تهران-ایرناپلاس- جامعه شناس سیاسی و استاد دانشگاه از ظهور طبقه جدیدی در اجتماع خبر می دهد که می‌توان آن را طبقه جدید فرودستان بی‌قرار نامید. وی تبعیض ساختاری شده و نهادینه شده را ریشه شرایط موجود می داند.

نشست «آتش زیر خاکستر؛ بررسی لایه های زیرین و چشم انداز اعتراضات آبان»، از سوی انجمن اندیشه و قلم و خانه اندیشمندان علوم انسانی با حضور محمد فاضلی جامعه شناس، محمدمهدی مجاهدی استاد علوم سیاسی، ناصر ایمانی تحلیلگر مسائل سیاسی و علی شکوهی پیشکسوت عرصه رسانه و فعال سیاسی در خانه اندیشمندان علوم انسانی برگزار شد.

محمدمهدی مجاهدی استاد علوم سیاسی در این نشست با بیان اینکه برخی تحلیل‌ها مبنی بر توطئه بودن این حوادث، قابل تحلیل علمی نیست، حتی اگر فرض کنیم هم توطئه باشد، باید بستری در نارضایتی اجتماعی داشته باشد که باید آن بستر را فهم کرد اظهار داشت: اگر ما جامعه را واجد ساخت طبقاتی بدانیم، طبقات با یکدیگر تعاملاتی دارند و افراد هر طبقه هم با هم ارتباط و مناسباتی دارند که در وضعیت طبیعی با یکدیگر کار می‌کنند اما در وضعیت غیرطبیعی، طبقات میانی دچار بدقوارگی شده و بخشی از طبقات میانی شروع به ریزش به طبقات پایینتر می‌کنند. یعنی درآمدشان متناسب با هم‌طبقه‌های سابق نیست و براساس این کاهش درآمد باید سبک زندگی و عادات خود را تغییر و با هم طبقه‌ای جدید خود وفق دهند.

وی ادامه داد: مشکل وقتی شدیدتر می‌شود که کل یا بخش بزرگی از طبقه متوسط دچار این ریزش شود. اگر بخش‌های ریزش کرده، از چند طبقه باشند، می توان آن را در قالب یک طبقه عمودی اجتماعی تحلیل کرد که اگرچه برخی از آنها هنوز از عهده مخارج خود بر می آیند و به طبقه اول سقوط نکرده‌اند اما با یکدیگر اشتراکات بسیاری دارند از جمله اینکه دچار ریزش، نارضایتی، تغییر سبک زندگی و سردرگمی اجتماعی شده اند از همین رو هویت‌یابی اجتماعی از آنها سلب می‌شود و نمی‌تواند خود را با هویت‌های رایج خود را هماهنگ کنند.

مجاهدی افزود: این بخش از جامعه که از چندین طبقه و قشر مختلف تشکیل شده، چون نارضایتی مهمترین ویژگی‌های آن است، می‌تواند بستر انتقال و تحریک و اعتراض باشد و کلیت جامعه و وضع موجود را بد و نامطلوب می‌داند و خود و جامعه را سرزنش می‌کند.همین ویژگی خود نکوهیدگی، نارضایتی از ایرانی بودن و شرایط زندگی نتیجه همین طبقه عمودی است که وصف آن گفته شد. این سیاه بینی به تدریج به سیاه شدن وضعیت می انجامد و ذهنیت جامعه، عینیت می یابد.

در غیاب جنبش‌های اجتماعی، ناجنبش‌ها فعال می‌شوند

استاد علوم سیاسی دانشگاه با بیان اینکه اگر در جامعه، امکان شکل گیری جنبش های اجتماعی وجود داشته باشد، این جنبش‌ها چه کوچک و بزرگ می‌توانند این نارضایتی‌ها و اعتراضات را نمایندگی می کند و از سوی آنها سخن می‌گوید تصریح کرد: شعار اصلاح طلب، اصولگرا دیگه تمومه ماجرا، نشان‌دهنده همین فقدان جنبش‌های نماینده تحولات اجتماعی بود.

به گفته وی در غیاب جنبش‌های اجتماعی مثل جنبش دانشجویی و جنبش کارگری، ناجنبش‌ها، فعال می‌شوند. ناجنبش‌ها حالت دگردیسی شده جنبش‌ها هستند که ویژگی‌های جنبش‌ها را ندارند از تشخص و تحرکات جنبشی خارج می‌شوند و بجای ویژگی‌های اثباتی وارد مقاومت نرم در قالب شیوه زیست در حوزه‌های مختلف مانند اعتراض به حجاب یا مناسبات بین دو جنس به شکل غیراستاندارد یعنی بیرون چارچوب مورد پذیرش نظام سیاسی می‌شوند که بیشتر نوعی عصیان را نمایان می‌کند. این شرایط در هنگامی اتفاق می‌افتد که جنبش‌های اجتماعی پرهزینه یا سرکوب می‌شوند.

تفاوت بیقراری‌های ٩٦ و ٩٨ و ظهور فرودستان بی قرار

مجاهدی متذکر شد: از همین روست که ما با تفاوت در بیقراری‌های ٩٦ و ٩٨ روبه‌رو می‌شویم.  در سال ٩٦ با بی قراری‌هایی روبرو بودیم که از جنبش عبور کرده و در وضعیت ناامیدی فریاد می‌زد. محرک مشخص آن هم اعتراض به ورشکستگی برخی موسسات مالی اعتباری بود که از مشهد آغاز شد اما از کنترل خارج شد. در آن مقطع آنچه مشخص است هنوز امکان سخن گفتن وجود داشت. یکی دو شعار درست شد که اگرچه فراگیر نشد ولی در خاطر مردم ماند و البته همدلی که چندان عمیق نبود در برخی حوزه‌ها ایجاد شد ولی هنوز زبان داشت. اما در بی قرارهای سال ٩٨، آنچه مشاهده می‌شود بی زبانی است. بعید می‌دانم کسی باشد که بتواند یکی دو شعار را به این بیقراری‌ها نسبت بدهند. این بی زبانی نشان می‌دهد که بخش خاصی از این طبقه عمودی فعال شده است که در جامعه شناسی سیاسی به آن می توان " فرودستان بی قرار" یا بی قرارگر تلفیقی از بیقرار و کارگر یا محروم نام نهاد.

به گفته این استاد دانشگاه، یکی از عللی که اتفاقات اخیر موجب هراس در سیستم شد به این دلیل است که با بیقراری‌های دیگری در عراق، لبنان، ونزوئلا، هنگ کنگ و شیلی همزمان شده است. این رویداد از منظر جامعه شناسان جدید که در مقیاس جهانی به بررسی آن می پردازند یک اتفاق جهانی است به این معنی که بیقرارگران بیدار شدند. یعنی به آستانه‌ای رسیده‌اند که زیر آن آستانه زندگی غیرممکن است.

وی بیقرارگران را به سه گروه تقسیم کرد و ادامه داد: اول گروهی که گذشته‌ای داشتند اما از دست دادند، نه حال و نه آینده دارند، طبقه متوسط ریزش کرده نماد این گروه هستند.

گروه دوم در حال ساختن وضعیت حال بوده اند که ناگهان بدلیل شرایط اقتصادی، آینده شان را از دست دادند که طبقات جوان و تحصیل کرده را شامل می شود چون گذشته ای نداشته اند آینده ای هم ندارند.

گروه سوم، کارگران و محرومانی هستند که گذشته‌ای نداشته‌اند و با حقوق بخور و نمیری زندگی می‌کردند اما بدیل اینکه در صندوق‌های بازنشستگی و تامین اجتماعی سرمایه گذاری کردند حداقل فکر می‌کردند سال‌های آخر عمرشان را با عزت زندگی می‌کنند اما با شرایط موجود می بینند آنها هم آینده شان را از دست داده‌اند. چون در این صندوق‌ها شاهد فساد و ... بوده‌اند. شرایط زندگی برای آنها غیرقابل تحمل شده و گذشته، حال و آینده ندارند. این ویژگی طبقه بیقرار است. به این گروه طبقه خطرناک می‌گویند.

بیقرارگران از راه نابودی خود به دنبال راه نجات هستند

مجاهدی دلایل خطرناک دانستن این گروه را اینگونه بیان کرد: برخلاف همه طبقاتی که تاکنون می‌شناختیم، این گروه منافع خود را از راه حفظ خودش و تثبیت خود دنبال نمی کند بلکه از راه نابودی خودش دنبال می‌کند. این ویژگی مختصص طبقه بیقرارگر است و هیچ طبقه دیگری چنین ویژگی ندارد.

به گفته وی این گروه با نابودی و خودکشی خود به این امیدوارند که کسی که مسبب وضعیت موجود آنهاست و زندگیشان را از آنها گرفته است نیز نابود شود. این گروه نجات خود را در گرو برهم ریختن سامانی می‌بیند که در شهر قرار گرفته است. آیا در جامعه‌ای که بیقرارگر قدرت گرفته است سیاست آینده‌ای دارد؟ هم بله و هم نه. این پرسشی است که در حوزه سیاست‌گذاری باید به آن پاسخ داد.

آخرین فرصت برای تجدیدنظر در چرخه تصمیم گیری کشور

این استاد علوم سیاسی با بیان اینکه تحلیل جامعه شناسان سیاسی ما که دلسوزانه تحولات را دنبال می‌کنند این است که ما با یک وضعیت اورژانسی سر و کار داریم تصریح کرد: اما به نظر نمی‌رسد این وضعیت حتی از سوی بسیاری از تحلیلگران و کارشناسان نیز درک شده باشد. من گمان می‌کنم ما وقت چندانی نداریم و این گمان برآمده از مجموعه دریافت‌های سنجیده‌ای ‎است که ما از مطالعه شرایط موجود به روش‌های هدفمند بدست آورده‌ایم.

به گفته مجاهدی واقعیت این است که ما فرصت چندانی برای اصلاح مسیر تجدیدنظر در چرخه تصمیم گیری کشور نداریم. انتخابات آینده از این نظر فرصتی را در اختیار کل مجموعه سیستم قرار می‌دهد. به این معنا که این بار سرنوشت یک ملت و نه یک نظام و یک تمامیتی به نام ایران و نه یک نظام سیاسی به نام جمهوری اسلامی ایران، در معرض تصمیم گیری است. در این شرایط تنها بخشی از آن به مشارکت مردم برمی‌گردد و بخشی عمده‌ای از آن نه به مردم بلکه به نظام برمی گردد تا به مردم نشان دهد که حرف و سخن مردم را شنیده است، می‌فهمد. نارضایتی را به رسمیت می‌شناسد، فرافکنی نمی‌کند و به آن سوی مرزها و بدخواهی بدخواهان تعبیر نمی‌کند و واقعا تصمیم گرفته این تبعیض سازمان یافته، ساختاری و نهادینه شده را در این نظام سیاسی به مرور به نحوی سامان بدهد که ما طیف وسیعی از افرادی که حاضرند مسئولیت وضع موجود را برای سالهای آینده بپذیرند داشته باشیم.

تبعیض ساختاری و نهادینه ریشه شرایط کنونی است

وی با بیان اینکه امروز در موقعیتی هستیم که مردم خود را فقط و فقط طلبکار می‎‌دانند، جناح‌های سیاسی، کنشگران سیاسی، تحلیل‌گران و حتی مسئولان فعلی و سابق خود را مطالبه‌گر می‌دانند و هیچ کس حاضر نیست مسئولیتی را بپذیرد متذکر شد: من گمان می‌کنم تبعیض ساختاری شده و نهادینه شده ریشه این ماجراست و ما باید از نظام انتظار داشته باشیم برای اینکه از این وضعیت بی‌قراری خارج شود، فکری برای آن بکند و به مردم نشان دهد که قصد دارد دست از تبعیض نهادینه و ساختاری بردارد.