پرتوی تنها بریده نبود
پرتوی کسی بود که بازماندگان حزب توده او را به خیانت متهم کردند و اعلام داشتند که بازداشت گسترده اعضای حزب در پایان سال ۱۳۶۱ و آغاز ۱۳۶۲ با کمک و همکاری وی انجام گرفت.
اما مهدی پرتوی اولین زندانی بریده مبارز نبود. شاید نامهایی چون وحید افراخته، پرویز نیکخواه(فعال سیاسی چپ و از رهبران اصلی کنفدراسیون دانشجویان ایرانی)، محمود جعفریان(از اعضای حزب توده که بعدها در همکاری با ساواک، معاون سازمان رادیو تلویزیون ملی ایران و قائممقام دبیرکل حزب رستاخیز شد) و... در میان پژوهشگران و علاقهمندان تاریخ معاصر بهعنوان افراد بریده، نقش بسته باشد. در میان این افراد (که عمدتاً برخاسته از گروههای چپ بودند)، برخی بر اساس تحلیل با رژیم شاه همکاری داشتند. در دهه ۱۳۴۰ پرویز نیکخواه در زندان عنوان میکرد رژیم شاه در حال گذار به مرحله کاپیتالیسم است و راه درست، کمک به آن است. نیکخواه این تئوری را در زندان مطرح و از آن دفاع میکرد و بر همین مبنا، همکاری با رژیم پهلوی را شروع کرد و از زندان آزاد شد.
«وحید افراخته» شدن چگونه است؟
با همه این اوصاف پرسش اینجاست که پدیده «افراخته شدن» در چه شرایطی ممکن میشود. محمد رحمانی، نویسنده و پژوهشگر تاریخ معاصر و در گفتوگو با ایرنا پلاس به این پرسش پاسخ داده است. رحمانی نویسنده کتابی است به نام «من اعتراف میکنم؛ زندگی و زمانه وحید افراخته» که در انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی به چاپ رسیده و قرار است در نمایشگاه کتاب پیش رو عرضه شود.
او درباره اصل چگونگی این پدیده گفت: «باید دید چریکی که دست از زندگی شسته و قرص سیانور زیر زبان خود دارد و هر لحظه احتمال مرگش میرود، چه اتفاقی میافتد که میبُرد؟ اساساً همکاری آیا همان معنی خیانت را میدهد؟ آیا همه تغییرات زیر فشار شکنجه رخ میدهد؟ نمونههای تاریخی بریدن چیست؟»
لزوم شناخت دقیق از فرآیند مبارزه
وی افزود: «برای پاسخ به این سؤالات باید شناخت دقیقی از تاریخ معاصر و خصوصاً فرآیند مبارزه و تاکتیکهای نیروهای امنیتی داشت. بیشک نمیتوان یک نسخه واحد را برای همه بریدنها در نظر گرفت. قبل از ورود به بحث، این تذکر را بدهم که بعضی برداشتها از زندانی در بند عجیب و غریب است. اساساً هر چریک تنها مدت محدودی را باید مقاومت میکرد، تا قرارهای اصلی سوزانده شود و خانههای مرتبط با فرد دستگیر شده تخلیه گردد».
تعریف خیانت؟
رحمانی گفت: «بعد از این زمان طلایی، چریک مجاز به لو دادن اطلاعات بود. ساواک نیز شکنجه را نه برای تنبیه و انتقام، بلکه برای تخلیه اطلاعاتی در این زمان طلایی به کار میبست. پس حدی از همکاری و لو دادن اطلاعات در بین نیروهای چریکی نیز قابل فهم و پذیرش بوده است. یا آن که درخواست عفو و نامه ابراز پشیمانی از آنجایی که ارزش اطلاعاتی یا نقشی تعیین کننده نداشته است، بهعنوان خیانت طبقهبندی نمیشود. منظور ما از خیانت همکاری گسترده و همهجانبه فرد دستگیرشده با سیستم امنیتی است؛ تا جایی که با نوآوریها و پیشنهادهای جدید مصاحبه و ... ضربات جدی و جبرانناپذیری به فرآیند مبارزه وارد آورد و اساساً راه برگشتی برای فرد باقی نماند.»
پرویز نیکخواه؛ تئوریسین بریده
این پژوهشگر تاریخ معاصر با اشاره به مصادیق این پدیده اضافه کرد: «بازگردیم به مصداقها! بهعنوان مثال، بین خیانت پرویز نیکخواه، احمدرضا کریمی (از اعضای قدیمی سازمان و نویسنده کتاب شرح و تاریخچه سازمان مجاهدین خلق ایران)، خلیل فقیه دزفولی (یکی از دو برادر دوقلوی معروف عضو سازمان مجاهدین خلق که با یک خال گردن از هم شناخته میشدند و از همکاران وحید افراخته بود. او در یک مواجهه فکری مغضوب شد) و وحید افراخته نسبت به سازمان پیشین خود، تفاوتهای بسیاری وجود دارد. مثلاً پرویز نیکخواه از فعالان کنفدراسیون در سال ۱۳۴۴ دستگیر شد و در دادگاه قویاً به دفاع از خود و نظراتش برخاست و به ۱۰ سال زندان محکوم شد. اما همین فرد در حالی که دوران زندان معمولی خود را میگذراند، بعد از پنج سال با انجام مصاحبههای متعدد با رسانههای گروهی، به یکی از مبلغان رژیم شاه تبدیل و انقلاب سفید شاه را مورد ستایش قرار داد و مورد عفو نیز قرار گرفت. او سپس در واحد خبر رادیو و تلویزیون ملی مسئولیت بالایی را به عهده گرفت، آیا این بریدن و خیانت از ترس جان بوده است؟! یقیناً نه! این تغییر را باید در ریشههای تفکرات مائویستی نیکخواه، جستوجو کرد که با انقلاب سفید و توزیع زمین میان دهقانان، اساس انگیزه مبارزاتی وی از دست رفته بود».
وحید افراخته، تقی شهرام و بهرام آرام را نجات داد
وی گفت: «اما آیا بریدن و همکاری افراخته در سال ۱۳۵۴ نیز از همین جنس بود؟! قطعاً نه! درست است که افراخته بهشدت شکنجه شده بود، اما وی توانسته بود تمامی قرارهای مهم خود را بسوزاند و تقی شهرام(از چهرههای شاخص سازمان و از رهبران شاخهٔ مارکسیسم-لنینیسم) و بهرام آرام(از اعضای بلندپایه سازمان مجاهدین خلق ایران بود که در سال ۱۳۵۵ در یک تعقیب و گریز با مأموران ساواک، خود را با نارنجک منفجر کرد)، را نجات دهد. با این وجود، بعد از مدتی افراخته چنان با دستگاه امنیتی به همکاری مشغول شد که بعد از ضربه شهریور ۱۳۵۰ به سازمان مجاهدین خلق ایران، بزرگترین ضربه را به این سازمان وارد کرد. البته افراخته بهدلیل اطلاعات بیشتر به شهرت رسید وگرنه «محسن خاموشی(از اعضای سازمان و از عوامل اصلی ترور شریف واقفی)»، «منیژه اشرفزاده کرمانی(از اعضای سازمان و اولین زن تیرباران شده در تاریخ ایران)» و برخی دیگر از همپروندهایهای «افراخته» نیز در همکاری همهجانبه و حتی انجام مصاحبه چیزی کم نگذاشتند. در اینجا مسئله اصلی بیهویتی این افراد بود. افراخته و دیگران با گذر از آموزههای مذهبی و تغییر ایدئولوژی شتابزده، دارای پشتوانه محکم تئوریک برای ادامه استقامت نبودند. لذا بعد از افول عملگراییشان با فشار شکسته شدند. البته این تلقی غلط نباید به وجود بیاید که مارکسیستها بهسادگی دست به خیانت میزدند. سخن از این است که افراخته و خاموشی و اشرفزاده و ... هنوز آموزههای مارکسیستی نیز برایشان تثبیت نشده بود و در این حالت گذار و آنومی، دچار شکنندگی ایدئولوژیک شده بودند و در این شرایط منافع شخصی را بر هر چیز دیگری در اولویت قرار دادند».
احمدرضا کریمی؛ کسی که مورد بیمهری قرار گرفت
وی افزود: «در مورد احمدرضا کریمی ماجرا به شکل دیگری رخنمایی میکند. او به علت ویژگیهای شخصیتیاش مورد توجه کافی در سازمان قرار نگرفته بود و از آنجایی که خود را توانمندتر از سایر اعضای رده بالا میدید، حتی دست به تأسیس گروه مستقل زده بود. ویژگیهای شخصیتی کریمی نظیر تلاشش برای اثبات توانمندیهایش از یک سو و اطلاع یافتن وی از اینکه سازمان از وی سوءاستفاده کرده و وی به اسم مبارزه و همکاری با فلسطینیها در عمل برای عراقیها در حال جاسوسی بوده است، وی را دچار نگاه منفی به سازمان کرد. ساواک نیز با علم بر همین مسئله و مانور روی ویژگیهای شخصیتی کریمی و تحریک سایرین او را به همکاری کشاند».
خلیل فقیه دزفولی؛ بحران عاطفی
رحمانی ادامه داد: «در رابطه با خلیل فقیه دزفولی نیز شاهدیم وی توسط سازمان دچار بیمهری تصفیه و خلع سلاح شده و حتی وی برای خودکشی نیز فاقد سیانور بود. فلذا مجبور میشود خود را زیر ماشین پرت کند. ساواک که به اطلاعات خلیل نیازی نداشته است، برخلاف آمادگی قبلی وی برای شروع شکنجه، سخت به او محبت میکند و او را از نظر عاطفی دچار بحران میکند.»
درگیر سادهسازی نشویم
وی در پایان اشاره کرد: «در مجموع همانگونه که در تشریح وقایع اجتماعی نمیتوان از یک فاکتور بهعنوان علتالعلل یاد کرد، در فرآیند بریدن و خیانت افراد به سازمان پیشین خود نیز باید برآیندی از مجموعه وقایع و اتفاقات، ویژگیهای شخصیتی و روانی و... را سنجید. متأسفانه گاه در تحلیل چنین وقایعی، دچار عوامزدگی شده و با تقلیل مسئله و سادهسازی آن، به دنبال ارائه یک نسخه واحد برای تمام افراد بریده در مقاطع زمانی متفاوت میشویم.»