بررسیهای میدانی و نسبی نشان میدهد که به حاشیهراندهشدگان در صحنه اعتراضها بیشتر حضور داشتند و طبقه متوسط رو به بالا حضور کمتری داشتند. اتفاقات روزهای گذشته نشان داد مناطق حاشیهنشین و نقاط بحرانی به پاشنه آشیل ثبات اجتماعی تبدیل شدهاند. در واقع به حاشیه رانده شدن آنان موجب شکلگیری وضعیتی شده که خشم و کینه و نفرت علیه متن، یکی از محصولات طبیعی آن است.
حاشیهنشینی ابعاد گوناگونی دارد. اولین آن به لحاظ مکانی و اقتصادی است. افراد حاشیهنشین در مناطق به نسبت مشخصی هستند که متمایز از فضای کلی شهر است. از حیث خدمات، ظاهر، ترکیب جمعیتی و نیز احساس تعلق به شهر در حاشیه هستند. بیکاری بهویژه در جوانان در میان آنان بالاست، اشتغال ناقص دارند، بیشترشان کارکن مستقل هستند. بهویژه مزد و حقوقبگیر دولتی در میان آنان کم است و امنیت شغلی کافی ندارند و آسیبهای اجتماعی در آنجا زیاد است.
حاشیهنشینی فرهنگی و سیاسی نیز میتواند مهمتر باشد. آنان در شهر هستند ولی طرفدار ارزشها و عناصر فرهنگی تا حدی متمایز از ارزشهای رسمی تبلیغ شده هستند و احساس میکنند از طرف متن سیاسی مورد توجه قرار نمیگیرند و بهنوعی درجه دوم محسوب میشوند. آنها احساس میکنند از طرف متنِ سیاسی تحقیر میشوند، و به همین علت نوعی کینه و عداوت در آنان جوانه میزند. در نتیجه این وضعیت، امید به آینده اجتماعی در هر دو نوع حاشیهنشین ضعیف است و این ناامیدی عوارض جبرانناپذیری در رفتار اجتماعی آنان ایجاد میکند.
کارشناسان معتقدند اگر بستر اعتراض مدنی فراهم نباشد، اعتراضهای غیرمدنی شکل میگیرد؛ یعنی وقتی اجازه اعتراض مدنی را ندهیم، بهطور ضمنی خشونت و تخریب را پذیرفتهایم.
در ارتباط با این موضوع با محمدرضا کلاهی، عضو هیئت علمی پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی به گفتوگو نشستیم. کلاهی معتقد است ریشه این اتفاقات به سال ۸۴ و دور اول انتخاب احمدینژاد برمیگردد. آنجا که ظهور احمدینژاد نشان داد یک صدای دیگری در لایههای زیرینتر جامعه نهفته است و زورش از این دوگانه هژمونیکِ اصلاحطلب و اصولگرا بیشتر است. دوگانهای که در دوره احمدینژاد با سوءاستفاده از آن، پوپولیسم و فساد سیستماتیک برای کشور به ارمغان آمد. مشروح این گفتوگو در دو بخش منتشر میشود. بخش اول در ادامه میآید.
بررسیهای نسبی نشان میدهد به حاشیهراندهشدگان در صحنه اعتراضهای اخیر بیشتر حضور داشتند و طبقه متوسط رو به بالا حضور کمتری داشت. تحلیل شما از این تغیر و تحول ماهیت اعتراضها چگونه است؟
به نظر من اتفاقات اخیر محدود به چند روز پیش نیست. اعتراضهای دیماه سال ۹۶ هم از این جنس بود. این وضعیت پیامد سه پدیده متفاوت است. منتها قبل از اینکه به این موارد اشاره کنم میخواهم روند تحول و تغییر ماهیت اعتراضها را مرور کنیم؛ اینکه به نظر میرسد به حاشیهراندهشدگان بیشتر در صحنه حضور داشتند و معترض هستند و طبقه متوسط حضور کمتری در اعتراضها دارد که البته در سؤال صحبتها شما هم به آن اشاره شد.
و اینکه ماهیت اعتراضها چه تغییراتی کرده است. این سؤال شما به این اشاره دارد که قبلاً طبقه متوسط در اعتراضها حضور داشت اما الان دیگر نیست. در مورد این موضوع بیشتر صحبت کنیم. اعتراضها از طبقات متوسط به سمت طبقات پایین کشیده است. جنس اعتراضها از سیاسی به اقتصادی و معیشتی حرکت کرده است؛ یعنی مطالبات مردم از مطالبات فرهنگی و سیاسی به سمت مطالبات معیشتی تغییر پیدا کرده است. اما این فقط یک جنبه از قضیه است. موضوع پیچیدهتر از این است. در بیشتر گفتارهای عمومی دیده میشود و همه تحلیلها این را تکرار میکنند که اعتراضها تغییر ماهیت داده است. مشکلات آنقدر زیاد شده که تقاضای مطالبات فرهنگی و سیاسی (برای مثال آزادی اندیشه و مطالبه مشارکت سیاسی و دموکراسی که خواستههای اعتراضهای قبلی بود)، به فراموشی سپرده شده و الان مطالبات معیشتی شده است. حالا طبقات فرودستی که درگیر هستند، مسئله آنها معیشت است نه مسئله آزادی اندیشه. ظاهراً فشارهای اقتصادی آنقدر زیاد شده که دیگر آن مطالبات فراموش شده است. این توصیفی از صورت وضعیت است و در واقع گزارشی است از تحلیلهایی که در این باره ارائه میشود.
خیلی از کارشناسان میگفتند در دوره پیروزی روحانی، مطالبات اجتماعی مردم بر مطالبات سیاسی پیشی گرفته است. در مورد اینکه گفتید «طبقات فرودستی که درگیر هستند، مسئله آنها معیشت است نه مسئله آزادی اندیشه.» میتوانید مصداق بیاورید؟
برای مثال، آخرین نمونه اعتراضهای نوع اول (فرهنگی و سیاسی) اعتراضهای سال ۸۸ بود. جنس آن اعتراضها دموکراسیخواهی بود. حالا اینکه چقدر موجه بود یا نبود، بحث دیگری است. مناقشه بر سر این بود که مردم از نتیجه انتخابات راضی نبودند. و همینطوری که شما به سال ۷۶ و حتی قبلتر از آن یعنی در سالهای جنگ برگردید، مهمترین منازعهها بیشتر در عرصههای سیاسی در بین راست و چپ بود. برای مثال آن موقع روحانیون و روحانیت مبارز بود و بعد تبدیل شد به نزاع بین اصلاحطلب و اصولگرا تا اوج این نزاع اصلاحطلب و اصولگرا، برآمدن گفتمان سال ۷۶، همچنان یک جنبش فرهنگی و سیاسی بود. یعنی یک تقابلی بین دو تا ایده، که همه از جنس فرهنگی و سیاسی بود. بین دو جناح که هر کدام در بدنه اجتماعی هوادارانی داشتند.
اما در سالهای بعد، ظهور پدیده «احمدینژاد» نشان داد که یک اتفاق دیگری دارد میافتد. احمدینژاد همه را غافلگیر کرد. دلیلش هم این بود که همه تحلیلها مبتنی بر آن دوگانه سیاسی-فرهنگیِ اصلاحطلب و اصولگرا سوار شده بود. اصلاحطلبها خیلی مطمئن ادعا میکردند که مطالبات مردم آزادی و دموکراسی و...است و این موارد اگر در معرض رأی گذاشته شود، مطالبه اول است. منتها در سال ۸۴ ظهور احمدینژاد نشان داد یک چیز دیگری در لایههای زیرینتر جامعه نهفته است و زورش از این دوگانه اصلاحطلب و اصولگرا بیشتر است. هر چند که احمدینژاد رسماً از جانب جناح اصولگرا حمایت میشد، اما عملاً وابستگی حزبی چندانی نداشت و اتکا نکرد به گفتمان اصولگرایی برای رأی آوردن. اتکا کرد به گفتمان دیگری که اسمش را بگذاریم گفتمان «شمال-جنوب» یا گفتمان «طبقه بالا-طبقه پایین». در این دوگانهسازی، آقای هاشمیرفسنجانی را به نماینده گفتمان شمال و طبقات بالا تبدیل کرد و خودش را نماینده طبقات پایین معرفی کرد. یک تقابل جدید در صحنههای سیاسی و اجتماعی به ظهور رساند. اینجا مشخص شد که دارد یک اتفاق دیگری میافتد.
در مورد ریشه این اعتراضها اختلافنظر وجود دارد. نظر شما درباره بستر این اعتراضها چگونه است؟
حالا ریشه این اتفاقات به سال ۸۴ و دور اول انتخاب احمدینژاد برمیگردد. شعار معروف «اصلاحطلب اصولگرا، دیگه تمومه ماجرا» که بعدها در اعتراضهای سر داده شد، شعاری سیاسی و رادیکال تلقی شد و در فضای سیاسی هراسی به پا کرد که نکند اینها همان سلطنتطلبان باشند. یعنی وقتی میگویند نه اصلاحطلب و نه اصولگرا، انگار دارند میگویند اصلاً نه به جمهوری اسلامی. در این شعار طنین سلطنتطلبانهای دیده میشد. بنابراین حمل بر این شد که انگار دارند از جمهوری اسلامی عبور میکنند. به نظر من این شعار معنای دیگری داشت. این شعار اتفاقی بود که در عمل از سال ۸۴ اتفاق افتاده بود. یعنی ۸۴ دیگر دوگانه اصلاحطلبی و اصولگرایی کار نکرد. معلوم شد شکاف جدیدی دارد ظهور میکند. شکافی که هیچوقت فرصت ظهور پیدا نکرده بود و با احمدینژاد فرصت بروز پیدا کرد و خود را نشان داد و نتیجهاش شد پوپولیسم عجیبوغریبی به نام «محمود احمدینژاد». این پدیده نهتنها وضع را بهتر نکرد، بلکه چند برابر بدتر کرد.
یکی دیگر از شعارهایی هم که دو سال پیش در اعتراضها شنیده میشد، شعار «نان، کار، آزادی» بود. شعاری که نشان از این داشت که روند و اولویت مطالبات معترضان در مقایسه با اعتراضهای سالهای قبل که برای مثال دموکراسی و آزادیخواهی بود، تغییر کرده است. یعنی انگار هر چقدر جلوتر میرویم سطح و کیفیت مطالبات و خواستهها تنزل پیدا میکند. تحلیل شما در این باره چگونه است؟
به این موضوع هم اشاره میکنم. ببینید من مدعی نیستم که شکاف جدید جایگزین شکاف قبلی شده است. در ادامه به این نکته میرسم. اجازه بدهید موضوع را بازتر کنیم. صحبت شما درست است. اولویت دیگری جایگزین اولویت قبلی شده است ولی من میخواهم به اینجا برسم که مسئله بهسادگی این جایگزینی نیست. شکافی در جامعه وجود داشت که تا آن زمان تحتالشعاع شکاف اصلی هژمونیک یا شکاف اصلاحطلب-اصولگرا بود. زیر آن شکافِ هژمونیک، یک شکاف اقتصادی شکل گرفته بود که صدا نداشت و در ۸۴ فرصتِ بروز پیدا کرد، ولی صدایی که پیدا کرد پوپولیستی بود.
اما در چرخش از خاتمی به احمدینژاد اتفاق مهم و جدید دیگری نیز رخ داد که در سالهای بعد بهتدریج خود را نشان داد. این پدیده سوم هم به دو پدیده قبلی اضافه شد و به نارضایتیها شکل جدیدی داد؛ شکاف سیاسی و فرهنگی از یک طرف، شکاف اقتصادی از یک طرف، حالا پدیده سوم، فساد دولتی بود. البته تا قبل از احمدینژاد هم فساد وجود داشت، ولی پدیده جدیدی که در این دوره ظهور کرد، پدیده «فساد سیستماتیک» بود. این فساد در درون سیستم احمدینژاد و بهویژه با تعطیل کردن سازمان برنامه، ایجاد شد که از جمله نشانههای سیستماتیک شدن فساد بود. بوروکراسی از درون در خدمت فساد قرار گرفت. قبلاً آنچه بیرون از بوروکراسی بود، فساد تلقی میشد، ولی در زمان احمدینژاد فساد به سطح وزیر و معاون رئیسجمهور و... رسید. احمدینژاد سوار بر شکاف نادیده گرفته شده «بالا- پایین» قدرت را به دست گرفت و پوپولیسمی برای عرصه سیاست ایران به ارمغان آورد که نتیجهاش فساد سیستماتیک بود. این وضعیت تمام سازوکار بوروکراسی را نادیده میگرفت؛ بوروکراسی که باید در خدمت جلوگیری از فساد باشد، خود عامل آن شد. این سیستم با پوپولیسم طبقه پایین، بوروکراسی را نماد طبقه بالا میدانست و نتیجهاش شد فروپاشی کارآمدی بوروکراتیک و فساد سیستماتیکی که تا امروز ادامه دارد.
ادامه دارد...
نظر شما