اهمیت پرداخت به مطالعه ادوار فقه
درباره فقه و ادوار فقه، در نیم قرن اخیر تعدادی کتاب و پژوهش، تألیف و منتشر شده و کمابیش پژوهشگران حوزوی و علاقهمند، نسبت به آن آشنا هستند. اما چون تحلیل این مسائل، همچون بسیاری مباحث تاریخی و جامعهشناختی که عمدتاً در قرن بیستم در دنیا و نیز در کشور ما پررنگ شد و در دوره معاصر مورد اقبال و اهتمام واقع شده، میتوان گفت هنوز بحث جدیدی است.
دوره حیات پیامبر، عدم وجود اختلافات فکری
در دوره حضور پیامبر اکرم (ص) و انتهای این دوره، اختلافات فراوانی بین مسلمانان بروز میکند و عملاً بهدلیل اینکه همه دوره حضور پیغمبر اکرم در مدینه، مصروف جنگ با مشرکین و تثبیت اسلام شده است، بهندرت شاهد اختلافات و مباحث فکری بین مسلمانان هستیم. طبعاً اختلافات و منافع سیاسی و اجتماعی افراد و قبایل وجود دارد که نتیجه آن انشقاق و اختلاف بود. اما این پدیده بهواسطه قدرت فراوان پیغمبر اکرم در زمان حیات مبارک ایشان ظهور پیدا نکرد.
در این دوره، افرادی مثل «عبدالله بن ابی» فعال هستند که بهعنوان سردمدار جریان منسوب به «منافقین مدینه» فعالیتهای خرابکارانه نظامی و سیاسی دارد. بنابراین در دوره حیات پیامبر اساساً کار به مباحث فکری نکشید. ضمن اینکه چون این دوره، دوره تشریع بود و مسلمین با مکاتب فکری غربی و ایرانی هم آشنایی نزدیکی نداشتند، لذا شاهد پرسشهای فلسفی و فقهی خاصی در این دوره نیستیم.
دوره خلفا، دوره فربهشدن بوروکراسی
دوره خلفا هم دوره تورم مالی و زایش اداری و ساختاری مرکز مسلمین است. تشکیل دیوان اداری و مالی بهواسطه افزایش قلمرو مسلمین و اموال به دست آمده از فتوحات، در این دوره سبب میشد تا کمتر شاهد مباحث فکری باشیم. فقه، به معنای دینشناسی و متخصص در دین شدن (اعم از عقاید و احکام) در این دوره عمدتاً در قراء و مفسرین قرآن خلاصه شده بود. یعنی نخبگان فکری جهان اسلام را قاری، کاتب و مفسر قرآن مینامیدند و حتی اصطلاح «عالم» و «فقیه» هم چندان شایع نبود. در واقع طبقه قراء و مفسرین و کاتبین وحی، حلقه اتصال دوره نبوت به پسانبوت هستند.
اواخر بنیامیه، نهضت ترجمه
اواخر دوره بنیامیه بود که بهتدریج مسلمانان با مباحث فلسفی رایج در یونان و ایران آشنا شده بودند و ارتباطات فرهنگی هم افزایش پیدا کرده بود. علاقه به ترجمه کتب غیر اسلامی باعث شد که موج نهضت ترجمه را در این دوره شاهد باشیم. در همین موج بود که «مترجمین» بهعنوان یک طبقه نخبه در جهان اسلام مطرح شدند. اما فقه به معنای مصطلح، یعنی استنباط حکم از متون و تعیین تکلیف شرعی و دینی مردم، عمدتاً از همین دوره شایع میشود. شاید بتوان گفت یک انگیزه مهم این پدیده، مقابله با افکار وارداتی از یک طرف، و جلوگیری از تشتت بیشتر جهان اسلام به خاطر آرا و عقاید و فرقهسازیهای افسارگسیخته بود.
شدت این فرقهسازی و سرعت آن به حدی بود که جریان اکثریت جهان اسلام در قرن پنجم، به این نتیجه میرسد که باب اجتهاد و اظهار نظرهای بیشتر را ببندد تا مانع فروپاشی فکری و اجتماعی جهان گسترده اسلامی در آن زمان شود. در این شرایط، جریان خلافت هم به این انسداد کمک میکند، چون منافع خلافت و حکام هم اقتضا میکرد که هر روز یک متخصص، یک فرقه و یک اجتهاد جدید بروز و ظهور نیابد.
ماهیت اپوزیسیون شیعه
اما بهطور خاص، تشیع از زمان امیرالمؤمنین (ع) بهعنوان یک جریان اپوزیسیون فکری - سیاسی مطرح میشود. بر خلاف حرفهایی که این روزها بیشتر از قبل میشنویم که شیعه زاییده دوره صفویه یا دوره امام جعفر صادق (ع) بوده، این واقعیت انکارناپذیری است که شیعه از همان ابتدای تولد نهاد خلافت بهعنوان مخالف قدرتمند این نهاد، اعلام موجودیت کرد.
کسروی، آغازگر تشکیک
آغازگر این تشکیک، «احمد کسروی» بود که امام پنجم و امام ششم را به فرقهسازی و بدعتآفرینی و ایجاد شقاق بین مسلمین متهم کرد. همچنین بدفهمی از مباحث «دکتر شریعتی» در حمله به «تشیع صفوی» باعث شده که اخیراً مد شود و مدام بشنویم که شیعه اساساً قبل از دوره صفویه قابل توجه نبوده است.
ادوار فقه شیعه
در این زمینه باید اشاره کرد که جریان فقه شیعی دو دوره اصلی دارد: ۱- دوره حضور امامان معصوم ۲- دوره غیبت امام معصوم.
در دوره اول، شاهد تدوین اصول و مصنفات هستیم. «اصل» دستنوشتههای راویان عصر ائمه از سخنان امامان شیعه بود، که طی این دوره حدوداً ۴۰۰ اصل جمعآوری میشود که به «اصول اربعمائة» مشهور است، یعنی اصول چهارصدگانه. در حالیکه «تصنیف» در مقابل «اصل» قرار میگیرد و شامل سخنان خود روات و اصحاب ائمه هم میشود. لذا دوره حضور ائمه، دوره همین اصول و تصانیف است. در واقع شیعه کمتر از اهل سنت به اجتهاد و استنباط شخصی احساس نیاز پیدا میکرد. در این دوره میبینیم که دانش «اصول فقه»، که شبیه دانش «منطق» است و همان کارکردی را برای فقها دارد که منطق برای فلاسفه داشت، ابتدا بین اهل سنت رواج پیدا میکند و مدون و تألیف میگردد. البته ائمه شیعه با افزایش فشارهای نهاد خلافت، به دو راهکار برای قطع نشدن ارتباطشان با شیعیان متوسل میشدند: یکی تربیت راوی و شاگرد و یاد دادن نحوه استدلال و استنباط. دوم هم تعیین وکلا برای رتق و فتق امور مالی و اجتماعی شیعیان.
آغاز غیبت، دوره جدید
با آغاز دوره غیبت امام معصوم در میانه قرن سوم هجری، شیعه هم مشابه وضعیت اهل سنت را در نیاز به دو دانش فقه و اصول فقه پیدا میکند. نکته مهم اینجاست که شیعه در قرن چهارم و پنجم، عصر اجتهاد را بهصورت جدی شروع میکند، درحالیکه اهل سنت در همین دوره، باب اجتهاد را میبندد تا مانع فروپاشی اجتماعی و سیاسی و عقیدتی اکثریت جهان اسلام و نهاد خلافت شود. ویژگی مهم و کلیدی دیگر شیعه هم باور به «تخطئه» بود. یعنی شیعه قائل به این است که فقها معصوم نیستند و امکان خطا دارند. این به رواج اجتهاد و فقه و تألیف و نظریهپردازی در بین شیعه امامی منجر میشد.
اصول چهارصدگانه
دوره اولیه فقه شیعه در عصر غیبت، دوره تدوین روایات بود. یعنی همان اصول چهارصدگانه تدوین و تنظیم شد، تا مسیر استنباط و اجتهاد تسهیل گردد. به موازات این وضعیت، از همان ابتدای قرن چهارم، اندیشمندان شیعی مثل «ابن وهب کاتب»، «شیخ مفید»، «سید مرتضی» و «شیخ طوسی» شروع به تألیف کتب اصول فقه کردند تا خلأ ناشی از غیبت امام معصوم منجر به حیرت و بلاتکلیفی فکری شیعیان نشود. همچنین در قم و ریِ قرن چهارم، شاهد جریان قدرتمند تدوین حدیث هستیم، و در بغداد و سپس نجف، جریان اصولی قدرت میگیرد؛ «کلینی»، «شیخ صدوق» و پدرش در قم، «شیخ مفید» و «سید مرتضی» و «شیخ طوسی» در بغداد. این شاید نخستین دوگانه جدی میان شیعیان در آغاز عصر غیبت باشد، که گاهی به جدالهای جدی علمی بین دو مکتب منجر میشود.
دوگانه قم و بغداد
لذا قمیها و اهل ری بر اولویت دانش حدیث اهتمام داشتند و بغدادیها بر عقلگرایی و تدوین اصول فقه تأکید داشتند. در ابتدای همین دوره، امام دوازدهم بهواسطه برخی افراد با شیعه ارتباطاتی داشتند که منجر به صدور نامههایی به نام «توقیع» از جانب ایشان شد، که درباره تعداد و سندیتش البته اختلافاتی بین شیعه وجود داشته و دارد.
حیرانی پس از غیبت
نکته مهم دیگری که باید لحاظ شود، این است که اگرچه فقهای شیعه سریعاً تدوین حدیث و کتب اصول فقه را شروع میکنند، ولی کماکان یک حیرت و حیرانی را بهواسطه مبهم بودن دلیل غیبت امام در این دوره شاهد هستیم. این وضعیت حیرت و حیرانی حتی تا قرون میانی کشیده شد، چراکه عده زیادی از فقها و شیعیان منتظر بودند ظهور در همان دوره اتفاق بیفتد. اختلافاتی که درباره نحوه دریافت و تقسیم خمس و زکات در قرون چهارم تا هفتم و هشتم شاهد هستیم نیز از همین باب بود. حتی در عبارات فقهای این دوره داریم که منتظر بودند ظهور عنقریب رخ دهد. لذا سعی میکردند موقعیت خودشان را بهعنوان «فقیه نایب معصوم در همه امور» تثبیت نکنند. لذا احتیاط پیشه میکردند. تقریباً از اواخر دوره عباسی و ظهور مغولها (یعنی از قرن ششم) است که میبینیم فقها بهتدریج به این نتیجه میرسند که اداره امور شیعیان را باید با جدیت بیشتری پیگیری کرد. چون معلوم نیست ظهور امام چه زمانی رخ دهد. لذا ادامه غیبت و ابهام در زمان ظهور امام هم نباید عامل ادامه حیرت و بلاتکلیفی در برخی مسائل مهم باشد.
دوره ناصر عباسی، رشد تشیع
البته باید دوره «الناصر لدین الله» را یاد کرد، که آخرین خلیفه مقتدر عباسی بود. وی اواخر قرن ششم و اوایل قرن هفتم، حدود ۴۰ سال خلافت میکند که احتمال جدی درباره شیعه بودنش وجود دارد. با این وجود دستکم میتوان گفت که در دوره ناصر، وضعیت شیعیان خیلی بهتر میشود و این خلیفه علاقه زیادی به مراقد ائمه شیعه و کمک به فقرای شیعه داشت. عصر «ناصر عباسی» کمک زیادی به رشد قدرت سیاسی و اجتماعی شیعه کرد. ولی در این دوره، فقه شیعه تحت کاریزمای علمی «شیخ طوسی» در حالت رکود قرار گرفته بود. البته شاید این را هم بتوان گفت که در قرن ششم شیعیان بعد از یک دوره نسبتاً طولانی تدوین حدیث و تدوین کتب فقهی و اصولی اولیه، نیاز چندانی به مکتبسازی نداشتند و مشغول حفاظت از انبوه روایات و متون فقهی بودند که در قرون چهارم و پنجم تولید کرده بودند.
حمله مغول و نقش فقهای شیعه
با وجود اینکه حمله مغولها باعث فروپاشی خلافت چند صد ساله اهل سنت میشود، اما شوک این حمله به کمک شیعیان، تعدیل میشود. در این دوره، فقه شیعه در شهر حله عراق (نزدیک کربلا) مستقر شده بود و بزرگانی مثل «ابن ادریس حلی»، «محقق حلی»، «علامه حلی»، «سید بن طاووس» و … متعلق به عصر طلایی حله در قرون هفتم و هشتم هستند. این دوره همزمان با حمله مغول است. فقهای حله که همگی به جریان اصولی و عقلگرای شیعی تعلق داشتند، کمک زیادی میکنند تا اعتماد مغولها جلب شود و جهان اسلام دچار فروپاشی فکری و عقیدتی نشود. مغولها چون خبر داشتند که شیعیان جریان اپوزیسیون اصلی مخالف نهاد خلافت هستند، به آنها اعتماد میکنند و این اعتماد تا جایی پیش میرود که یکی از سلاطین ایلخانی شیعه میشود و نخستین پادشاه شیعه جهان اسلام، یک مغول است (اولجایتو). «سید بن طاووس»، «خواجه نصیر طوسی» و «علامه حلی» چون اعتماد مغول را جلب کرده بودند، کمک زیادی میکنند تا حمله مغول به کاهش خرابی شهرها و کشتار اهالی این شهرها منتهی شود، نه فروپاشی فکری و ساختاری گستردهتر جهان اسلام. حمله مغول مصادف با آغاز دوره اول فقهی عصر غیبت است.
تقسیمبندی فقهای شیعه
لذا امروز عمدتاً فقها برای اینکه ادوار فقهی شیعه را مشخص کنند، از سه اصطلاح متقدمین (پیشینیان)، متأخرین (پسینیان) و معاصرین (فقهای فعلی) استفاده میکنند. همین دوره مصادف با حمله مغول یا شخص علامه حلی را حد فاصل میان متقدمین فقها و متأخرینشان میدانند. معاصرین هم شامل فقهای دو قرن اخیر و مشخصاً دوره بعد از شیخ انصاری هستند. البته این تقسیمبندیها ممکن است با اختلافاتی مواجه باشد. این تقسیمبندی به خاطر اهمیت خاص همین دوره و البته شخص علامه حلی است. بهطور خلاصه، دوره اول فقه عصر غیبت که با عنوان متقدمین از آنها یاد میشود، تا قرن هفتم ادامه دارد و شامل دوره تدوین حدیث و سخنان پیامبر اکرم و ائمه در قرن چهار و سپس آغاز دوره تدوین کتب فقهی و اصولی در قرن پنجم است. این دوره در ابتدا همزمان با آل بویه و سپس خلافت ناصر بود که جایگاه ویژهای به شیعیان داده میشد و در پایان هم به دوره حمله مغول منتهی میشود.
ادامه دارد…
نظر شما