**شناخت قرائتهاي ديني
ايرناپلاس: جريان روشنفكري ديني بهطور كلي در كنار روحانيت دو بال انديشه انقلاب اسلامي را صورت دادهاند؛ از اين رو، مهمترين آلترناتيو جريان روحانيت نيز بود. منظور از روحانيت، قرائت رسمي است كه در حوزه و در سطح فقهي وجود داشت. اين جريان، به نظر ميرسد در يك دهه اخير نسبت به آنچه در دهه 60 و 70 با آن روبهرو بوديم، توانايي خود را براي جريانسازي اجتماعي از دست داده است. نقطه فرونشست و شكست اين جريان را ميتوان در دهه 80 تلقي كرد. بهعنوان مقدمه، تحليل شما از اين اتفاق چيست؟
سليماني: سه نوع قرائت از دين وجود دارد: يك قرائت سنتي از دين كه تحت عنوان قرائت روحانيت از آن نام برديد و حوزههاي علميه نهادهاي آن هستند. محصول آن نيز فقها و مجتهدين و مراجع تقليد است و نوع نگاه نيز كاملاً برخاسته از اسلامي فقاهتي است. در واقع از ميان ابعاد گوناگوني كه در اسلام مطرح است، بيشتر روي فقه تكيه دارد. مرحوم امام ميگفتند زمانيكه من فلسفه ميگفتم، گفتند مصطفي از اين كوزه آب خورده است، كوزه را آب بكشيد. اين وضعيت بيانگر نوع نگاهي بود كه نسبت به ساير علوم وجود داشت. وقتي مرحوم علامه طباطبائي تفسير «الميزان» را مينوشتند، بسياري ميگفتند ايشان عالم يا فقيه نيست، چون عينك فقاهت بدنه اصلي قرائت سنتي از اسلام را تشكيل ميداد. ما بعد از انقلاب بيشترين توجه براي اداره امور را معطوف بر همين قرائت سنتي ميدانستيم. وقتي مرحوم امام تشريف آوردند، جاييكه مرحوم امام به نقش سياست و حضور مردم بهويژه بانوان و زنان در عرصههاي اجتماعي و سياسي تأكيد ميكردند، خوشايند قرائت سنتي نبود. همينطور ورود به حاكميت و سياست چندان در برنامهها و تفكرات حوزويان يا قرائت سنتي از دين جايي نداشت. مرحوم امام نگاه برخي افراد را كه معتقد بودند بايد محصور در فقه 10 قرن پيش باشيم، قبول نداشتند.
**نگاه امام به نقش دين در جامعه
مرحوم امام تحت عنوان اجتهاد پويا دو عنصر زمان و مكان را در اجتهاد تعيينكننده ميخوانند. من نميخواهم روي اين بحث تكيه زيادي بكنم. ميخواستم بگويم يك قرائت، قرائت سنتي از دين است.
قرائت دوم، قرائت راديكال از دين است. بنيادگرايي با وجود اينكه جرياني غالب نيست و در اقليت قرار دارد، اما توأم با روشهاي غيرمسالمتآميز و برخوردهاي حذفي و خشونتبار است. اين قرائت، خود را قانون، عين دين، مجري قانون و قاضي ميداند. در همان دهه 60 و 70 آنها تحت عناوين گوناگوني در جامعه شناخته ميشدند. نيروهاي خودسر يا به تعبيري حزباللهيها، كه البته من واژه حزبالله را بسيار مقدس ميدانم، ولي استفاده از اين نام در دهه 70، با قصه كوي دانشگاه و هجوم لباس شخصيها مصطلح شده بود. بدون هماهنگي و بدون تبعيت از قانون و بيتوجه به ساختارها و هنجارشكنيهايي كه نظام براي آنها تعريف كرده بود، در كوي دانشگاه دست به عمليات زدند. برهمزدن سخنرانيها از اواخر دهه 60 شروع شد و در دهه 70 ادامه پيدا كرد. اين نگاه بنيادگرا اگر چه در ايران، تضعيف شده، حاشيهاي و كوچك است، اما بهشدت تأثيرگذار است و موجب ميشود جامعه تعادل رواني خود را در حيطه آزاديهاي انديشهاي و فكري مورد تهديد ببيند. عليرغم اينكه ميدانيم آنها در اقليت هستند ولي در آن دهه بهطور نامحسوس و گاهي محسوس مورد پشتيباني قرار ميگرفتند. چنانكه در حادثه كوي دانشگاه عليرغم گزارش شوراي امنيت بر حضور و وجود افرادي كه نام آنها در اين گزارش ذكر شد و گفته شده بود اين افراد خودسرانه عمل كردهاند، اما بعداً هيچ حكم و هيچ برخوردي با آنها نشد.
در جهان اسلام پديده داعش، القاعده و طالبان با همين نگاه به اسلام رفتار ميكنند و ريشهاي در سلفيگري و دوران گذشته دارند. آنها بيتوجه به نيازها و شرايط و بدون دقت در سازوكارهاي روز و مقتضيات زمان، فجايعي را در منطقه به وجود آوردهاند و تا اين دهه، كماكان حضور و عملكرد آنها، ضربهاي سنگيني بر پيكر اسلام وارد كرده است.
**روند تقويت گرايش نوانديش در دوره بعد از انقلاب
نگاه جوامع نسبت به اسلام بايد نگاهي مثبتانديش باشد ولي اسلامهراسي شايد ناشي از در نوع قرائت راديكال و بنيادگرا از اسلام شكل گرفته است. قرائت سوم، قرائت نوگراست كه در حقيقت سابقهاش قبل از انقلاب است و در انقلاب متبلور ميشود، با جريانهاي فكري گوناگون پيش ميرود و با توجه به آزاديهايي كه بعد از انقلاب وجود داشت، تا مقطعي اين حضور در صحنههاي اجرايي و انديشهاي وجود داشت. با اتفاقاتي كه در دهه 60 رخ ميدهد، در آستانه ورود به دهه 70 تكصدايي در جامعه بر اساس همان قرائت سنتي، حاكميت خود را تثبيت ميكند. بنابراين در دهه 70 كمكم شاهد شكلگيري مجدد يك دوقطبي هستيم. بعد از خرداد 60 فضا بسته ميشود. با توجه به انقلاب فرهنگي و پاكسازي دانشگاهها فضا تغيير ميكند. من اينجا ارزشي بحث نميكنم. اينكه خوب بود يا بد، بحثهايي قابل بررسي است. در ادامه اين ماجراها فضاي بستهاي تحميل ميشود كه در سال 66 مرحوم امام يك منشور هشت مادهاي را اعلام كردند تا به شهروندان تعرض نشود. چون مجوزهايي بهطور نانوشته وجود داشت كه حتي آزاديهاي فردي شهروندان سلب ميشد و مرحوم امام پيام هشت مادهاي منتشر كرد كه در آن گفته شده بود دادگاهها حق ندارند چنين كنند و نيروهاي انتظامي حق ورود به خانهها را ندارد. پس از آن وارد دهه 70 شديم و اين فضا اگرچه ادامه گذشته است و كمابيش با آن پيام تعديل ميشود، اما اين دوقطبي دوباره شروع به شكلگيري كرد. نگاه نوگرا در اين دوره جان ميگيرد.
تا سال 75 شكلگيري و رشد اين نگاه در دانشگاهها و محافل علمي و رسانهاي بهصورت زيرپوستي بود. حتي در نوع تبليغاتي كه از سوي نظام وجود داشت هم احساس به وجود آمدن اين تغيير كمابيش حس ميشد. شايد سخنرانيهاي آقاي هاشمي و ديگران در آن مقطع بيانگر نوعي گشايش در عدم ورود به سلايق شهروندي بود. به هر صورت بعدها تبلور اين قرائت در انتخابات خود را نشان داد و نگاهي كه در پروژه نوگرايي وجود دارد به شكلي با انتخاب دولت اصلاحات در حاكميت تجلي پيدا ميكند.
**فقه، چالش اصلي
ايرناپلاس: باتوجه به همين صورتبندي به نظر ميرسد جريان روشنفكري ديني از دهه 20 و 30 تا دهه 80 به يك معنا فرزند زمانه خود است. وقتي مهندس بازرگان آشتي اسلام و علم را با قرائت پوزيتيويستي از دين طرح ميكند، بر اساس نياز آن دوره است. مجاهدين خلق و بعد شريعتي با قرائت چپ از اسلام فرزند زمانه خود هستند. در دهه 60 يا پيش از انقلاب طرفداران شريعتي دوگانه اصلي خود را مقابله با نوعي تحجر مطرح ميكنند. در دهه 70 اين دوگانه به رهبري عبدالكريم سروش در برابر فقه شكل ميگيرد. به نظر شما در دهه 70 چه اتفاقي افتاد كه روشنفكري ديني خود را در برابر فقه قرار داد؟ آيا همين قرار گرفتن در برابر فقه و تعارض با آن در نتيجه منجر به تقويت بنيادگرايي نشد؟
سليماني: در الگوي روشنفكري ديني قاعدتاً نوع نگاهي كه به دين وجود دارد در بسياري موارد با قرائت فقهي در تضاد است. بهطور مثال، در همين بحث جمهوري اسلامي، برخي ميگويند جمع جمهوريت و اسلاميت پارادوكسيكال است و نميتوان دين را با دموكراسي و جمهوريت جمع زد. چنانكه ميدانيد در همان زمان نيز عدهاي از بزرگان حوزه با اين تفكر سنتي ميگفتند جمهوري اسلامي مقدمهاي براي حكومت اسلامي است، حتي گفته ميشد رأي زينتي است. نگاه سنتي موجود در اسلام ميگفت ولايت از خدا سرچشمه ميگيرد و به انبيا و ائمه و ولي فقيه ميرسد. حكومت را شاخهاي از ولايت معنا ميكردند كه انسانها در آن نقشي ندارند و حق حاكميت از آن مردم نيست و حاكميت به خدا تعلق دارد.
تضادهايي كه در جامعه بهواسطه نگاه فقيهانه در اداره حكومت شكل گرفت، كاملاً بريده از نگاه اجتماعي بود و مردم اين را در زندگي خود احساس ميكردند و گمان ميكردند اگر بخواهند آزاديهايي در حيطه شخصي خود در چارچوبهايي كه اسلام قرار داده است، داشته باشند توأم با مشكل خواهد بود. اين مسأله در فضاهاي اجتماعي و در بسياري نهادها گسترش پيدا ميكند و موجب نارضايتي مردم ميشود. يعني حلالي را حرام كردن كه از سطح فردي بالاتر ميرود و در سطح اجتماعي خود را متبلور ميكند. در كنار مكانيسم بسيار پيشرفتهاي به نام امر به معروف و نهي از منكر كه متأسفانه به بدترين شكل خود استفاده ميشود و نگاهي كاملاً فقهي پيدا ميكند و ابعاد ديگر آن فراموش ميشود. در واقع، بُعد اخلاقي، سياسي، اقتصادي، فرهنگي و اجتماعي دين فروكاسته ميشود و فقط بر بُعد فقيهانه، كه مراد ما اينجا تقليلگرايي است، تنزل ميكند.
اما نگاه روشنفكري ديني عقيده دارد درست است حاكميت از آنِ خداست، اما حاكميت خدا از طريق مردم متبلور ميشود. نگاه آنها اين است همانقدر كه دين درباره احكام خاص حجيت دارد و نميشود از آن تخطي كرد، اما در جاهايي، امور مردم را به خود آنها سپرده و آنها را به مشورت و تفكر و رأي دعوت كرده است.؛يكي امر حاكميت و حكومت است. مرحوم صدر بحثي تحت عنوان منطقهالفراغ مطرح ميكند. آنجا ميگويد دين در مورد چگونگي شكل نظام حرفي نزده و نگفته نظام بايد جمهوري باشد يا نگفته اداره مردم به چه شكلي بايد باشد. روشنفكر ديني ميديد كه نام نظام سياسي ما جمهوري اسلامي است، اما از جمهوريت كه واژهاي مدرن است و به عصر مدرن تعلق دارد، لوازمي نياز است و آن لوازم در قانون و در اين نگاه ديده شده است. قانون اساسي حكومت را موهبتي الهي ميداند كه آن را به دست مردم سپرده است. مردم هستند كه بهصورت مستقيم يا غيرمستقيم ولي فقيه را انتخاب ميكنند. تمام نهادهايي كه به نحوي بهعنوان ركن دموكراسي عمل ميكنند؛ مثل مجلس و نهادهاي مدني و رسانه و صندوقهاي رأي و امثالهم، مورد بيمهري قرار ميگيرند و در برخي جاها تعدي ميشود.
بررسي كارنامه روشنفكري ديني در گفتوگو با داود سليماني - بخش اول
روشنفكري ديني و چالش فقه سنتي
۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۸، ۱۰:۵۰
کد خبر:
83301844
![روشنفكري ديني و چالش فقه سنتي روشنفكري ديني و چالش فقه سنتي](https://img9.irna.ir/old/Image/1398/13980214/83301844/N83301844-73005667.jpg)
تهران - ايرناپلاس - با وجود اينكه عمر گرايش نوانديشانه نسبت به دين، به اندازه ساليان طيشده از انقلاب مشروطيت است، اما هنوز جايگاه اين نگاه در شئون اجتماعي و سياسي جامعه مشخص نشده است. بررسي كارنامه روشنفكري ديني و شناخت چالشهاي طول حيات آن، موضوع گفتوگو با دكتر داوود سليماني است. وي استاد بازنشسته دانشكده الهيات دانشگاه تهران و نماينده مردم تهران در دوره ششم مجلس شوراي اسلامي است.