی فرستاده و گفته بود تا هر فرمایشی دارد با ایشان در میان گذارد.[۱۷] زمانی که امام از زندان مرخص میشد نیز مرحوم گلپایگانی از اولین افرادی بود که به دیدار ایشان میرفت.[۱۸] اما پس از آنکه نهضت آغاز شد، آیتالله گلپایگانی به امام پیغام داده بود که آیا در این حرکت به جایی هم دلگرمی دارید؟ مقصود ایشان این بود که آیا از سوی امام زمان (عج) به شما اشارهای شده است؟ امام پاسخ داده بود: بله دلگرمی دارم.[۱۹] با شناخت از این پشتوانه امام بود که آیتالله گلپایگانی پس از تبعید ایشان به ترکیه، درسش را تعطیل کرده و پس از بازگشایی آن و در آغاز درس، این آیه را خوانده بود که: الذین اُخرِجوا مِن دیارهم بِغَیر حقٍّ الا اَن یَقولوا رَبُنا الله.[۲۰] گفته میشود که آیتالله وقتی که این آیه را میخواند، جمعیت گریه میکردهاند و ایشان نیز متأثر میشود.[۲۱] گفته میشود که آیتالله گلپایگانی حتی در زمانی که امام خمینی در تبعید بود و مقلّدین وجوهاتی را نزد ایشان میآوردند، قبول نمیکرده و به آیتالله پسندیده که نماینده و برادر امام بود، ارجاع میداده است.[۲۲]
در تحلیلی گفته شده است که آیتالله گلپایگانی از روی احتیاط معمولاً در امور نهضت و مبارزه پیشقدم نمیشد و این در حالی بود که ایشان به حضرت امام علاقه داشت و ایشان را یک فرد کامل و مجتهد و متقی میدانست و معتقد بود که آن بزرگوار قیامش را بر اساس وظیفه شرعی و اسلامی خود شروع کرده و ادامه میدهد.[۲۳]
سید ابوالقاسم خویی
گزارشها از مواجهه آیتالله خویی و امام خمینی نشان از روابط حسنه این دو میدهد. مرحوم خویی از معدود مراجعی بود که برای استقبال از امام در نجف اقداماتی انجام داده بود.[۲۴] امام با حضور در نجف دیدارهایی با مراجع به انجام رساند. دیدار با آیتالله خویی نیز به نیکی برگزار شد. آیتالله رسولی محلاتی که در این دیدار امام را همراهی میکرده، گفته است: «از منزل مرحوم حکیم که بیرون آمدیم به منزل آیتالله خویی رفتیم. بین راه به امام عرض کردم که به خاطر اطلاعیههای خوبی که آیتالله خویی در حمایت از نهضت دادهاند، جای دارد از ایشان تشکر ویژهای به عمل آورید. امام هم پذیرفتند و با بیان شیوای خود به خاطر مجموع کارهایی که آیتالله خویی در نجف، به حمایت از نهضت اسلامی انجام داده بودند، از ایشان تشکر کردند. این مجلس، مجلس خوبی بود و مرحوم آیتالله خویی با رویی خوش برخورد نمود و از صحبتهای امام ابراز خرسندی کردند».[۲۵]
در روابط میان مرحوم خویی و امام خمینی برخی میخواستهاند اختلافاتی ایجاد کنند اما برخوردهای این دو بهگونهای بوده که اجازه سوءاستفاده را نمیدادهاند. نامههایی به نجف میرسید تا وجهه آیتالله خمینی را خدشهدار کند. در یکی از این نامهها که از قم نوشته شد، آمده بود که: «بیانات آقای خمینی در مسجد شیخ و اعلامیه و نواری که در قم منتشر است غیر از این که باعث شده عدهای هدف گلوله قرار گرفته و عدهای دیگر زندانی و تبعید شوند، نتیجه دیگری نداشته و نخواهد داشت».[۲۶] افرادی با اینگونه نامهها میخواستند موقعیت آیتالله خمینی را نزد مرحوم خویی خدشهدار کنند. اما ساواک در تحلیل این نامه گفته بود که اینگونه نامهها نهتنها ثمری ندارد، بلکه نتایج عکس به همراه دارد و روابط خویی و خمینی را صمیمیتر میکند.
با این وجود، برخی اختلافسلیقهها نیز سبب شده بود تا این دو مرجع گاهی اعتراضهایی را نسبت به هم داشته باشند. بهعنوان نمونه، فردی که برادرش شهید شده بود به نزد آیتالله خویی میرود. مرحوم خویی به او گفته بود که «برادرت چرا با دستخالی به مقابله با توپ و تانک و سربازان تا دندان مسلح شاه رفته است؟ آدم عاقل که به چنین کاری دست نمیزند». امام خمینی زمانی که از این ماجرا مطلع شد، در اعتراض به این گفتار مرحوم خویی گفته بود اگر واقعاً تصور این است که فردی بر اساس اعتقادش به اسلام، مقابل گلوله دشمن قرار گرفته و به شهادت رسیده، کار ناصوابی انجام داده است، حداقل انتظار این بود که شما تصورتان را آن هم به این صورت برای برادر شهید بازگو نکنید.[۲۷]
مراجع عظام تقلید حتی اگر برخی اختلافنظرها نیز در رفتارهای سیاسی خود با امام خمینی داشتند، اما احترام بسیاری به شخصیت امام میگذاشتند. امام خمینی نیز همین رویکرد متقابل را داشت، حتی اگر اطرافیان گاهی اوقات سنگاندازیهایی میکرده و روابط را دستخوش چالشهایی میکردند.
[۱] خاطرات آیتالله طاهری خرم آبادی، ج۲، ص ۹۴
[۲] خاطرات سیاسی آیتالله سید علی شفیعی، ص ۱۰۵
[۳] خاطرات شیخ محمد ابراهیم اعرافی، ص ۱۳۳
[۴] تاریخ شفاهی زندگی و مبارزات امام خمینی در نجف، مصاحبه با حجه الاسلام محمد علی رحمانی، ص ۹۵
[۵] همپای انقلاب، ص ۷۵۲
[۶] صحیفه امام، ج۱، صص ۲۳۸-۲۳۹
[۷] آیینه دار مهر، ص ۱۲۷
[۸] اسناد انقلاب اسلامی، ج۱، ص ۱۵۲
[۹] رک: خاطرات حجه الاسلام حسین آقا علیخانی، ص ۳۲
[۱۰] خاطرات آیتالله محمد علی گرامی، ص ۲۸۴
[۱۱] نهضت امام خمینی، ص ۷۵۱
[۱۲] اسناد انقلاب اسلامی، ج۱، صص ۲۷۴-۲۷۵
[۱۳] یاران امام به روایت اسناد ساواک، سید محمد رضا سعیدی، ص ۱۴۳
[۱۴] آیت الله میلانی به روایت اسناد ساواک، ص ۸۹
[۱۵] نهضت امام خمینی، ج۲، ص ۹۰
[۱۶] خاطرات آیت الله صابری همدانی، ص ۱۲۷
[۱۷] همان، ص ۱۴۰
[۱۸] خاطرات آیت الله گرامی، ص ۲۶۸
[۱۹] خاطرات آیت الله صابری همدان، ص۲۹
[۲۰] جرمشان تنها این است که میگویند رب ما الله است. کسانی هستند که از شهر و دیارشان بیدلیل و جرمی بیرون رانده میشوند.
[۲۱] خاطرات آیتالله سید کاظم نورمفیدی، ص ۱۵۲
[۲۲] خاطرات آیتالله صابری همدانی، ص ۱۴۰
[۲۳] خاطرات حجه الاسلام محمد جواد کشمیری، صص ۹۹-۱۰۰
[۲۴] خاطرات سالهای نجف، ج ۱، ص ۹۲
[۲۵] خاطرات آیتالله سید هاشم رسولی محلاتی، ص ۹۴
[۲۶] امام خمینی در آیینه اسناد، ج۱۰، صص ۳۷۲-۳۷۳
[۲۷] خاطرات آیتالله خاتم یزدی، صص ۱۳۷-۱۳۸
نظر شما