این پرسش مهمی است که مخصوصاً در این سالهای بحرانی بهشدت برای ما اهمیت دارد و باید پاسخی درست برایش پیدا کنیم. بسیاری را میبینم که مشکل آب را به عادتهای غلط فرهنگی مثل دوش گرفتنهای طولانی، باز گذاشتن دائم شیر آب موقع ظرف شستن یا شستوشوی اتومبیل با آب آشامیدنی نسبت میدهند. ادعای این افراد این است که نبود فرهنگِ استفاده بهینه در ایران موجب چنین مشکلی شده و تنها با فرهنگسازی است که میتوانیم آن را حل کنیم. این ادعا کاملاً غلط نیست؛ بله این فرهنگها نادرست هستند و قطعاً باید اصلاح شوند، اما مشکل کمآبی آنقدر هم سطحی نیست و ریشههای عمیقتری دارد. اگر میخواهیم واقعاً با این بحران روبهرو شده و راهحل درستی برایش بیابیم، باید ریشه آن را هم درست تشخیص دهیم و در این مطلب تلاش ما چنین چیزی خواهد بود.
سه یا چهار سال پیش این افتخار را داشتم که در پروازی از تهران به شیراز با پدر کویرشناسی ایران، پروفسور کردوانی، که برای سخنرانی در مورد کمبود آب به شیراز میرفتند، همسفر باشم. در چند دقیقهای که داخل اتوبوس منتظر رسیدن به هواپیما بودیم، من و دو سه نفر دیگر که نزدیک ایشان بودیم درددلهای زیادی از ایشان شنیدیم؛ از دریاچه ارومیه که بهخاطر حفر بیش از حد چاه و عوض شدن جریان آبهای زیرزمینی خشک شد تا هزاران مشکل زیستمحیطی دیگر که همه بهخاطر عدم مدیریت درست و کوتهنگری رخ دادهاند. میگفتند که ایران تا نهایتاً ۱۰ سال دیگر کاملاً خشک خواهد شد. از ایشان ریشه مشکل کمآبی و راهحلی را که باید در پیش گرفت، پرسیدم. جوابی دادند که هرگز فراموش نمیکنم: «راهحلی نیست! آن روزها که من گفتم حسابشده کار کنید گوش ندادند، امروز که همهجا بیابان شده، مرا به سخنرانی دعوت میکنند و انتظار دارند با این حرفها ایران پرآب شود!»
آن روزها آنقدر با مسئله محیطزیست درگیر نبودم و این جواب در گوشه ذهن من باقی ماند تا چندماه گذشته که هنگام مطالعه یک کتاب با موضوع جالبی روبهرو شدم. زبالههایی که سالها به دریا ریخته میشدند به این امید که در افقهای بیکران آن محو شوند، تبدیل به مجموعهای از زبالهی شناور با مساحت دو برابر تگزاس روی سطح دریای بین هاوایی و کالیفرنیا شدهاند و اکنون منابع غذایی دریایی ما را هم تهدید میکنند. آنجا بود که دوباره به یاد آن جمله افتادم. متأسفانه همیشه برخورد ما با این قبیل مسائل به همین صورت است. همیشه صبر میکنیم تا اوضاع کاملاً از کنترل خارج شود و هیچ راهی برای جبران باقی نماند، بعد از خودمان میپرسیم: «خب حالا چهکار کنیم؟!» همین امروز که ما درگیر بحران آب هستیم، جهان هم درگیر بحران گرمایش است اما افرادی مثل ترامپ چون نتوانستهاند زمستان با تیشرت گردش کنند، فکر میکنند چنین بحرانی دروغ است! بحران کمآبی شاید امروز فقط یک اسم باشد، اما روزبهروز قضیهاش جدیتر میشود و متأسفانه تا همین الان هم بیشتر فرصتها را برای مقابله با آن از دست دادهایم. اما اصلاً چرا چنین بحرانی پیش آمد و چهکار باید میکردیم تا به این روز نیفتیم؟
پیش از این در همین نشریه، مطلبی را با عنوان ویرانی محیطزیست نوشتم و در آن به این حرف فلیکس گاتاری(Felix Guattari)، روانکاو و فعال سیاسی فرانسوی، اشاره کردم: «مشکل محیطزیست فقط یک مشکل اخلاقی نیست، بلکه کاملاً سیاسی است.» امروز بهخوبی میتوانیم این موضوع را ببینیم. چرا بحرانهای محیطزیستی به وجود میآیند؟ بهخاطر ضعف مدیریتی دولتها و زیادهرویهای کمپانیهای طبیعتخوار بزرگ! گرمایش کره زمین بهخاطر این نیست که بخاری روشن میکنیم و لباس خنک میپوشیم، بحران محیطزیست بهخاطر این نیست که در طبیعت با شاخههای درخت آتش روشن میکنیم. به همین ترتیب، بحران آب هم ریشه عمیقتری دارد. چرا بحران آب رخ داد؟ نه به این خاطر که من و شما در حمام بهجای یکبار، دو بار شامپو میزنیم. کره زمین آنقدر آب دارد که با باز گذاشتن شیر آب موقع مسواک، دچار بحران نشود. در کتابهای درسیِ مدارس هم موضوع مصرف آشکار و مصرف نهان آب یکی از مسائل مهمی است که بررسی میشود و دقیقاً آنجا به این موضوع اشاره شده است که برای هر فرد، بهطور میانگین روزانه مصرف آشکار آب ۳۰۰ لیتر و مصرف نهان آن ۶۰۰۰ لیتر یعنی دقیقاً ۲۰ برابر است. اینجاست که باید این سؤال را کرد: «فرض کنیم من هر شب فقط با یک لیوان آب مسواک بزنم، آیا این ۶۰۰۰ لیتر تغییری میکند؟»
البته منظور این نیست که باید اسراف آب در مقیاس فردی را تشویق کرد! چنین چیزی طبیعتاً غلط است و هرگونه صرفهجویی هرچقدر کوچک، طبیعتاً نتایج مهمی خواهد داشت، بهشرط اینکه این موضوع بهانهای برای فراموش کردن مشکل اصلی نشود. چیز ناراحتکنندهای که در مورد بحرانهای محیطزیستی چه در ایران و چه در کشورهای دیگر میبینیم، دقیقاً همین مشکل است. دولتها نقش خودشان را فراموش کردهاند یا نمیخواهند به روی خودشان بیاورند و این صرفهجوییهای کوچک چنان مرکز تبلیغ و فعالیتهای مثلاً فرهنگی قرار گرفتهاند که عملاً ذهن مردم از مشکل اصلی دور شده و هیچکس نمیپرسد: «آیا اسراف فقط در این مقیاس رخ میدهد؟» نمونه همین مشکل را در قضیه فضای سبز میبینیم. همهجا روز درختکاری را تبلیغ و شعارهایی مثل «هر ایرانی، یک نهال» را پخش میکنند. فرض کنیم هر ایرانی هر سال یک نهال کاشت، تا زمانی که کمپانیهای بزرگ فقط به فکر منافع خودشان بوده و بیرویه جنگلزدایی میکنند، این نهالها چه فایدهای خواهند داشت جز اینکه ماده خام برای آینده این شرکتها ایجاد کنند؟ دقیقتر بود اگر میگفتند: «بروید یک نهال بکارید تا ما بعداً قطع کنیم و مجبور نشویم دغدغه کاهش تولید و کاهش سود داشته باشیم یا زبانملال مجبور باشیم خودمان با نتیجه گندکاریهایمان روبهرو بشویم!»
آلودگی هوا را در نظر بگیرید. همهجا تبلیغ میکنند که خودروی شخصی بیرون نیاورید و از وسیله نقلیه عمومی استفاده کنید تا هوا کمتر آلوده شود. فرض کنید شما یک سال تمام از ماشین شخصیتان استفاده نکنید و مصرف بنزین خود را به صفر مطلق برسانید. چه مقدار بنزین صرفهجویی خواهد شد؟ نه حتی بهمقدار لازم برای یک مانور عصرانه یک هواپیمای جت نظامی! طبق مقالهای که «جی.آر مک نیل» در جلد هشتم مجموعه تاریخ جهان کمبریج منتشر کرد، جتهای نظامی پیشرفته آمریکا در یک روز سوختی بیشتر از مصرف یک سال یک خانواده مصرف میسوزانند. اینهمه تمرکز بیهوده و بیش از اندازه روی تسلیحات نظامی اسراف نیست، اما ماشین سوار شدن فردی که نمیخواهد زیر سیل شلوغی ایستگاههای مترو له بشود، اسراف است!
نهتنها بسیاری از این مصرفها که در مقیاس دولت رخ میدهند، زیادهروی هستند، بلکه اسراف بهخاطر توانایی ناکافی مدیریتی و برنامهریزیهای غیراصولی نیز یکی از مشکلات بسیار رایج است و تا زمانی که این اسراف وحشتناک وجود دارد، مسخره است از مدیریت بحران آب با کنترل مصرف فردی حرف بزنیم. اینجاست که بهخوبی متوجه منظور فلیکس گاتاری میشویم. بحرانهای کمآبی، آلودگی هوا، نابودی فضای سبز و... همه ریشه در فعالیتهای دولتها و کمپانیهای بزرگ دارند و مقابله با آنها از یک فعالیت اخلاقی فراتر میرود و جنبهای سیاسی پیدا میکند. برای مقابله با بحران آب ایران یک تصمیم سیاسی جدی لازم است و اینکه با تبلیغ و جوسازی و شعارهای توخالی فرهنگی تمام بار را به دوش مردم بیندازیم، هیچ نتیجهای نخواهد داشت. در حقیقت، مشکل دولت ما در مقابله با این بحران آب این است که پاسخهایش به چنین چیزی خلاصه میشود. جمله پروفسور کردوانی دقیقاً به همین اشاره داشت که در مقیاس دولت هیچ تصمیم و عمل جدیای نمیبینیم و فقط با دعوت این استاد و آن فعال فرهنگی تبلیغ میکنند. تا زمانی که دولت فقط به شعار دادن اکتفا کند و یک عمل جدی نبینیم، هیچ بحرانی حل نمیشود.
چهکسانی تاوان این موضوع را خواهند داد؟ آن مدیرانی که بهخاطر منافع خودشان بدون هیچگونه دقت و اصولی باعث نابودی طبیعت ایران شدند، از تشنگی خواهند مرد یا خانوادههای ما؟ شاید مهمترین دلیل اینکه دولتها به چنین مسائلی اهمیت نمیدهند، همین باشد. افراطها و اسرافهای دولتهاست که منابع طبیعی را نایاب میکند و سپس مردم باید تاوان این نایابی را پس بدهند. حتی اگر منابع به اندازه کافی باشد تا زمانی که پای سود وسط نباشد، فعالیتی انجام نمیشود. تنها در جهان امروز و در نظام سرمایهداری است که هر روز بسیار بیشتر از نیاز تمام مردم کره زمین غذا تولید میشود اما میلیونها گرسنه در آفریقا وجود دارند و هر روز کودکان زیادی میمیرند. این مازاد غذایی چرا دور ریخته میشوند؟ چون بسیاری از تولیدات بهاندازه کافی برای بازار خوشفرم نیستند و هزینه دور ریختن غذا کمتر از هزینه رساندن آن به آفریقاست. بحران گرسنگی در جهان دقیقاً مثال محکمی است برای نشان دادن اینکه اگر دولتها و سرمایهدارها خرابکاری نکنند، یا واقعاً اهمیت بدهند، بحران معنی ندارد.
گرچه مسخره به نظر میرسد، اما با این چیزهایی که میبینیم دور از عقل نیست که روزی زمین با بحران اکسیژن روبهرو شود. رهبران کشورها و سرمایهدارها خواهند بود که کپسول اکسیژن را بر دوش انداخته و برای مردم نیمهخفه زمین سخنرانیهای فرهنگی در مورد اهمیت صرفهجویی هوا ارائه میکنند. بحران محیطزیست یک موضوع فقط اخلاقی نیست که فکر کنیم با کوتاه کردن وقت حمام نقش خودمان را انجام دادهایم و میتوانیم راحت لم بدهیم. وظیفه سیاسی هر شهروند این است که از دولت و مسئولانش عمل جدی در برابر بحرانهای محیطزیستی خواسته و آنقدر به آنها فشار بیاورد تا این مشکلات نادیده گرفته نشوند.
*تذکر: این مقاله از مطالب منتشره در نشریات دانشجویی است که ایرنا برای بازتاب دیدگاه دانشجویان آن را بازنشر میکند و طبعاً این اقدام به معنای تأیید موضع یا محتوای آن نیست.
-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
نشریه درددل، دانشگاه علوم پزشکی تبریز
نظر شما