فتح تهران یا تسخیر کرمانشاه
ایرناپلاس: تحلیلی وجود دارد و گفته میشود اساساً سازمان در جریان عملیات فروغ جاویدان به دنبال فتح تهران نبود و فقط میخواست به کرمانشاه برسد.
کریمی: بله برخی تحلیلها این احتمال را مطرح میکنند که آنها میخواستند قسمتی را بگیرند و دولت موقتی در آن قسمت بنا کنند؛ این یکی از احتمالات بود ولی یقین کنید رجوی معتقد به این نبود.
کارشناس امنیتی: نظریهای گفته میشود، ولی واقعیت این نیست. تمامی اسناد و مدارک بر این است که رجوی میخواست بیاید و تهران را بگیرد. حرفهای رجوی بر همین مبنا بود. آقای کریمی چهرههای منفور از نظر رجوی را ردیف میکند و میگوید رجوی این افراد را به دم تیغ فرستاد. ولی بسیاری از چهرههای دیگری که در این جریان کشته شدند، محبوب رجوی بودند. آنها هم در عملیات بودند و ممکن بود کشته شوند.
کریمی: همین چهرههای محبوب رجوی بعداً تقلیل رده دادند و سقوط کردند.
کارشناس امنیتی: اتفاقی که میافتد این است که همه موجودیت سازمان به این سوی مرز میآید، رجوی در هدایت عملیات و دم مرز بود. مریم قجر نیز همینطور بود. فرماندهی را در آن سو گذاشته بودند و همه موجودیت سازمان به این سوی مرز میآید؛ از کادرها گرفته تا خانوادهها با تمامی امکانات و ساز و برگ در این سو بودند.
ایرناپلاس: آقای کریمی عقیده دارند رجوی با علم به شکست خوردن عملیات به این کار دست زد.
کارشناس امنیتی: نه؛ چنین چیزی محال است که سازمان موجودیت خود را به این سوی مرز بیاورد. چطور میتوانید بر این باور باشید که عملیاتی شکست میخورد و همه موجودیت خود را به این سو بیاورید؛ این جوابی ندارد.
فیلم باید قضاوت کند یا روایت
ایرناپلاس: این موضوع که بحث ماست؛ ولی من قبل از آن، سؤالی از آقای جودی میپرسم و بعد به این بحث برمیگردیم. به فیلم برگردیم و بعد به تحلیل دو بزرگوار برسیم. فیلم به شکلی ساخته شده که طیف وسیعی از نظرات مختلف را در مخاطبانش شکل داده است؛ از کسانی که میگویند فیلم منافقین را تبرئه میکند تا کسانی که میگویند فیلم در خدمت توجیه اتفاقاتی است که بعد از عملیات مرصاد رخ داد. این طیف وسیع است و همه را شامل میشود؛ تحلیل شما در مورد این مسئله چیست و فیلم دقیقاً کجا را هدف گرفته است؟
جودی: بخشی از نقدی که من به فیلم دارم، در سؤال شما بود. با توجه به اینکه ما اختلاف نظر داریم و من دقیقاً در جریان موضوعی هستم که ایشان به آن پرداختند، پس باید بگویم که من عقیده دارم پژوهشهای انجام گرفته و اطلاعات ارائه شده بد برداشت شده است. نمیگویم مورد سوءاستفاده واقع شده است، میگویم بد استفاده شده است. یعنی زحمتی کشیده شد و اطلاعات ناب در اختیار قرار گرفت، ولی بد استفاده شد. من در ادامه عرضم از دو فیلم فکت میدهم که در همان جشنواره به نمایش درآمد و من این دو را دیدم و مقایسه کردم و برای همه آنها نقد نوشتهام؛ یکی فیلم ۲۳ نفر است. یعنی ما اگر بخواهیم مقایسه کنیم باید به سراغ نمونههای مشابه برویم. فیلم ۲۳ نفر که داستان ۲۳ اسیر نوجوان است، فیلمی تکاندهنده است. وقتی در سالن نمایش، این فیلم را میدیدم نوع برخورد تماشاگر را میدیدم، نسلی که از جنگ و آن حوادث تلخ فاصله گرفته است و جامعه رفتهرفته آن روزها را فراموش میکند. من این برخورد را در فیلم اول آقای مهدویان (ایستاده در غبار) دیدم و باورم نمیشد سالن همراه با اشک نشسته است و آنچنان ابراز احساسات میکند که برای خود من باورنکردنی بود، تا مایی که خودمان نسل انقلاب و جنگ هستیم. فیلم ۲۳ نفر به یک واقعیت تاریخی پرداخته و این واقعیت را به زیبایی به تصویر کشیده است و در آن نه غلو کرده است و نه دروغ گفته شده است. خشونت در ذات رژیم سفاک و ددمنش وجود دارد، چه نیازی است که به آن اضافه کنیم. چه نیازی بود که در فیلم رد خون برای نشان دادن بیرحمی و خونریزی سازمان به سمت دروغ بروید؟ سازمان خود را نشان میدهد.
مورد دوم، فیلم تختی است. وقتی من بر کار پژوهشی تأکید میکنم منظورم همین است. نمیدانم فیلمنامه تختی به چه علت مورد توجه و عنایت قرار نگرفت. این کار بسیار ارزشمند است. چون نشان داد اگر بخواهیم در مورد یک شخصیت تاریخی یا یک واقعه تاریخی، فیلم بسازیم، چگونه باید کار کنیم. چیزی که در مورد تختی مورد توجه است، این بود که سالیان سال گفته شده تختی توسط رژیم کشته شده است و این واقعیت ندارد و همین واقعیت نداشتن و دروغ را به زیبایی تمام به تصویر کشید و فکتهایی که وجود داشت، آورده شده است؛ ولی فیلم به داوری ننشسته و نتیجهگیری را به انتخاب مخاطب واگذار کرده است؛ ولی روی مسلمات دست میگذارد. مسلمات واقعی ما از مرصاد شواهد عینی موجودی هستند؛ چرا ما باید به سمت دروغگویی برویم؟
چه نیازی است که از سازمان نماز جماعت نشان بدهید!
به دو مورد اشاره میکنم. صحنهای که در اسلامآباد اتفاق میافتد؛ این دروغ است که سازمان آدمها را دار زد. چرا باید برای نشان دادن خشونت آنها به دروغ متوسل شویم تا بعد متقابلا نشان دهیم نیروهای خودی نیز این کار را کردهاند و کسانی که مخالفت میکنند، کمال و افشین هستند که خود به جنایت دست میزنند؟! من نسخهای در جشنواره دیدهام که با این نسخه فرق دارد و چیزهایی را کم کردهاند که متأسفانه این چیزها باید کم میشد. تا جایی که به یاد دارم صحنه سعید شاهسوندی و زخمی شدن او را درآوردهاند، من خبر ندارم چرا درآوردهاند، ولی بر اساس تحلیلم میگویم چرا درآوردهاند.
دیگری، صحنهای را نشان میدهید که در میدان جنگ برای استراحتی نیمساعته متوقف شدهاند و در این صحنه نماز جماعت نشان میدهند، به نظر من این صحنه تحت تأثیر شرایط داعش در آن مقطع است. چه نیازی است که از سازمان نماز جماعت نشان بدهید؟! یعنی اینها نیروهایی مؤمن هستند؟! شما نسبت به مجاهدین سمپاتی ایجاد میکنید! و بعد اینکه این واقعی نیست، در صحنه جنگ مرصاد این صحنه اتفاق نیفتاده است و چنین صحنهای عاشورا را تداعی میکند. من زمان نمایش فیلم، بار اول سردرد گرفتم چون این صحنه به مخاطب القاکننده است. ما و خواص، ذات این سازمان را میشناسیم. نسل جدید میگوید پس این رویارویی داخلی است و اینها نیروهای پلید و جنایتکاری نیستند، درحالی که آنها ذاتاً سازمانی جنایتکار هستند. یعنی برای در دست گرفتن قدرت و حکومت حاضر به فدا کردن هر چیزی هستند و همه چیز باید قربانی بشود، حتی زنتان باید قربانی شود. پس چه نیازی است که به این صحنهها بپردازید؟ وقتی چنین صحنههایی آورده میشود از واقعیت تاریخی فاصله میگیرید. اشکال اینجاست که توجه نشده است و شاید این اشکال در پژوهش نیست، البته من به دلیل آشنایی که با فیلمنامهنویس دارم، نمیخواستم اشکال را به سمت فیلمنامهنویس ببرم که فردا از من گله نشود که قطعاً خواهد شد. و من باید به آنها هم جواب بدهم. من نمیدانم در کدام قسمت این اتفاق افتاده است و در پژوهش بود یا در فیلمنامه بوده یا کارگردان سهم دارد؟! من از پشت پرده اطلاعی ندارم و فقط محصول را میبینم. این ایراد در محصول وجود دارد.
مساله «جعفر»؛ جبران خطای ماجرای نیمروز۱
اسلحه به دست زنها داده شده است و میخواهند نشان بدهند که زنها بزرگترین قربانیانی هستند که سازمان عرضه کرده است و واقعیت نیز همین است. زنها بزرگترین قربانیان هستند؛ یکی به دلیل انقلاب ایدئولوژیک و دیگر به این دلیل که میخواستند نشان بدهند زنها مطیعتر هستند و کمتر مسئلهدار میشدند، اسلحه به دست آنها بدهند تا در میدان جنگ کشتار کنند. اینجا حس قربانی بودن ایجاد نمیشود و حس تنفر ایجاد میشود. فکت مهم دیگر این است که من عقیده دارم یک جای فیلم بهشدت لنگی دارد و آن به این دلیل است که به نظر میرسد خطایی در ماجرای نیمروز مرتکب شدند و در رد خون میخواستند آن را جبران کنند؛ این فیلم دنباله ماجرای نیمروز است. آن هم مسئله «جعفر» است. ما در ماجرای نیمروز میبینیم خانه موسی خیابانی با همکاری جعفر لو میرود و او داوطلبانه آمده است و خانواده او داوطلبانه او را لو دادهاند. بازیگر در هر دو فیلم همان بازیگر است و اسم او اینجا هم جعفر است و نشان میداد خانواده به دلیل اعتقاداتشان او را لو دادهاند. او چندین ماه در بازداشت بوده، ولی لو نداده است و چه اتفاقی افتاد ولی چه تحولی در او به وجود آمد که لو داد. در ماجرای نیمروز این مشخص نشد و حال پرش میکنیم به رد خون و او در ستاد مرکزی اطلاعات که معرفی نمیشود کجاست، ولی در دوران وزارت اطلاعات است، در حساسترین نقطه در آن مقطع در بخش امنیتی کشور که باید با نفاق و سازمان مبارزه کند، در کنار دست یکی از عناصر مهم که از اسم کوچک او و قسمت اول فیلم که بالای سر جنازه برادرش آورده میشود مشخص است این مسعود، کدام مسعود است. مسعود در کجا ترور شده است؟! چرا مسعود را در فیلم ترور میکنیم؟! میخواهیم چه چیزی به مخاطب بدهیم؟! وقتی مسعود ترور میشود، چه چیزی به مخاطب القا میشود؟! درحالی که خط سازمان در مقطعی از ۶۵ تا ۷۱ دیگر ترور نبوده است. سازمان یک روز بعد از عملیات مرصاد، مسعود را ترور میکند؟! مگر خط سازمان در آن مقطع خط ترور بوده است؟! این واقعی نیست که واقعیتی تاریخی باشد.
ایرناپلاس: نقشی که محافظ موسی خیابانی در لو دادن خانه او دارد به لحاظ تاریخی درست است یا خیر؟! آیا او بعد از مدتی که اطلاعات میداد، مجدداً به سازمان وصل میشود یا خیر؟!
جودی: به این موضوع هم میرسیم؛ در رد خون اتفاقی که میافتد این است که میبینیم او به سازمان وصل است و از طریق خواهرش اطلاعات رد و بدل میکند. اگر میخواهند به درام قصه کمک کنند، این اتفاق مناسب نیست، یعنی نیروهای اطلاعاتی با آن خبرگی این توانایی را پیدا کردند که سازمانی چریکی با آن عظمت را که در تاریخ بینظیر یا کمنظیر بوده، متلاشی کنند و از نظر روشهای امنیتی به بنبست برسانند. سیستم امنیتی ما به نقطهای رسیده بود که هیچ حاشیه امنی برای آنها نگذاشته بود. این موضوع باید در تاریخ ما بیاید که نیروهای امنیتی ما چه کردند. حالا جعفر یک نفوذی در داخل ستاد اصلی اطلاعات است و جالب است که این ماجرا بعد از ماجرای عباس زریباف است. سیستم اطلاعاتی نمیتواند روی او حساس شود و او نفوذی است. فیلم نشان میدهد وقتی او لو میرود و مسعود میپرسد چرا؟ جعفر میگوید به این دلیل که من نمیتوانستم نگاهها را تحمل کنم و من را بهعنوان یک تواب بایکوت کرده بودند و این برای من قابل تحمل نبود. سؤال من این است که ایشان برای فرار از زیر آن نگاهها به سازمان وصل شده است و سازمان از او خواسته است که ما توبه تو را میپذیریم و تو کماکان باید نقش خود را ادامه بدهی! آیا از زیر نگاههای بایکوت بیرون آمد؟! تو که به خاطر فرار از نگاههای بایکوت به سازمان پیوسته بودی! یک نفر از عزیزان به این سؤال من جواب بدهد.
ایرناپلاس: من یک سؤال دارم که جوابش یک بله یا خیر است. آیا این روایت مستند است؟!
جودی: عرض من همین است؛ این روایت مستند نیست. برای درام قصه این موضوع را گذاشتهاید و مغشوش و مغلوط است؛ چون با این فیلم پیوندی برقرار نمیکند. به نظر میرسد آنجا(ماجرای نیمروز) خطایی مرتکب شده بودند که برای جبران آن به خطای بزرگتری دست زدند.
کارشناس امنیتی: یک سری نکات فنی وجود دارد، جزئیاتی که آقای جودی به آن اشاره کردند، یک طرف این است که وقتی میخواهیم واقعهای تاریخی را در کلیتش مطرح کنیم باید نکات اساسی را از قلم نیندازیم. همزمان عراق در جنوب عملیات کرد و تا نزدیک اهواز پیش آمد و تمامی نیروی ما در جنوب کشور متمرکز شد و این برای باز کردن راه سازمان بود. قبل و بعد و در حین عملیات تمام جنگندههای عراق در حوالی اسلامآباد متمرکز بودند و بمباران میکردند. ولی در این فیلم این موضوع حتی در حد یک دیالوگ نمیآید. این عملیاتی سازمانیافته توسط عراق و سازمان بود، ولی برداشتی که ما از این فیلم داریم این است که سازمان نیروهای خود را عبور داده است؛ من عقیده دارم همین هم فدای داستان رمان شده است. من اسم این عملیات را گفتم شهابگونه و میگفتند فروغ جاویدان. رجوی هرگز از فروغ جاویدان حرف نمیزد و فقط میگفت شهابگونه و در حدود دو سه ماه روی این عملیات متمرکز بود و آموزش میداد. چرا میگفت شهابگونه؟ چون میگفت باید پرتاب بشویم. نیرویی که میگفت ما باید پرتاب بشویم وقت نماز خواندن یا دار زدن ندارد، این نیرو باید بهسرعت خود را از مرز به تهران میرساند؛ یعنی درگیری در بین راه برای آنها پیشبینی نشده بود. فقط در این حد که اگر تور بازرسی در همدان یا قزوین وجود دارد، میتوانید مقابله کنید.
جودی: به همین دلیل خودروهای زرهی آنها برزیلیهای چرخدار بود؛ چون میخواستند بهطور مستقیم از جاده بیایند و نمیخواستند با تانک حرکت کنند.
کارشناس امنیتی: من ضروری نمیبینم که در فیلم تانک شنی نشان بدهند. آن تانکها را به همین دلیل آورده بودند که سرعت آنها ۱۲۰ تا بود، وقتی آنها را از برزیل خریداری کردند و آوردند، تبلیغات وحشتناکی کردند.
ادامه دارد...
نظر شما