۳۰ تیر ۱۳۹۸، ۱۶:۰۶
کد خبرنگار: 1896
کد خبر: 83405088
T T
۲ نفر
شخصیت‌های عجیب  «بوی باران»، در جامعه وجود دارند

تهران-ایرناپلاس- مجموعه «بوی باران» این شب‌ها از شبکه یک سیما در حال پخش است. سریالی که به انواع معضلات و مشکلات ریز و درشت جامعه پرداخته است. عباس نعمتی، نویسنده این اثر از چگونگی نوشتن این قصه‌ها و دغدغه‌هایش با ایرناپلاس گفت‌وگو کرد.

سوژه سریال «بوی باران» در ابتدا از سمت چه کسی مطرح شد و برای نوشتن آن، چه مسیری را طی کردید؟

ساخت سریال بوی باران یک سابقه چهار، پنج ساله دارد. به مدت چهار سال مستندهایی درباره آسیب‌های اجتماعی می‌ساختم و به همین دلیل به استان‌های مختلف سفر کردم و جغرافیا و قومیت‌های مختلف ایران را دیدم. همزمان در پژوهشگاه فرهنگ و ارتباطات وزارت ارشاد و معاونت اجتماعی وزارت کشور هم پژوهش‌های اجتماعی انجام می‌شد و بنده هم در این پژوهش‌ها مشارکت داشتم. مجموع این موارد باعث شد فضای بوی باران و داستانش در ذهنم شکل بگیرد. در واقع این اثر محصول آن چهار سالی است که در آن حوزه درگیر بودم. آقای تخت‌کشیان تهیه‌کننده این سریال از دوستان من است. خیلی هم اهل مطالعه و حرف نو شنیدن است. ساعت‌ها در این خصوص با هم گفت‌وگو داشتیم و مشتاقانه پژوهش‌هایی که انجام می‌شد و کتاب‌هایی که چاپ می‌شد را می‌خواست و می‌خواند. از همان سال ۹۲ با هم تصمیم گرفتیم یک سریال در این حوزه بسازیم. ابتدا قضیه صیقل خورد و حتی برای این طرح با هم به سفر رفتیم. اول می‌خواستیم این سریال را در یک شهرستان کمتر دیده شده مثل شهرکرد بسازیم. شرایط برای ساخت کار در آنجا مهیا نشد. وقتی حدود ۱۵- ۲۰ قسمت متن نوشته شد، به دعوت تخت‌کشیان که قبلاً کار محمود معظمی و بنده در «تکیه بر باد» را پسندیده بود، آقای معظمی به‌عنوان کارگردان وارد پروژه شد.

عباس نعمتی؛ نویسنده سریال بوی باران


 

به تصویر کشیدن یک زن افغانِ باصلابت

ناجیه و قصه‌های کوچک دیگر این سریال تا چه اندازه بر اساس دغدغه شخصی شما و کارگردان بوده؟ آیا این داستان‌های کوچک به کل کار لطمه نمی‌زنند؟

این داستان‌های کوچک از ابتدا طراحی شده بودند. موضوع مهاجران افغان و قصه ناجیه از همان تحقیقات و مستندها آمد. اینها یک جمعیت سه میلیونی دارند. مهاجرانی که نسل بعدی‌شان در ایران متولد شده‌اند و اصلاً پا به افغانستان نگذاشته‌اند و تمام خاطراتشان در ایران شکل گرفته است. ما از نظر تاریخی هم یک تمدن فرهنگی هستیم و این مهاجران به‌شدت با ما احساس قرابت می‌کنند. سابقه‌های علمی، هنری، دینی و ادبی مشترکی داریم. در حال حاضر علما، شعرا، اندیشمندان و هنرمندان بزرگی از افغانستان در ایران زندگی می‌کنند. ما از همان ابتدا دنبال این بودیم که یک زن افغانِ باصلابت، پرانرژی، مثبت، خیرخواه و مؤمن، با داشتن سابقه هنری و ادبی در داستان داشته باشیم. هم این ماجرا در داستان ما هست و هم داستان کسی مثل سمیه (مریم کاویانی)، زنی که با یک افغان ازدواج کرده و شوهرش او را ترک کرده و رفته و او مانده و یک بچه که شناسنامه ندارد.

دغدغه ما ساخت یک سریال دردمندانه بود

«دغدغه من و تیم نویسندگان، محمدرضا تخت‌کشیان و محمود معظمی و باقی عوامل این بود که یک کار دردمندانه بسازیم؛ سریال بی‌دردی نباشد که فقط سر آدم‌ها را گرم کند و به فراموشی و غفلت سوق دهد. سریالی باشد که دردی را همدلانه بازگو کند و راه‌حل‌هایی مثل گفت‌وگو، مشارکت عمومی، همدلی، دیگرخواهی و انسجام ملی را در دل داستان به نمایش درآوریم.»

بوی باران، اعتیاد و توجه به تشکل‌های مردم نهاد

هسته اصلی قصه بوی باران اعتیاد و مواد مخدر است. چه راهکارهایی به کار گرفتید که این معضل، شعاری به تصویر کشیده نشود؟
حدود سه و نیم میلیون نفر در جامعه درگیر مواد مخدر هستند. ما حدود ۲۲ میلیون خانوار داریم. تقریباً حدود یک ششم مردم جامعه در خانواده‌هایشان درگیر یک معتادند. وقتی در خانواده‌ای یک معتاد حضور دارد، کلاً آن خانواده دچار بحران‌های جدی می‌شود که به این سادگی‌ها حل شدنی نیست. تلاش کردیم قسمت هشداردهندگی این موضوع را با شخصیت شهاب نشان دهیم. اینکه با یک معتاد باید چطور برخورد کرد و در سطح اجتماعی مثل مدرسه یا محیط کار، ما چه وظایفی داریم. یک بحث دیگر بحث غفلت خانواده‌ها از مواد مخدر است. کاری که سیمین نسبت به پسرش شهاب در داستان کرده است. اینکه تا مدت‌ها باور نمی‌کنند فرزندشان معتاد شده یا وقتی می‌فهمند، ابتدا سعی می‌کنند باور نکنند یا پرده‌ای رویش بیندازند و آن را ندیده بگیرند و بعدها به دلیل این مخفی‌کاری، مشکلات بزرگ‌تری برایشان پدید می‌آید. بحث دیگر، مشارکت‌های مردمی و نقش ngoها و تشکل‌های مردم نهاد در خدمت‌رسانی به معتادان است و نقش بی‌بدیل خانواده‌ها در درمان و ترک اعتیاد که در داستان، سیاوش این وجه را نشان می‌دهد.

بزرگ‌ترین پلیس مواد مخدر، اقتصاددان‌ها هستند

همچنین تلاش کردیم نگاه‌های جدیدتر در امر مبارزه با مواد مخدر را در بوی باران، نشان دهیم. در نگاه سنتی، مبارزه با مواد مخدر را صرفاً یک کار نظامی‌، امنیتی می‌بینند که با بگیر و ببند همراه است. اما الان در دنیا می‌گویند بزرگ‌ترین پلیس و مبارز با مواد مخدر، اقتصاددان‌ها هستند. به این معنا که اگر شبکه مالی مواد مخدر و پولشویی آنها را نابود کنید، یک مبارزه جدی با مواد مخدر کرده‌اید. در عموم سریال‌ها و فیلم‌ها معمولاً وقتی بحث مبارزه با مواد مخدر می‌شود، یک سری قاچاقچی نشان داده می‌شود که در حال تولید یا توزیع مواد هستند و دعوا سر توزیع و رقابت‌های گروه‌های مواد مخدر و بعد مبارزه و درگیری پلیس با این افراد است. ما تلاش کردیم از زاویه‌ای کمتر دیده شده این مبارزه را ببینیم و اقتصاد مواد مخدر و مبارزه با شبکه‌های مالی آن را به تصویر بکشیم. همچنین توجه و تمرکز باید در مبارزه با کارتل مواد مخدر و دانه درشت‌ها باشد نه مبارزه با اجزای جزئی و توزیع‌کنندگان خرد.

دعوای دو مادر به خاطر فروش بچه

آیا در جامعه ما شخصیت سیاوش با بازی رضا کیانیان مصداق بیرونی دارد؟

اگر صادقانه بخواهم بگویم، در همان ایام که مستند اجتماعی می‌ساختم کاراکتر سیاوش را عیناً دیده‌ام. ایران کشور شگفتی‌هاست. انسان‎هایی در داخل کشور زندگی می‌کنند که کاملاً گمنام، کارهای خیرخواهانه می‌کنند و خود را وقف خوبی‌ها کرده‌اند، از آن طرف هم عرض کنم بعضی از تلخی‌های داستان بوی باران را دیده‌ام. مثل همان موقعیتی که در قسمت‌های اول سریال، رضا کیانیان در حاشیه شهر با دو زن مواجه شد که هر دو ادعای مادری نوزادی را داشتند. یادم هست در یکی از استان‌ها دو زن در یک محله حاشیه‌نشین با هم دعوا می‌کردند و هر دو مدعی بودند مادر بچه‌اند. ابتدا من فکر کردم از سر محبت مادرانه با یکدیگر نزاع می‌کنند. بعد فهمیدم به خاطر این دعوا می‌کردند که کدام یک می‌توانند او را بفروشند و بابت آن بچه پول بگیرند. با همه اینها که بنده مابه ازای خوب و بد این داستان را دیده‌ام، اما اصولاً مهم نیست در جهان واقع مثل رضا کیانیان هست یا نیست، مهم این است داستان باورپذیر درآمده باشد یا نه. داستان که نمی‌تواند صد در صد کپی‌برداری از واقعیت باشد.

یک دروغ بزرگ با هزار و یک راست کوچک

یکی از انتقادهایی که می‌توان به این مجموعه وارد کرد این است که حضور ترانه در خانه شهاب تا حدودی غیر واقعی قلمداد می‌شود، تا چه اندازه این نقد را قبول دارید؟

بعید می‌دانم خواهری را بشناسید مثل ترانه که برای کمک به برادرش به‌عنوان کلفت وارد خانه‌ای شود. مهم نیست که در خارج این اتفاق یک مصداق دارد یا صد تا یا هیچ، مهم این است که مخاطب در داستان این موقعیت را می‌پذیرد یا نه. ترانه در این داستان این کار را می‌کند. داستان یک دروغ بزرگ با هزار و یک راست کوچک است. این هزار و یک راست کوچک این حس را به مخاطب می‌دهد که آن دروغ بزرگ واقعاً رخ داده است. اگر قرار بود ترانه مثل من و بقیه بود و با این اتفاق در خانه می‌نشست و گریه می‌کرد، دیگر کاراکتر داستانی نمی‌شد. کاراکتر داستانی یک ویژگی‌هایی دارد که آن ویژگی‌ها او را دراماتیک و جذاب می‌کند. درست است که ترانه در پیگیر بودن، تلاش کردن و دلسوز بودن شبیه بسیاری از افراد خانواده است، اما در این قضیه یک حرکت نمادین می‌کند، اما هزار و یک جزییات دارد که آن را واقعی نشان می‌دهد. مثلاً جایی از خودش ضعف نشان می‌دهد یا گاف می‌دهد یا یک جایی دلسوز و خیرخواه است. او فقط مانند یک پزشک عمل می‌کند، یعنی می‌توانست شنود بگذارد، اما خب این کار را نمی‌کند، مثل یک پلیس هم عمل نمی‌کند و مثل یک خواهر عمل می‌کند. این اثر حاصل تلاش یک تیم صد نفره است. امیدوارم مردم آن را بپسندند و درد و مهربانی که تلاش کردیم پشت داستان باشد را به‌خوبی لمس کنند.

گفت‌وگو از هنگامه ملکی‌


۲ نفر

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.