تهران- ایرناپلاس- روحانیون فکر می‌کنند مردم درباره‌شان چه نظری دارند؟ بسیاری این تصور را در ذهن دارند که سلسله اتفاقات این‌روزها و این سال‌ها، همگی در جهت تنزل منزلت روحانیت بوده‌اند،‌ گرچه هنوز کم نیستند روحانیانی که محبوب مردم هستند و حتی غیرمذهبی‌ها هم قبولشان دارند.

خبر کرونا که از قم رسید،‌ خواسته یا ناخواسته، طلاب و روحانیون ساکن قم آماج حمله قرار گرفتند. با مقاومت تولیت حرم حضرت معصومه(س) این حمله‌ها تندتر شد و شیوع کرونا را به طلاب خارجی مقیم قم منسوب کردند.

در روزهای پایانی سال ۹۸، چند اتفاق دیگر نیز که همگی پیرامون موضوع کرونا بودند، باعث شد جایگاه و منزلت اجتماعی روحانیت به چالش کشیده شود؛ مخالفت اولیه تولیت و برخی منبری‌ها با تعطیل شدن حرم حضرت معصومه(س) برای جلوگیری از شیوع بیش از پیش ویروس،‌ ادعاهای تبریزیان درباره درمان کرونا و ماجرای روغن بنفشه، تجمع و شکستن در حرم در قم و تجمع و اعتراض در مشهد با حضور عده‌ای از مردم و تعدادی از روحانیون و اهانت یک روحانی به رئیس‌جمهوری و مسئولان اجرایی و ... همه این‌ها به انتقادهای قبلی مردم به روحانیت اضافه شد. 

گویا بخشی از ناکامی‌های کشور چنان به پای روحانیت نوشته شده که حتی فداکاری طلاب و روحانیون جوان (اینجا) در اتفاقات و بلاهای طبیعی سال ۹۸ نیز نمی‌تواند چندان مورد توجه افکارعمومی قرار گیرد و نگاه آنها را به روحانیت ترمیم کند.

از ابتدای سال ۹۸ که با سیل شروع شد، تا پایان آن که به کرونا ختم شده، در حوادث مختلف شاهد بودیم که برخی طلاب و روحانیون، در نقش امدادی وارد صحنه شدند و از هیچ جانفشانی‌ای در مسیر کمک به مردم و آسیب‌دیدگان دریغ نکردند. حضور متفاوت این طلبه‌ها و روحانیان که اصرارشان بر انجام همه کارها با لباس روحانیت، گاه با انتقاد هم روبه‌رو می‌شد، این نکته را به نظر می‌رساند که گویا آنها بیش از هر چیز به بازسازی نگاه مردم به روحانیت می‌اندیشند؛ نگاهی که به واسطه حضور روحانیت در قدرت و برخی اخبار مربوط به آلوده شدن‌ به مادیات و نمادهای اشرافی، دیگر در آن خبری از رابطه سنتی مردم و روحانیت تشیع به عنوان ملجأ و پناه در برابر بی‌عدالتی‌ها و ظلم‌ها نیست.

اما خود روحانیان درباره نوع تصویر مردم از آنها چه نگاهی دارند؟ در این باره با «حجت‌الاسلام سید یاسر تقوی» فعال فرهنگی و رسانه‌ای، طلبه درس خارج و دانشجوی جامعه‌شناسی، ساکن قم درباره این دغدغه‌ها گفت‌وگو کردیم.

شما که لباس روحانیت به تن دارید، جایگاه و منزلت اجتماعی روحانیت را نزد مردم چگونه می‌بینید، فکر می‌کنید روحانیت در سال‌های اخیر محبوب‌تر شده‌ یا برعکس؟

پیش از پاسخ به این سؤال لازم است به چند نکته توجه کنیم؛ اول آنکه مسأله محبوبیت اجتماعی یک امر دوسویه است. وقتی از محبوبیت یک نهاد اجتماعی سخن می‌گوئیم از یک طرف لازم است به شایستگی‌های این نهاد و افراد منسوب به آن به عنوان ظرفیت این محبوبیت توجه کنیم و از طرفی دیگر، باید ببینیم آیا این شایستگی مورد اقبال عمومی نیز قرار گرفته یا خیر؟ گاهی اوقات میان این دو منظر خلطی صورت می‌گیرد و شایستگی، مترادف محبوبیت فهم می‌شود که این نادرست است. یعنی لزوماً شایستگی به محبوبیت فراگیر و عمومی ختم نمی‌شود و از سوی دیگر لزوماً محبوبیت عمومی به معنای شایستگی نیست. این امر درخصوص روحانیت که امتدادبخش تعالیم انبیا است پررنگ‌تر است. خود دین اساساً یک امر عامه‌پسند نبوده و حتی شواهد تاریخی و آیات قرآن نشان می‌دهند که اکثر مردم همراهی لازم را با انبیا و اوصیا نداشته‌اند. این نافی فطرت‌های پاک مردم و حتی وظایف اجتماعی روحانیت در نسبت با مردم نیست، اما نمی‌توان این نکته را در نظر نگرفت که دین و علمای دین در کنار جاذبه، دافعه‌ گسترده‌ای هم دارند. دوم آنکه روحانیت یک نهاد تکلیف‌گراست نه عرف‌گرا.

منظورتان از نهاد تکلیف‌گرا دقیقا چیست؟

یعنی عمل به تکلیف الهی است که او را به میان مردم می‌کشاند نه آنکه از گرایش‌ها و تمایلات اجتماعی به سراغ گزینش معارف دین برود و یک دین عامه‌پسند ارائه کند. مبدأ نظری و عملی یک روحانی، تکلیفی است که او در منظومه معارف دین می‌فهمد. حتی رواداری با مردم، حسن خلق و... نیز در چارچوب تکلیف‌گرایی تعریف می‌شود. از این منظر می‌توان گفت ارتقای منزلت اجتماعی در سلوک روحانیت اهمیت دارد، اما محوریت ندارد و نمی‌توان آن را ملاک سنجش عملکرد روحانیت دانست.

نکته سوم توجه به تحولات فرهنگی است. خوب است پیش از پاسخ به این سؤال که «منزلت اجتماعی روحانیت در چه وضعیتی است؟» درباره این پرسش نیز تأمل کنیم که منزلت اجتماعی معلم‌ها، اساتید دانشگاه، جامعه‌شناس‌ها، سیاست‌مداران و... در چه شرایطی قرار دارد؟ می‌خواهم عرض کنم انسان امروز که ملغمه‌ای پست‌مدرن از سنت و تجدد است، به شدت مشتاق به زیر کشیدن هرگونه منزلت اجتماعی به عنوان یک جایگاه متمایز و برجسته است. حتی شما روابط خانوادگی را ملاحظه بفرمایید. آیا پدرها و مادرها منزلت گذشته را دارند؟ در روابط اجتماعی چطور؟ آیا در دانشگاه‌های ما خبری از منزلت اجتماعی اساتید هست؟

در این شرایط فرهنگی، روحانیت در نسبت با سایر اقشار از منزلت اجتماعی خوبی برخوردار است و حتی می‌توان گفت محبوبیت آن سیر صعودی داشته استاین را بگذارید کنار زیست رسانه‌ای ما که بیش از یک دهه است بر معادلات اجتماعی سایه افکنده است. بیش از نیمی از جمعیت مردم ایران در شبکه‌های اجتماعی حضور دارند. امروزه فضای مجازی به عنوان یک زیست‌بوم جدید اجتماعی تلقی می‌شود که سیاست، فرهنگ و اقتصاد را نیز دچار دگرگونی می‌کند. در این جامعه جدید دو گروه به شکل ویژه‌ای مورد توجه قرار می‌گیرند. گروه نخست مشاهیر، کمدین‌ها و به تعبیری سلبریتی‌ها و کاربرانی که محتوای سرگرمی تولید می‌کنند و دوم کسانی که ادبیات انتقادی و ساخت‌شکن دارند و حس اعتراض و طغیان مخاطب را ارضا می‌کنند. می‌توان گفت اکثر ما در این زیست‌بوم جدید به سرگرمی و اعتراض یا نقد اعتیاد پیدا کرده‌ایم و این در تمام ساحت‌ها و موضوعات وجود دارد. از مسائل فرهنگی، اقتصادی و سیاسی گرفته تا علم و دین و معنویت.

انسان چنین جامعه‌ای به دنبال دین و طلبه‌ای راه می‌افتد که جذاب‌تر و سرگرم‌کننده‌تر باشد و یا نگاه انتقادی‌تری به روایت‌های رسمی داشته باشد و من طلبه نیز اشتباه می‌کنم و برای دیده شدن و رساندن پیامم، متمرکز در تکنیک‌های رسانه‌ای می‌شوم و یا سعی می‌کنم کلیشه‌های ذهنی مخاطب را با یک ادبیات انتقادی به هم بریزم تا مخاطب بیشتر لذت ببرد. اینجا دیگر دین و روحانیت راهنمای زندگی نیستند، بلکه کالاهایی در عرض سایر کالاهای سرگرم‌کننده به شمار می‌آیند.

و نکته آخر اینکه ما امروزه در فقدان روابط انسانی به سر می‌بریم و غالب ارتباطات اجتماعی ما تکنولوژیک و باواسطه شده است. این برای دین و روحانیت که مهم‌ترین بستر تبلیغی خود را عمل به دانسته‌ها می‌داند یک بحران ارتباطی است. بنده شخصاً معتقدم حوزه‌ی اثرگذاری یک مبلغ دین، به همان اندازه‌ای است که می‌تواند در زندگی با اطرافیانش به آموزه‌های دینی عمل کند و مردم را با رفتار خود با معارف دین آشنا کند. اما امروزه فضای مجازی این امکان را از ما گرفته است و مردم زیست مشترک کمرنگ‌تری را با روحانیت و حتی با یکدیگر تجربه می‌کنند و این اعتماد اجتماعی را در سطح گسترده‌ای دچار بحران می‌کند.

با این مطالبی که گفتید درباره سؤال اصلی که جایگاه و منزلت روحانیت است، چه نتیجه‌ای می‌خواهید بگیرید؟

با در نظر گرفتن این مقدمات، بنده معتقدم همچنان در این شرایط فرهنگی، روحانیت در نسبت با سایر اقشار از منزلت اجتماعی خوبی برخوردار است و حتی می‌توان گفت محبوبیت آن سیر صعودی داشته است. البته بازنمایی روحانیت در رسانه‌ها همانند سایر موضوعات متأثر از دو محور سرگرمی و ادبیات انتقادی است، اما این اختصاص به روحانیت ندارد و تمام مفاهیم و موضوعات را شامل می‌شود. اما در روابط انسانی، مردم همچنان به روحانیت متعهدی که او را می‌شناسند و با او زندگی‌ کرده‌اند علاقه دارند و او را معتمد خود می‌دانند.

امروزه روحانیت تنها قشری است که رابطه مستمر معرفتی و عاطفی با زندگی مردم دارد و می‌تواند ظرفیت‌های مردمی را در امور مختلف بسیج کند. هر چند این ارتباط به لحاظ کمی و کیفی تا سطح مطلوب خیلی فاصله دارد.

چرا علی‌رغم تلاش‌های جهادی برخی طلاب و روحانیون، مردم قضاوت‌های متفاوتی درباره این قشر دارند و آیا این به عملکرد روحانیون سیاسی و مسئولان برنمی‌گردد؟

اگر مقصود شما از قضاوت مردم، بازنمایی روحانیت در فضای مجازی است، من آن را متأثر از مسائلی می‌دانم که در سؤال قبل عرض کردم. اما برای فهم قضاوت مردم باید سراغ کسانی رفت که با روحانیت معاشرت داشته‌اند.

اما درخصوص روحانیون سیاسی لازم است به دو نکته اشاره کنم. اول آنکه جامعه ما نگاه مذمومی به ثروت و قدرت دارد. بخشی از این نگاه متأثر از سنت شیعی ما در دوران انزوا و تعریف نادرست از زهد است که میان تولید ثروت و توزیع عادلانه و مصرف زاهدانه آن فرق قائل نشده‌ایم و بخشی دیگر به دلیل بازتعریف غرب از این مفاهیم است و بخشی هم البته به عملکرد نادرست زمامداران و یا سرمایه‌داران برمی‌گردد. لذا اگر عالمی کارخانه داشته باشد، فارغ از آنکه چگونه به دست آورده و یا مصرف می‌کند مورد مذمت قرار می‌گیرد. مداخله در امور سیاسی هم به همین شکل است. بله! در چنین جامعه‌ای انزوا و گوشه‌نشینی محبوبیت مضاعفی خلق می‌کند اما دیگر دین نمی‌تواند در سرنوشت و معیشت مردم جایی داشته باشد. البته این به این معنا نیست که روحانیون سیاسی ما همه تکلیف‌گرا بوده و نقدی به عملکرد آن‌ها وارد نیست. اتفاقاً ناکارآمدی و عملکرد نادرست روحانیون در مناصب سیاسی به اعتماد عمومی لطمه زده و می‌زند، اما این هم درست نیست که به خاطر روحانیون سیاسی غیرمتعهد و برای آنکه محبوبیت روحانیت کاهش پیدا نکند، آن‌ها را از توجه به وظایف سیاسی و اجتماعی‌شان بازداریم.

رفتارهای نابخردانه نظیر تجمع پشت در حرم و اتفاقاتی که افتاد قطعا محکوم است. البته بنده از چند واسطه شنیدم که کسی به در حرم مطهر جسارت نکرده است و تصویری هم که منتشر شده نشانی از شکستگی ندارد

چرا به نظر می‌رسد روحانیت بیش از اخلاق و اصول دینی، به مناسک و آئین‌های مذهبی توجه دارند؛ مانند همین ماجرای کرونا و مقاومت در برابر تعطیل شدن حرم‌ها؟

تا آنجا که بنده اطلاع دارم اساتید و علمای حوزه از ابتدا برای همکاری با وزارت بهداشت اعلام آمادگی کردند. در این زمینه آیت‌الله علیدوست مسأله را به صورت فقهی تقریر کرده‌اند که البته نمی‌دانم تا چه اندازه منعکس شد. اما شاید آنچه باعث برخی اظهارنظرها درخصوص تعطیلی حرم اولیای الهی شد، به دو دلیل بوده باشد. اول آنکه برخی به دنبال نفی تأثیر معنویت و ارتباط مؤمنان با اولیای الهی در این بحران بودند و دوم آنکه برخورد دوگانه‌ای با اماکن مذهبی و سایر اماکن نظیر بانک‌ها و اداره‌ها شد. بنده در همان روزهای اول ناچار شدم چند کار اداری انجام دهم. میزان تراکم جمعیت و احتمال آلودگی افراد به مراتب بیشتر از حرم مطهر حضرت معصومه(س) بود. اگر واقعاً حضور مردم در سطح شهر غیرقابل کنترل است و احتمال شیوع بیماری و مرگ انسان‌ها وجود دارد، هیچ ضرورتی استثناپذیر نیست. اما اگر برخی ضرورت‌ها با تدابیر بهداشتی استثناپذیر هستند می‌شد با برخی اقدامات از تعطیلی مطلق حرم جلوگیری کرد.  

اما درباره تأکید روحانیت به مناسک مذهبی باید بگویم برخی مناسک بستری برای تقویت اصول دین و اخلاق هستند؛ زیارت اولیای الهی یکی از این‌هاست. دلیل دیگر آنکه مردم در شدائد و بحران‌ها نیاز بیشتری به توسل و معنویت دارند. البته توسل و ارتباط معنوی لزوماً نیازمند حضور فیزیکی در حرم‌ اولیای الهی نیست، اما زیارت حضوری و تضرع جمعی آثار اجتماعی مضاعفی دارد. هر چند این به معنای نادیده گرفتن تدابیر بهداشتی و مصوبات ستاد ملی مبارزه با کرونا نیست.

این روزها برخی روحانیون مدعی طب اسلامی هستند اما سؤال این است که چه رابطه‌ای بین دروس طلبگی و طب وجود دارد و در کدام کتاب حوزه این مسائل طبی و پزشکی تدریس می‌شود؟

بنده تخصصی در زمینه طب ندارم. اما علوم حوزوی غالباً با محوریت نقل (آیات و روایات) شکل می‌گیرند. در میان روایاتی که از اهل بیت(ع) به دست ما رسیده، برخی مضامین طبی وجود دارد، اما به صورت رسمی درسی به عنوان طب در حوزه تدریس نمی‌شود.

سؤالی که گاهی در فضای مجازی و برخی رسانه‌های معاند می‌چرخد این است که چرا علی‌رغم دینداری و توسل مردم قم و همه ایران اما شاهد بلایا و مصیبت‌های زیادی مانند سیل زلزله بیماری و...نسبت به دیگر کشورها هستیم؟ در حالی که آنجا دیار کفر و اینجا دیار ایمان است.

اولاً بنابر آموزه‌های دینی رنج و مصیبت از اقتضائات حیات دنیوی است و من گمان نمی‌کنم نسبت به حوادث طبیعی که در سایر کشورها اتفاق می‌افتد وضعیت بدتری داشته باشیم. ما بسیاری از حوادث از جمله سونامی، طوفان‌های سهمگین، آتش‌سوزی‌های فراگیر جنگل‌ها، فعال شدن آتشفشان‌ها و... را تا کنون تجربه نکرده‌ایم. به گمانم اگر کسی پیگیر حوادث طبیعی در دنیا باشد، کاملاً به عکس قضاوت خواهد کرد. اما در هر صورت خداوند انسان را در رنج آفرینده و این رنج‌ها تا پایان زندگی همراه او خواهد بود.

ثانیاً یکی از سنت‌های الهی ابتلا و آزمایش مؤمنان به رنج‌ها و سختی‌هاست تا صبر و ایمان خود را بسنجند. اگر به این سنت الهی توجه شود، از رنج‌های ما کاسته خواهد شد.

ثالثاً اینکه غالباً ما بواسطه شرایط ذهنی از مشکلات رنج می‌بریم. تفاوت یک ورزشکار با کسی که به بیگاری کشیده شده در بلند کردن یک وزنه ثابت این است که ورزش‌کار سختی بلند کردن آن وزنه را موجب تقویت سلامتی و قوای جسمانی خود می‌داند و اساساً رنجی نمی‌برد و آنکه به بیگاری کشیده شده به دلیل ظلمی که به او روا داشته شده رنج بیشتری می‌کشد. نسبت مصائب زندگی ما و ایمان ما به خدا هم همین‌طور است. اگر ما باور داشته باشیم که مصائب بی‌حساب و کتاب و برحسب اتفاق رقم نمی‌خورند و عالم را محضر خدا بدانیم، این سختی‌ها باعث توجه بیش از پیش ما به خدا و کاهش فشار روحی و روانی می‌شود. البته اولیای الهی در اینگونه شدائد رضایتمندی خودشان نسبت به مقدرات را می‌آزمایند که آن بحث دیگری است.

وجه تمایز ما با جوامع غیردینی این نیست که ما دچار مشکلات و مصائب نمی‌شویم. بلکه وجه تمایز ما اینجاست که ما این مصائب را بیهوده و برحسب اتفاق و یا شانس تحلیل نمی‌کنیم و آن را در ارتباط خود با معبود و حیات ابدی‌مان سازنده می‌دانیم. این احساس که انسان تحت تربیت یک مربی است و حکمت او اجازه نمی‌دهد که مقدار رنجی که می‌بریم کم و یا زیاد شود و رحمت او این رنج را عامل رشد دنیوی و یا اخروی قرار می‌دهد کافیست که ما در مصیبت‌های دنیا آرام‌تر باشیم. البته این بدان معنا نیست که چون جامعه ما یک جامعه دینی است، پس تلقی درستی از رنج‌ها و مصائب خود دارد. این بحث دیگری است.

نظر و تحلیل شما درباره بستن در حرم و تجمعات بعد و شکستن در و همچنین نقش رو حانیون در این ماجرا چیست؟

این رفتارهای نابخردانه نظیر تجمع پشت در حرم و اتفاقاتی که افتاد قطعا محکوم است. البته بنده از چند واسطه شنیدم که کسی به در حرم مطهر جسارت نکرده است و تصویری هم که منتشر شده نشانی از شکستگی ندارد. اما اگر بنا باشد در میان بحران، هر کسی ساز خودش را بزند سنگ روی سنگ بند نمی‌شود. اما از طرفی هم نباید سوء تدبیر دولت در این ماجرا را نادیده گرفت. اگر کسی چهار صباح در قم و یا مشهد زندگی کرده باشد کاملا با حساسیت‌های موجود در شهرهای زیارتی آشنا می‌شود. وقتی سیاست دوگانه‌ای در قبال اماکن عمومی اتخاذ می‌شود و تمام مراکز، اداره‌ها، بانک‌ها، بازارها و... فعالیت خودشان را ادامه می‌دهند و در این میان دولت صرفا تصمیم به تعطیلی حرم می‌گیرد، طبیعی است این حساسیت‌ها برانگیخته می‌شود و باعث تجمعی می‌شود که اگر حرم تعطیل نمی‌شد شاهد این تجمعات و مخاطرات بهداشتی آن نبودیم.