توجه به مقتضیات زمان
مسئله بسیار مهم دیگر تطبیق این مسائل با مقتضیات زمان و بهاصطلاح به روز نمودن این احکام وچارچوبهاست. در عین حالی که این امکان بالقوه همواره از امتیازات دین اسلام برشمرده میشود، به نظر میرسد نهادهای حامل سنت در این مسیر غفلت نمودهاند و به نوعی شهامت و همت مطلوب برای نیل به این مطلوب را نداشتهاند. اگر چه چند سالی است که تلاشهایی از سوی نواندیشان دینی صورت گرفتهاست، اما عمدتا با واکنشهای انجام شده، نتوانستهاند مسیر خود را به نظمی مطلوب برسانند.
اما مسئله دیگری که در پیشاپیش این موضوع، گریبانگیر بسیاری از اندیشمندان شده است، معطوف به این نکته است که آیا خود قرآن و اسلام، اساسا ادعای چنین حکومتی دارد و آیا اساسا اسلام ادعا دارد که در تمام زمانها میتوان تمام چارچوبهای یک نظام سیاسی را نوشت؟ آیا میتوان تمامی قوانین سیاسی یک نظام (اعم از قوانین مربوط به حاکمان و مجلس وشوراها و رابطه شان با مردم و...) آن هم برای همه زمانها را از تعداد معدودی آیات قرآن برداشت کرد؟ این مسائل بسیار جای بحث و تبادل نظر دارد اما اکنون نمی خواهیم به این مناقشات بپردازیم.
الگوهای حکومت مطلوب
از آنجایی که در طول این ۱۴۰۰ سال ،۳ بار فرصت حکومت به منتخبان الهی رسیده است، با رجوع به نوع زمامداری ایشان و تاملی در آن، میتوان نمایی از یک حکومت مطلوب اسلام (خواه اسلامی باشد یا نه) بیابیم. هرچند باید به این نکته توجه بسیار نمود که برای تطبیق رفتار حکومتهای صدر اسلام با شرایط زمانی امروز باید دقت اجتهادی نمود و شرایط را همسان نپنداشت.
بعد از رحلت پیامبر، تنها امیرالمومنین و مدت کوتاهی هم حضرت امام حسن زمامدار مسلمین بودند و به نظر میرسد نهج البلاغه که یکی از معتبرترین منابع تاریخی سیره حضرت علی است، محل رجوع مناسبی برای شناخت راهبردهای حکومت مطلوب شیعیان باشد.
نوع به حکومترسیدن حاکم
مسئله اول نوع به حکومت رسیدن حاکم است؛ همانطور که میدانیم در روز غدیر خم بهواسطه پیامبر اکرم، رهبری امت به امیرالمومنین واگذار گردید. اما بعد از ماجرای سقیفه، ابوبکر بر جایگاه خلافت نشست. حضرت علی(ع) با اینکه میدانست و مشخص شده بود شایستهترین فرد برای این جایگاه است، وقتی میبیند مردم تحت جو حاکم به سمت او نمیآیند و با دیگری بیعت میکنند، دست به تزویر، نزاع، فریب و استفاده از مسیرهای منافی ارزشهای اسلامی برای احیای حق خود نمیزند:
«اَتَرانی اَکذِبُ علی رسولِ الله صلّی اللهُ علیه و آله؟ لَأنا اوّلُ مَن صَدّقَهُ فلا اَکونُ اوّلُ مَن کَذَبَ علیهِ، فَنَظَرتُ فی اَمری فاِذا طاعتی قد سَبَقَت بیعتی و اِذا المیثاقُ فی عُنُقی لِغیری». (نهج البلاغه/خطبه ۳۷)
«سوگند به خدا من اول کسی هستم که او را تصدیق کرد، پس اول کسی که او را تکذیب نماید نخواهم بود. پس در امر خلافت خود اندیشه کرده، دیدم اطاعت و پیروی از فرمان رسول بر بیعت من پیشی گرفته (باید بیعت کنم) و این عهد و پیمان نسبت (به بیعت) با دیگری در گردن من است.»
چراکه وصیت رسولالله اینگونه بود:
«یا بن ابیطالب لک ولاء امتی فان ولوک فی عافیة و اجمعوا علیک بالرضا فقم فی امرهم و ان اختلفوا علیک فدعهم و ما هم فیه فان الله یجعل لک مخرجا »
«ای پسر ابی طالب زمامداری امت من، حق توست. پس اگر مردم تو را بدون نزاع ولایت دادند و با رضایت بر تو جمع شدند، در امر حکومتشان قیام کن و اگر درباره تو اختلاف کردند، به حال خودشان واگذار، خدا هم برای تو مفری قرار خواهد داد که مسئولیت نداشته باشی و مثاب باشی.» (مستدرک نهجالبلاغه باب الثانی صفحه ۳۰)
با این وجود نظر حضرت امیر در باب اهمیت رای و بیعت و شورا و تصمیم عموم مردم در این قسمت از نامه ایشان به معاویه مشهود است:
«اِنَّهُ بایَعَنی القَومُ الذینَ بایَعوا اَبابکرٍ وعمَرَ وعثمانَ علی ما بایَعوهم علیهِ؛ فَلَم یَکُن للشّاهِدِ اَن یَختارَ و لا للغائبِ اَن یَرُدَّ، و اِنّمَا الشّوری لِلمُهاجرینَ و الأنصارِ، فإنِ اجتَمَعوا علی رجلٍ و سَمَّوهُ اِماماً کان ذلک للهِ رضیً»( نهج البلاغه/نامه۶)
«مردمی که با ابوبکر و عمر و عثمان بیعت کردند، همه بدانسان بیعت مرا پذیرفتند. پس کسی که حاضر نبوده اختیار گزینش دیگری ندارد و آنکه غایب بوده نتواند تصمیم عمومی را نقض نماید. شورا از آن مهاجران است و انصار، پس اگر گِرد مردی فراهم گردیدند و او را امام خود نامیدند، خدا به آن راضی است.»
الگوی رفتاری علی در سقیفه
نویسنده محقق واهل تسنن مصری، عبدالفتاح عبدالمقصود، در جلد اول کتاب امام علی (ع) که توسط مفسر مجاهد مرحوم آیتالله طالقانی ترجمه شده، اوضاع و احوال و جو محیط شورا را چنین توصیف میکند:
«...افراد شورا هر یک خود را با دیگری سبک و سنگین میکند ... او نمیخواست با آنان در کشمکشهای لفظی وارد شود، آنان را به خود واگذارد تا هر چه میخواهند در اطراف موضوع با هم گفتوگو کنند. هر کدام برای شایستگی خود هرچه دلیل دارد بیاورد. چون سخنی نماند جز از سر گرفتن و تکرار آنچه گفته شده بود، علی به پای خاست و با همان صراحتی که داشت لب مطلب را بیان کرد:
سپاس سزاوار خدایی است که محمد (ص) را از میان ما به پیامبری برانگیخت و به رسالت به سوی ما فرستاد... پس ما خاندان نبوت و معدن حکمت و پناهگاه اهل زمین و وسیله نجات درماندگانیم ... برای ما حقی است که اگر به ما داده شود میگیریم، اگر واپس زده شدیم، بر عقب شتر سوار شده، به ناهمواری راه تن میدهیم، گر چه این شب روی به درازا کشد. اگر رسول خدا عهد و وصیتی به ما کرده، همان را اجرا میکنیم و اگر برای ما سخنی گفته پای آن میایستیم تا بمیریم.»
آیا تن دادن یک وصی و ولی برحق، به رای یک شورای ناحق! پایبندی به دیدگاه مردم نیست؟
چگونه حجت بر علی تمام شد؟
زمانی که مردم پس از تجربههای شکستخورده مختلف به سمت علی آمدند، طوری که حضرت اینطور نقل میکنند: «چون موی یال اسب دسته جمعی به دورم جمع شده، از هر طرف به سوی من هجوم آوردند، بهطوریکه از ازدحام ایشان حسن و حسین زیر دست و پا رفتند و دو طرف ردا و جامه من پاره شد.»
در چنین شرایطی حجت برای قبول خلافت بر علی تمام میشود و این امر را میپذیرد وگرنه او چه میل و رغبتی دارد به حکومتی که از آب بینی بز برایش بیارزشتر است.
حضرت علی این اعراض از حکومت را چندین بار بیان می کنند:
« دعونی و التمسو غیری ... و ان ترکتمونی فانا کا حدکم، و لعلی اسمعکم و اطوعکم لمن ولیتموه امرکم، و أنا لکم وزیراً خیر لکم منی امیراً.» (نهج البلاغه / قسمتی از خطبه ۹۱)
«مرا رها کنید و دنبال دیگری را بگیرید. و اگر مرا رها کنید، یکی از شما خواهم بود و شاید به سخنان شما بیشتر گوش دهم و فرمان کسی را که شما او را بر کار خویش والی و زمام دار قرار میدهید، بهتر انجام دهم. (بنابراین) وزیر و مشاور بودن برای من بهتر است از اینکه امیر و زمامدار باشم.»
نگاه علی به نقش مردم در انتخاب حاکمان
تاریخ طبری نقل میکند که پس از قتل عثمان مردم به سوی علی (ع) شتافتند و در حالیکه در بازار مدینه بود به او گفتند: دو دستت را پیش بیاور تا با تو بیعت کنیم.
امام فرمود: «لا تعجلوا فامهلوا تجتمع الناس و یتشاورون»
«عجله نکنید، مهلت دهید تا مردم جمع شوند و به مشاوره با یکدیگر بپردازند.» (تاریخ طبری، جلد ۳، ص ۴۵۵)
همچنین در جواب نامهای برای معاویه، حضرت میفرماید:
«و قد بایعنی الناس بعد قتل عثمان ما تشاوروا بیثلاثة ایام هم والذین بایعوا ابابکر و عمر و عثمان و عقدوا امامتهم ولی ذلک اهل بدر و السابقه من المهاجرین والأنصار غیر أنهم بایعوهم علی غیر مشورة من العامة و ان بیعتی کانت بمشورة من العامة.»
«مردم بعد از قتل عثمان با من بیعت کردند بعد از آنکه سه روز درباره من با یکدیگر مشورت نمودند و اینان همان کسانی هستند که با ابوبکر و عمر و عثمان بیعت کردند و پیمان امامت آنها را بستند و متصدی این کار همان اهل بدر و صاحبان سابقه و اسلام از مهاجر و انصار شدند. با این تفاوت که مردم قبلا با ابوبکر و عمر و عثمان بدون مشورت عمومی بیعت کردند، در حالی که بیعت من با مشورت عامه صورت پذیرفت.» (بحار الانوار، ص۵۱۲)
این فرصت مشورت به مردم نیز از دیگر نکات درخشنده در مراحل به قدرت رسیدن ایشان است.
در مورد بیعت باید به این نکته دقت شود که در شرایط آن روز بیعت، مصداق «مردم سالاری» و مشارکت مردم در تعیین حاکم بوده است. در حالیکه در سرزمینهای مجاور و دور آن دوره، پادشاهان با استبداد زمام امور را بهدست میگرفتند . قطعا رایگیری به شکل امروزی در آن دوره مرسوم نبوده و بیعت شیوه مرسوم مشارکت مردم در آن سرزمین و آن زمان بوده است و به نظر میآید که اجرای این امر توسط امیرالمومنین، آن هم بدین شکل نشان از بینش تشیع در مشارکت مردم در تعیین سرنوشت جامعه دارد.
مردمسالاری در سیره پیامبر
چنانکه پیامبر اکرم نیز در دوره رسالت خود ۴ بار از مردم بیعت گرفت:
۱.بیعت «عقبه اول» که در موسم حج با ۱۲نفر از انصار به وقوع پیوست.
۲.بیعت «عقبه دوم» که با ۷۳مرد و ۲زن به وقوع پیوست.
۳.بیعت «شجره رضوان» که در سال هفتم هجرت با جمع کثیری از مردم در حدبییه بسته شد.
۴ «بیعة النساء» که در هنگام فتح مکه (سال هشتم هجرت) انجام شد.
در پایان شایسته است تا به برگ درخشنده دیگری از حکومت امیر المومنین اشاره کرد و آن اینکه ایشان از هیچکس به اجبار بیعت نگرفتند و در این مورد به همگان اختیار و آزادی داد. حتی با خوارج که علیه ایشان در مساجد شعار میدادند تا زمانی که دست به شمشیر نشدند به ملایمت برخورد می کردند.
این در حالی است که در صدر اسلام حاکمان دیگری بودند که البته آنها هم ندای اسلام محمدی سر میدادند اما از مخالفان به زور بیعت میگرفتند، تا جایی که به حضرت علی حمله کردند و دختر پیامبر را کشتند و کربلا را به خون حسین آغشته کردند.