تهران- ایرناپلاس- سیره و روش پیامبر اسلام در زندگی شخصی و اجتماعی، بهترین درسنامه برای مسلمانان است. نبی مکرم اسلام در برخورد با منتقدان و مخالفان نیز اصولی داشتند که هنوز هم می‌تواند سرمشق و راهگشا باشد.

به گزارش ایرناپلاس، تاریخ اسلام سراسر درس و عبرت است برای کسانی که اهل تامل و تفکر باشند و می‌توان از درس‌های تاریخ برای امروز نیز بهره گرفت و به‌کار برد. به بهانه فرارسیدن مبعث رسول گرامی اسلام به سراغ آیت‌الله کاظم قاضی‌زاده استاد درس خارج حوزه علمیه قم رفتیم تا سیره پیامبر (ص) در برخورد با مخالفان و منتقدان سرسختش را مرور کنیم. 
وی با یادآوری آیاتی از قرآن و نمونه‌های تاریخی، گریزی نیز به مسائل روز زد و مواردی را یادآور شد.
 

بهطور حتم در زمان پیامبر اسلام نیز کسانی به عنوان منتقد یا مخالف وجود داشته‌اند. آموزه‌های اسلامی و سیره پیامبر (ص) در برابر این گروه چگونه بوده است؟
_ پیامبر اسلام(ص) فرموده‌اند؛ انّی بُعثتُ لاتَممَ مکارم الاخلاق؛ من برای کامل کردن مکارم اخلاق مبعوث شدم و این نشانگر این است که نه تنها پیامبر(ص) به دنبال ترویج اخلاق در جامعه بودند، بلکه برای کامل کردن مکارم اخلاقی یا همان برجستگی‌های اخلاقی مبعوث شدند.
در تعبیر دیگری فرموده‌اند؛ علیکُم بمَکارم الأخلاقِ، فإنّ اللّه عز و جل بَعثَنی بها و إنَّ مِن مَکارِم الأخْلاق أن یَعْفُو الرّجُل عَمَّن ظَلمه، و یُعْطی مَن حَرمه، و یَصِل مَن قَطعَه، و أنْ یَعودَ مَن لا یَعودُه؛ یعنی بر شما باد تحصیل مکارم اخلاق؛ زیرا که خداوند مرا برای آنها برانگیخت و از مکارم اخلاق این است که انسان، از کسی که به وی ستم کرده است بگذرد، و به کسی که چیزی را از او دریغ داشته، عطا کند، و با کسی که از وی بریده پیوند برقرار سازد و از آن که به عیادتش نرفته، عیادت کند. این نشانگر رویکرد پیامبر(ص) در مواجهه با مردم به طور عام و مخالفان به طور خاص است.

سیره پیامبر اسلام، یک نوع کرامت را در صدر کنش‌ها و واکنش‌های خود دارد. در همین حدیث می‌فرمایند، کرامت این است که ببخشی کسی را که به تو ظلم کرده و ... این نشانگر سیره و روش ایشان است. لذا به کسانی که مخالف و منتقد بودند، همواره از دید یک فرد کریم و مهربان نگاه می‌کردند. به همین جهت است که پیامبر(ص) در قرآن به عنوان «رحمة للعالمین» شناخته شده است. یعنی پیامبر(ص) یک رحمت گسترده‌ای دارند که اختصاص به مؤمنان ندارد، بلکه کسانی که مؤمن و مسلمان هم نیستند و کافرند، همه به نوعی از رحمت پیامبر اسلام بهره‌مند می‌شوند.

توصیه برخورد کریمانه را در آیه ۱۲۶ سوره نحل می‌توان دید که دستور کرامت به پیامبر و مومنان می‌دهد؛ و إِنْ عَاقَبْتُم فَعاقبوا بمِثل ما عوقِبْتُمْ بِه ولَئِنْ صبرتُمْ لَهُو خیرٌ لِلصَّابِرِینَ؛ یعنی هرگاه خواستید مجازات کنید به مقداری که به شما تعدّی شده کیفر دهید و اگر شکیبایی پیشه کنید این کار برای شکیبایان بهتر است. این دستور و توصیه قرآن به عموم مؤمنین است.
اما در آیه ۱۲۷ که شخص پیامبر(ص) را مخاطب قرار می‌دهد می‌فرماید؛ وَاصبِر و ما صبْرُک إِلَّا باللَّهِ ولا تَحزن علَیْهمْ ولَا تکُ فی ضَیْقٍ ممَّا یَمکُرونَ؛ می‌فرماید تو با بقیه فرق می‌کنی، صبر کن و صبر تو جز به توفیق خدا نیست و اندوهگین مباش و از نیرنگ آنها ناراحت نشو. یعنی پیامبر گزینه مقابله به مثل هم برایش مطرح نشده و فقط امر به صبر و شکیبایی شده است. طبعاً پیامبر (ص) به این امر الهی عمل می‌کردند.

صبر و مدارا در برابر سه گروه از مخالفان
عمده مخالفان پیامبر (ص) را چه گروهی تشکیل می‌دادند و شیوه مواجهه با هر کدام چگونه بود؟
_
مخالفان، پیامبر اسلام را در یک نگاه کلی می‌شود به سه گروه تقسیم کرد؛ عده‌ای که مشرک و بت‌پرست بودند و پیامبر(ص) در مکه با آنها مواجه بودند. آیاتی از قرآن که درباره مشرکین سخن می‌گوید معمولاً آیات مکی و یا در باره مکیان مخالف پیامبر(ص) است. این نوع افراد به عنوان کسانی که عداوت و دشمنی زیادی داشتند، یاد شده‌ و گویا مشرکان و یهود دارای دشمنی بیشتری با مومنان بوده‌اند.

گروه دوم اهل کتاب بودند. این‌ها کسانی بودند که به یکی از ادیان آسمانی قبلی معتقد بودند. مسیحی یا یهودی بودند و در مدینه حضور داشتند و پیامبر(ص) وقتی به مدینه آمدند، غالب مواجه‌شان با اینان بود و در قرآن آیات مدنی به مباحث مربوط به اهل کتاب پرداخته است.

گروه سوم منافقان بودند که در اواخر مکه و بیشتر در مدینه رشد کردند و افرادی بودند که به دنبال فتنه‌انگیزی و سرپیجی بودند و جبهه داخلی را علیه پیامبر(ص) تشکیل دادند.
پیامبر در برابر مشرکان به دلیل اینکه در مکه قدرتی نداشتند به طور طبیعی مدارا می‌کردند، اما در همان دوران نیز تلاش می‌کردند که با اخلاق خوش، زمینه جذب آنها به اسلام را فراهم کنند.

اینکه پیامبر(ص) پیش از بعثت به عنوان « محمد امین » شناخته می‌شدند و در برابر آزار مشرکان صبر در پیش می‌گرفت و مسلمانان را به عدم تعرض متقابل دعوت می‌کردند و در برابر تضییق‌های مشرکان برای مسلمانان، غالباً با سکوت و صبر برخورد و با دستور هجرت به حبشه برخی مسلمانان، سعی بر مدارا داشتند، همه از روی ناچاری نبود؛ پیامبر(ص) می‌خواستند با این روش افراد بیشتری را جذب کنند و این امر محقق شد و افراد متعددی در دوران مکه به پیامبر(ص) گرویدند.

وقتی که مسلمانان به مدینه رفتند، دو قبیله اوس و خزرج در آنجا وجود داشتند که اهل کتاب بودند اما شخصیت و اخلاق پیامبر(ص) باعث شد نوعی الفت بین‌ آنها حاکم شود. پیامبر(ص) با یهودیان و نصرانی‌ها هم با ملایمت و نرمی برخورد می‌کردند. به همین دلیل بسیاری از مسیحیان و یهودیان به اسلام گرویدند.

در مواجهه با منافقان نیز پیامبر(ص) صبر می‌کردند. البته نه اینکه در عرصه اجتماعی هیچ واکنشی نداشتند، بلکه در مواردی هم به دستور پروردگار یا بر اساس تدبیر خودشان برخورد می‌کردند، شاید آتش زدن مسجد ضرار یکی از این موارد باشد.

وظیفه پیامبر انذار و ابلاغ بود، نه اجبار
در تاریخ نمونه یا توصیه‌ای مبنی بر لزوم یکدست شدن مردم از نظر اعتقادها و اندیشه در اسلام و سیره نبی مکرم وجود دارد؟
_
این سؤال را باید در دو سطح بررسی کرد؛ یکی در سطح تبلیغ که از منظر دین خاتم و از منظر پیامبر(ص) به عنوان آورنده دین اسلام روشن است که دین اسلام دین برتر بوده و به تعبیر قرآن؛ انَ الدین عِندالله الاسلام؛ دین نزد خدا اسلام است و در جای دیگر می‌فرماید؛ ولا تَموتُنّ الا و انتُم مُسلمون؛ شما از دنیا نروید مگر اینکه مسلمان باشید. البته اینکه کلمه اسلام در اینجا به عنوان دین اسلام است یا اینکه مفهوم لغوی آن منظور است، اختلاف وجود دارد. اما وقتی پیامبر(ص) مُبلغ دین است و آن را دین برتر اعلام می‌کند به لحاظ تشریعی موظف است که از همه مردم دعوت و درخواست کند که به اعتقادات و اندیشه اسلامی بگروند.

اما سطح دوم این است که پیامبر(ص) به لحاظ تکوینی برای اینکه همه اندیشه اسلامی داشته باشند تلاش کند که اینطور نیست. بلکه واقعیت جامعه این است که برخی مسلمان می‌شوند و برخی نه. در آیات قرآن هم این مساله پذیرفته شده که برخی مسلمان نمی‌شوند و بر دین خودشان باقی می‌مانند و آنچه به عنوان جزیه وجود داشته به همین خاطر بوده که برخی بر دین خود باقی ماندند و چون مالیات خاص اسلامی را پرداخت نمی‌کردند، موظف به پرداخت جزیه شدند.
اتفاقاً در آیات قرآن هست که وظیفه پیامبر(ص) انذار و ابلاغ رسالت است اما اینگونه نیست که بیش از حد ابلاغ، وظیفه اجبار داشته باشد و از تلاش بیش از حد نهی شده‌اند. آنجایی که قرآن می‌فرماید؛ لَعلّکَ باخع نفسَک اَلّا یکون مؤمنین؛ یعنی گویا تو می‌خواهی خود را به جهت اینکه آنها ایمان نمی‌آورند، هلاک کنی.

پس نتیجه می‌گیریم که ما نمی‌توانم و نباید توقع داشته باشیم که همه یک اندیشه مذهبی خاصی داشته باشند و از سوی دیگر همین تفاوت‌هایی که در اندیشه مذهبی وجود دارد، زمینه رشد و بالندگی و پیشرفت مباحث مربوط به ادیان را فراهم کرده است.

قرآن از ما یکدستی نمی‌خواهد
البته اگر از اندیشه دینی پایین‌تر بیاییم و حوزه اندیشه‌های اجتماعی و سیاسی را در نظر بگیریم، خیلی روشن است که قرآن از ما یکدستی نمی‌خواهد و اصلاً این اختلاف یک نوع رحمت است و قرآن و پیامبر(ص) هم این اختلاف را می‌پذیرفتند. در قرآن آمده است: یا أَیها النَّاسُ إنَّا خلَقناکُمْ مِن ذَکَرٍ و أُنثی و جعلْناکمْ شعُوبا و قَبائِل لِتعارفوا إنَّ اکرمکُم عندَ اللَّهِ أَتقاکم؛ ای مردم، ما همه شما را از مرد و زنی آفریدیم و آن‌گاه در گروه‌های بسیار و مختلف گردانیدیم تا یکدیگر را بشناسید، همانا برترین شما نزد خدا با تقواترین شماست.

پس ما دو سطح تشریع و تکوین را باید جدا کنیم. در سطح تشریع درخواست پیامبر(ص) به عنوان فرستاده خدا که خواهان ایمان آوردن و مسلمان شدن همه بشر در زمان خود و در آینده است وجود دارد اما در سطح تکوین پیامبر(ص) وظیفه‌ای جز ابلاغ پیام الهی ندارد و خود انسان‌ها هستند که مسیر را انتخاب می‌کنند. خداوند فرموده ما راه را نشان می‌دهیم چه شاکر باشند و چه کفران کنند.

اصول انسانی و اسلامی در برخورد با مخالفان
شیوه برخورد پیامبر اسلام با دشمنانی که نقض عهد می‌کردند یا کسانی که  خیانت می‌کردند چگونه بود؟ بر چه اساس و اصولی با آنها برخورد می‌شد؟
_
اینکه پیامبر(ص) با مخالفان خود بر اساس اصول انسانی و اسلامی برخورد می‌کرده، امر روشنی است و جالب اینکه اسلام هرگز اجازه غدر(خیانت و بی‌وفایی) و فریب را نسبت به هیچ دوست و دشمنی نمی‌‎دادند و پیامبر(ص) در مواجهه با مخالفان اینطور نبوده است که بدون هیچ اصل انسانی و اسلامی هر کاری که به نفعش است انجام دهد.

در اینجا به یک آیه که این روزها مورد بحث قرار گرفته است اشاره کنم. در سوره انفال نسبت به اقوامی که با پیامبر(ص) پیمان می‌بستند و جزء مخالفان بودند آمده است: إِما تخافنَّ مِن قَوْمٍ خیانةً فانبذْ إِلَیهم علی سوَاءٍ إِنَّ اللَّه لَا یحبُّ الْخائنِینَ؛ و اگر از خیانت و پیمان‌شکنی گروهی که با آنان هم پیمانید، بیم داری، پس به آنان خبر ده که پیمان به صورت طرفینی گسسته است، زیرا خدا خائنان را دوست ندارد.
در این آیه می‌گوید، مسلمانان حق ندارند از طرف خود پیمان با دیگران را نقض کنند، اگر دشمن نقض پیمان کند که زمینه برخورد متقابل فراهم است اما اگر دشمن کاری می‌کند که احساس می‌کنید پیمانش با شما در معرض نقض قرار گرفته و خوف خیانت دارید، باید رسماً اعلام کنید و بگویید که بعد از اعلام از پیمان خارج می‌شویم.

این آیه مسلمانان را به یک نکته مهم متوجه می‌کنند که ما از پیش خود اجازه نقض پیمان نداریم. اگر آثار و علایمی است که آنها نقض پیمان می‌کنند باید اعلام کنید و بعد «علی سواء» از پیمان خارج شوید. به این تعبیر «علی سواء» برخی کسانی که به این آیه تمسک کردند، دقت نکردند. این آیه نمی‌خواهد خیانت کفار را تثبیت کند، بلکه می‌گوید شما اگر بدون اعلام، نقض پیمان کنید و شرایط برابر نداشته باشید شما خائن می‌شوید.

در هر صورت پیامبر(ص) در حوزه‌های مختلف و با دشمنان داخل و خارج براساس اصول مشخصی مواجه می‌شدند و این اصول همان کرامت انسانی و اسلامی بود.
رفتار پیامبر اسلام با دشمنان اولاً عادلانه بود و ثانیاً پس از بحث‌ و گفت‌وگو و دعوت آنها به اسلام بود و ثالثاً همراه با قانون‌مداری و با مخالفان نیز بر عهد و پیمان بودند و در نهایت هم در موارد متعددی که با نقض پیمان آنها مواجه می‌شدند، برخورد پیامبر همراه با سماحت و مدارا و بدون توسل به خشونت و رعایت تناسب مواجهه با میزان تعدی از طرف مخالفان بود.