به گزارش ایرناپلاس، ستاره سینما به بازیگری گفته میشود که در نظام فیلمسازی ارزش سرمایهای دارد. نوشتهاند که صنعت فیلم فرانسه نخستین سینمایی بود که به ارزش سرمایهای برخی بازیگران و نقش آنها در فروش فیلمها پی برد که بعدتر سینمای هالیوود در ستارهسازی و استفاده از پدیده ستارهها یا همان سوپر استار، گوی رقابت را از دیگران ربود.
این بازیگران که باید بخش زیادی از مطرح شدن خود را مدیون رسانههای مختلف بدانند، میتوانند برای فیلمها کمکهای مالی به همراه داشته باشند و عاملی باشند در جهت موفقیت اثر ساخته شده در گیشه.
در حال حاضر پدیده ستارهسازی، مختص همه جوامع و حوزهها از سینما تا زمینههای دیگر است و به دلیل گسترش رسانهها، این اتفاق تاثیر خود را بیشتر از گذشته نشان میدهد.
گیسو فغفوری نویسنده در کتاب «سرگذشت سینما در ایران» در اینباره نوشته است: «در دهه ۱۳۴۰ چند کارگردان در حال امتحان کردن ذائقه مخاطب ایرانی بودند که دریافتند بخشی از فروش فیلمها به خاطر هنرپیشههاست و به این ترتیب تعدادی از هنرپیشهها، ستاره شده و با تکرار نقش خود در فیلمهای موفق، مدتی به سینمای ایران رونق دادند».
رونق دادن به سینما توسط بازیگرانی که ستاره شدهاند، امری اثبات شده و مرسوم است. اما این مساله چه پیامدهایی برای سینما و مخاطبان آن دارد؟
نقش رسانهها و تلویزیون در پیدایش این پدیده چیست و تا چه اندازه میتواند برای نوجوانان و جوانان الگوسازی کند؟
سیدرضا صائمی منتقد سینما و تلویزیون به این پرسشها پاسخ داده است.
ستارهسازی مسیری برای بازاریابی سینما
صائمی درباره پدیده ستارهسازی و چگونگی به وجود آمدن این پدیده در سینما به خبرنگار ایرناپلاس گفت: سینما ماهیتهای متفاوتی چون هنر، صنعت و رسانه دارد. اگر از منظر هنری که وجوه زیباییشناسی سینما را برجسته میکند، نگاه کنیم شاید ستارهسازی در آن معنا پیدا نکند. حتی گاهی این پدیده را یک کار ضد هنری هم میدانند. به این دلیل که سینما همانند هنر مطرح میشود و وقتی هم از منظر هنر نگاه کنیم مفاهیمی همچون اندیشه، فرم و ... مورد نظر است. به عبارت دیگر از طریق زیباییشناسی دست به یک تفکر و اندیشه میزنیم اما ستارهسازی شاید یک عامل بازدارنده باشد به این دلیل که کارکرد مرعوبکننده دارد و مخاطب را مرعوب میکند. در واقع مخاطب به دلیل ستاره به سینما میآید و فیلم میبیند که در این صورت کارکردهای روانشناسانه فیلم، وجه سرگرمکننده و فرصت اندیشیدن نسبت به فیلم را از دست میدهد.
وی افزود: وقتی از نگاه صنعتی و رسانهای، ماهیت سینما را نگاه کنیم، کارکرد تجاری و اقتصادی آن مورد توجه است و سبب میشود نظام ستارهسازی معنا یابد.
صائمی ادامه داد: اساسا اقتصاد سینماست که ستارهسازی را توجیه میکند و در واقع ستارهسازی یکی از تمهیدات بازاریابی سینماست که باعث میشود گیشه پررونق باشد و فیلم بفروشد. اگر کارکردها و پیامدهای ستارهسازی را کنار بگذاریم و از منظر مباحث اقتصادی به آن نگاه کنیم، متوجه میشویم که حضور ستارهها تضمینکننده فروش فیلمها هستند. نکتهای در این میان وجود دارد که اصلا ستاره کیست و چه ویژگیهایی دارد؟
وی گفت: ستاره سینما لزوما بازیگر حرفهای نیست. یعنی باید تمایزی بین سوپراستار و بازیگر حرفهای قائل شویم. برخی مواقع این ویژگیها با یکدیگر مماس میشوند. به طور نمونه بازیگری مانند شهاب حسینی هم بازیگر حرفهای و هم سوپراستار است اما گاهی کارکترهایی داریم که فقط سوپراستارند و به آن معنا بازیگر حرفهای نیستند؛ مانند محمدرضا گلزار.
البته شکل دیگر آن را هم داریم. فرض کنید پرویز پرستویی بازیگر حرفهای است اما سوپراستار نیست چون ستاره برخی ویژگیهای ظاهری به لحاظ فوتوژنیک بودن و جذابیتهای بصری باید داشته باشد. عزتالله انتظامی با وجود اینکه آقای بازیگری است اما هیچ وقت سوپراستار نشد آقای نصیریان نیز.
سلبریتیهایی با هویت رسانهای
این منتقد با اعلام اینکه سوپراستار و ستارهها را باید از نگاه سلبریتیهای سینما نگاه کرد، درخصوص چرایی انتقادهایی که به مساله ستارهسازی وارد میشود، افزود: سلبریتی بیش از اینکه محصول توانمندی هنرمندانه یک بازیگر باشد، محصول جذابیتهای رسانهای است. یعنی بیشتر هویت رسانهای دارد تا هویت هنری.
نمیخواهیم قضاوت اخلاقی داشته باشیم اما اگر از نظر کارکردگرایی در جامعهشناسی بخواهیم نگاه کنیم هر چیزی که کارکرد داشته باشد و نیازی را برآورده کند، چه دوست داشته باشیم و یا نه،، واقعیتی است که شکل میگیرد. در واقع ستارهسازی نیازی بوده که از درون ساختار و نظام سینمایی آمده است و بیشتر کارکرد اقتصادی و اجتماعی دارد.
برخی مکاتب فکری و فلسفی در غرب مانند فرانکفورت و ... وجود داشته که به ستارهسازی نگاهی کاملا انتقادی دارند. به این دلیل که آن را محصول نظام سرمایهداری میدانند که از طریق خلق ستاره میخواهد کالای خود را به فروش برساند. این کالا لزوما فیلم نیست بلکه در حوزههای موسیقی، خوانندگی، ورزشی و ... هم وجود دارد.
تبلیغ برند
به گفته صائمی، مصداق کارکرد اقتصاد ستارهسازی را میتوان در تلویزیون دید. از امین حیایی گرفته تا محسن کیایی که همگی در تبلیغات تلویزیونی حضور دارند. به عبارت دیگر در ابتدا آنها به برند تبدیل میشوند و بعد، از برند آنها برای تبلیغ برند کالای دیگری استفاده میشود.
در واقع ستارهسازی در نظام سرمایهداری یک چرخش مالی ایجاد میکند. به همین دلیل است که در مکتب فرانکفورت و انتقادی بین فرهنگ، صنعت فرهنگساز و سرگرمکننده تمایز قائل میشوند. در واقع فرهنگ تبدیل به صنعتی شده است که دیگر آن کارکردهای ذات گراینه، اخلاقی و فرهنگی را دنبال نمیکند. به طور نمونه بازیگری لباسهای چرم را تبلیغ میکند. این ستاره در سینما خلق شده است اما در حال حاضر در صنعت چرم و اقتصاد از او استفاده میشود. بنابراین برخی از کارکردهای نظام ستارهسازی سینمایی و فراسینمایی بوده و سری دیگر آن متنی و فرامتنی است.
تاثیر بر جامعه
ستارهسازی علاوه بر ابعاد اقتصادی و پیامدهایی که بر صنعت سینما دارد، اثار زیادی بر رفتارهای اجتماعی و فردی نوجوانان و جوانان دارد. این قشر حساس و تاثیرپذیر به راحتی میتواند از یک ستاره سینما که همه نگاهها را به خود جلب کرده تاثیر بپذیرد و الگو بگیرد. به همین دلیل این پرسش مطرح میشود که اساسا افرادی که اصطلاحا به عنوان ستارههای سینما مطرح میشوند تا چه اندازه میتوانند در میان نوجوانان و جوانان به الگو تبدیل شوند؟
صائمی پاسخ داد: این انتظار نابجایی است که از ستارهها داریم. وقتی از الگو صحبت میکنیم به این معناست که از منظر اخلاقی به مساله میپردازیم. ستارهها الگو نیستند شاید برخی از آنها اسطورههای سینمایی باشند اما واقعیتهای اجتماعی نیستند بلکه برخاست اجتماعیاند. به این معنی که محصول مناسبتهای رسانهای هستند. به همین دلیل است که در ابتدا هم گفتم هویت رسانهای دارند. چون هویت رسانهای دارند تصویری که از ستاره دیده میشود تصویری جعلی است نه واقعی. البته جعل به معنای منفی نیست به این معناست که شخصیت واقعی خودشان نیست.
تلویزیون، سکوی پرش ستارهها
این منتقد درخصوص نقش نهادهای فرهنگی و رسانهای چون تلویزیون در پدید آمدن بازیگران مطرح و سلبریتی بیان کرد: ستارهسازی از نظام هالیوودی شروع شد. ما همیشه ستارهسازی را به صنعت سینما ربط میدهیم اما چون تلویزیون رسانهای همهگیر و در دسترس بوده و مخاطبانش از سینما بیشتر است، در واقع سکوی پرش بسیاری از ستارههای سینمایی، رسانه بوده است نه خودِ سینما. به این معنا که بسیاری از این ستارهها خواستگاه تلویزیونی دارند نه سینمایی.
ممکن است بازیگری بهدلیل حضور در رسانهای مانند تلویزیون شهرت پیدا کند. در این صورت هویت و جایگاه خود را از آن رسانه گرفته است. در واقع به سرمایه رسانهای تبدیل شده است. اما چون توانمندی لازم را از نظر فردی ندارد به تدریج این جایگاه را از دست میدهد. یعنی ممکن است آن تصویر ذهنی که از آن بازیگر در یک اثری ایجاد شده در اثر بعدی نباشد.
وی افزود: باید به این نکته توجه شود که ستاره ما چه کسی بوده و اکنون در چه جایگاه و وضعیتی قرار گرفته است. ثروتی که ستاره از آن شهرت به دست میآورد ظرفیت میخواهد. در واقع برخی از این ستارهها چون آن ظرفیت لازم را ندارند از خودشکوفایی به خود ویرانگری میرسند. نمونه جهانی آن را میتوان به مایکل جکسون و مارادونا اشاره کرد.
وی خاطرنشان ساخت: بسیاری از ستارهها در هویت رسانهای جعل شدهاند که البته تداوم آن هویت منوط به منش اخلاقی خود فرد است. به طور نمونه در تاریخ ورزشی ما، تعداد بسیاری کشتیگیر وجود دارد اما همچنان تختی معروف است. او به دلیل اخلاق جوانمردانه و رفتاری که با مردم داشته از قهرمان به پهلوان تبدیل شده است. در واقع ستارههایی میتوانند دوام داشته باشند که از شهرت گذشته و به محبوبیت رسیده باشند و بتوانند از محبوبیتشان حفاظت کنند.
بسیاری از کسانی که از طریق تلویزیون شهرت مییابند و بعد در یک فضای دیگری مانند سینما قرار میگیرند، نمیتوانند توانمندی خود را نشان دهند و شکست میخورند. این تفاوت فضاها و ویژگیهایی که هر بازیگر دارد در حذف، فروپاشی و افول یک ستاره اثرگذار است. عملکرد بسیاری از اشخاص به این فضای کاری مرتبط است. اگر بخواهیم این پدیده را تحلیل کنیم مجموعهای از عوامل و عناصر دست در دست یکدیگر میگذارند که سبب ظهور و افول ستارهها میشوند.