سازمان پیشبینی درگیری تا تهران را نداشت
ایرناپلاس: در جریان عملیات فروغ، آیا واقعاً در خصوص چالش در راه رسیدن به تهران از سوی رهبران منافقین این تصور وجود نداشت که ممکن است با مقاومت روبهرو شوند؟
کارشناس امنیتی: تصور سازمان همین بود؛ انتخاب جاده آسفالته برای چه بود؟ میخواستند با حداکثر سرعت ظرف ۴۸ ساعت به تهران برسند. تمامی تجهیزات انتخاب شده به همین منظور بود. ما افراد پیاده نداشتیم و همه سوار ماشین بودند. یا سوار نفربر بودند یا سوار تانک و کاسکاور بودند یا سوار جیپ و ماشینهایی که با سرعت حرکت کنند.
ایرناپلاس: یعنی تحلیل رجوی این بود که با هیچگونه مقاومتی روبهرو نمیشود؟!
کارشناس امنیتی: اگر تحلیلش این بود، عملیاتی انجام نمیداد. این تئوری در هیچ کجا تست نشده بود و اولین کسی که آن را برای انجام انتخاب کرد، رجوی بود. طبیعتاً برای اولین بار ضعفهای آن را نمیشناختند. زمانی که غلامعلی رشید، فرمانده اطلاعات عملیات سپاه وقت توضیح من را میشنید، گفت اگر ما دو گالن گازوئیل در جاده میریختیم همه اینها لیز میخوردند؛ گفتم واقعاً همین است. این استراتژی با گذاشتن دو تیربار در گردنه اسدآباد بر باد میرفت، اینها نکاتی نظامی است که من با آنها آشنا هستم، شاید شما آشنا نباشید. در گردنه اسدآباد دو تیربار قادر است جلوی یک لشکر را بگیرد.
کریمی: ولی نظر من این است که رجوی آشنا بود.
کارشناس امنیتی: سازمان اساساً پیشبینی درگیری تا تهران را نداشت.
رجوی میگفت مردم تماشاچی هستند
ایرناپلاس: سؤال همین است. مگر میشود؟!
کارشناس امنیتی: شده است. سازمان، برنامهای برای اینکه مردم اسلامآباد و کرمانشاه را با خود همراه کند، نداشت. با صراحت میگفتند ما نوار غلامرضا پوراگل را داشتیم و نوار سخنرانی او برای کل نیروهای ارتش آزادیبخش را داشتیم. رجوی میگفت: وضعیت ما و رژیم مثل دو بوکسور است، ما و رژیم روی رینگ هستیم، یک جا ما میزنیم یک جا رژیم میزند. و وقتی ما میزنیم مردم ما را تشویق میکنند و داور شروع به شمردن میکند و رژیم نیمخیز بلند میشود، وقتی نیمخیز بلند میشود مردم فرار میکنند. تلقی سازمان از مردم این بود که این مردم با ما نیستند و بر ما هم نیستند. مردم تماشاچی هستند و منتظرند ببینند صحنه به نفع چه کسی میچرخد. اگر ما تانکها را به تهران بردیم، صحنه به نفع ما میچرخد. لذا همه چیز در تهران رقم میخورد و نه در بین راه. شهابگونه یعنی همین؛ نیرویی را از لب مرز به تهران پرتاب میکنیم. این، در عمل، شدنی نبود و باید جاده را در پیش میگرفتند و نزدیکترین جاده، کرمانشاه بود.
کریمی: البته میگفتند مردم شهرها نیز به شما ملحق میشوند.
کارشناس امنیتی: ایرادی که میتوان به فیلم گرفت همین موارد است. این موارد فنی هستند و شاید هیچکسی به این نکات نرسد. اول اینکه، عراق متحد استراتژیک آنها، در جنوب کار کرد تا این سمت خلوت شود و عراق بمباران داشت. این را حداقل در حد یک دیالوگ میشد در فیلم آورد. بعد از آن اتفاقی که رخ میدهد این است که مردم اسلامآباد از ترس عراقیها و سازمان به جادهها میریزند و راه بند میآید و سازمان به دلیل ترافیک جاده، پشت مردم متوقف میشود. این استراتژی متکی به جاده بود، اگر جاده را از این استراتژی بگیرید چه اتفاقی میافتد؟ هیچ! استراتژی روی هوا میرود. میگفت از مرز تا تهران یک پرتگاه است و اگر ما در جایی از این مسیر متوقف شویم به پرتگاه پرتاب میشویم. این عین صحبت رجوی و پوراگل است. گفته شد ما نباید در هیچ کجا توقف داشته باشیم و باید یک ضرب به تهران برویم. آیا این نیرو وقت خواندن نماز جماعت و دار زدن دارد؟! آیا وقت پرداختن به قصههای شخصی دارد؟ همه این موارد اشکالات فیلم است. از دید هنری فیلم عظیمی بود و بسیار خوب تهیه شده بود و اثری برجسته است. ولی عرض من این است که برای درآمدن قصه و جذب بیننده نباید وقایع تاریخی را دستکاری و قربانی کرد. یکی از قربانیها، خود واقعه تاریخی بود که قربانی داستان فیلم یا اهداف فیلم شد. در بین ماجرای نماز جماعت، وقتی میخواهند چهره مخوفی از سازمان نشان بدهند جنازهها را وسط میریزند و آتش میزنند. نیرویی که میخواهد خود را با سرعت ۴۸ ساعته به تهران برساند چطور مرده میسوزاند؟! اگر بیننده ذرهای باهوش باشد این نکته را بهسرعت میگیرد و آن را به کل ماجرای فیلم تعمیم میدهد و میگوید در جای دیگری نیز ممکن است دروغ گفته باشد.
جودی: این یکی از نقدهای اساسی من است.
کریمی: تصویری که از دختران و زنان در فیلم ارائه شده است، در میان برخی از اقشار اجتماعی ما نسبت به آنها سمپاتی ایجاد میکند.
کارشناس امنیتی: باز این هم یک نکته فنی است. ۳۰۰ یا ۴۰۰ نفر کمتر از ۶۰۰۰ نفر نیرو حمله کردهاند که ۱۰۰۰ نفر زن بودند و ۵۰۰۰ نفر مرد، ولی این فیلم وزن زنان را بیشتر گرفته است.
اسیر زن نداشتیم
ایرناپلاس: چند نفر از این تعداد، اسرای جنگی ایرانی بودند که به سازمان پیوسته بودند؟
کارشناس امنیتی: ما نداشتیم. اسیر زن که به سازمان پیوسته باشد نداشتیم. ولی میخواستند داستان را دربیاورند و یک واقعیت تاریخی را دستکاری میکنند.
ایرناپلاس: سؤال من این است که دقیقاً چند نفر از این ۶۰۰۰ نفر، اسرایی بودند که جذب سازمان شده بودند؟
کارشناس امنیتی: حدود ۶۰% از کسانی که حمله کردند، از اسرایی بودند که به سازمان پیوسته بودند. یعنی کمی کمتر از حدود ۴۰۰۰ نفر از اسرایی بودند که به سازمان پیوسته بودند و باقی نیروهای سازمان بودند.
ایرناپلاس: چه رفتاری با اسرایی که بعد از مرصاد دستگیر شده بودند، شد؟
کارشناس امنیتی: قطعاً کل کسانی که دستگیر شدند اگر حول و حوش ۱۰۰ نفر باشند، باز همان تناسب وجود داشت.
کریمی: امکانات در اختیار آنها گذاشته شده بود تا خودکشی کنند.
کارشناس امنیتی: من از نظر تقریبی، این آمار را تضمین میدهم، ولی دقیق نه. در مورد زنها، زنان دستگیرشده دو سه نفر بیشتر نبودند، ولی تناسب اسرا نسبت به نیروهای سازمان، همان نسبت ۶۰ به ۴۰ بود.
ایرناپلاس: آیا صدام به لحاظ عملیاتی از رجوی حمایت کرد یا نه؟!
کریمی: همانطور که دوستمان توضیح دادند بخش اعظمی از عملیات جنوب به این دلیل بود که نیروهای ما در مرکز و جنوب متمرکز شوند و در شمال غرب نیرویی نباشد که در مقابل مجاهدین خلق قرار بگیرد. قبل از آن نیز مناطق نزدیک کرمانشاه و اسلامآباد را بمباران کردند. ولی اشارهای شد که چرا در حین عملیات، بمباران نشد، این به دلیل اختلال جمعیتی بود.
ماجرای سعادتی و شاهسوندی
ایرناپلاس: لطفا در خصوص ماجرای سعادتی و مشابهت آن با موضوع دستگیری شاهسوندی بفرمایید.
کریمی: در ماجرای محمدرضا سعادتی، اشتباهاتی در دهه شصت اتفاق افتاد که برخی به دلیل اختلافات جناحی بود؛ آقای رجایی و آقای بهزاد نبوی و دوستانشان نظر بر این داشتند که چون محمدرضا سعادتی بعد از اینکه خبردار شد سازمان وارد فاز نظامی شده است، بهشدت منقلب شده و علیه این جریان مطلب نوشته است، باید زنده بماند تا بتواند نیروهای زیادی را در سازمان ریزش بدهد. من در مورد مجاهدین خلق مثال میزنم چون بسیار پیچیده و دقیق عمل میکردند. عنصری حتی در حد سعادتی در زندان دارند و هیچگاه او را در جریان مسائل جاری سازمان نمیگذارند. همیشه این احتمال را میدهند که شاید پاسداری به سرش زد و گفت این محمدرضا سعادتی را که فعلاً جان به در برده و به اتهام جاسوسی برای شوروی محکوم به ۱۰ سال زندان شده است، به زیرزمین ببرم و آنقدر بزنم که تمام اطلاعاتش را تخلیه کند. بنابراین سازمان همیشه در مورد نفرات زندانی خود چنین احتمالی را میداد. بنابراین برخلاف آنچه گفته شده، او نه در جریان ترور شهید کچویی بود و نه در جریان فاز نظامی. کاظم افجهای که مرحوم کچویی را کشت، در زندان رابط سازمان با سعادتی بود. در این حد که ارتباط برقرار باشد و نه اینکه عملیات مخفی و محرمانهای را به شخص بگویند.
ایرناپلاس: پس علت اعدام سعادتی چه بود؟!
کریمی: البته وقتی اعدام شد، من خودم سؤال کردم و دلیل دیگری آوردند و گفته شد افشا شده است که او را بهطور سمبلیک و نمادین در رهبری سه نفره سازمان پرورش دادهاند. چون زندانی شده و زندانی زمان شاه نیز بوده و با مهدی رضایی همبند بوده و... او را به جای عباس داوری بهطور نمادین در رهبری گذاشتهاند، ولی عملاً رهبری سه نفری بر عهده موسی و مسعود و داوری بود و بعد مرکزیت داشتند؛ ولی برای احترام به او یا تجلیل از او چنین عنوانی را برایش گذاشته بودند. کسی را گرفته بودند که او چنین حرفی زده بود. البته حکم او قبلاً هم اعدام بود. ولی به دلیل جو اجتماعی ایجاد شده و وساطت احمدآقا که در این قضیه دخالت داشت، در زمان محاکمه در تابستان ۵۹ به وسیله آقای موسویتبریزی تلاشهایی صورت گرفت تا ایشان حکم سنگین نگیرد. او در زمانی کشته شد که فاز نظامی شروع شده بود و ممکن بود عناصر بسیار پایین هم اعدام شوند. سعید متحدین به اتهام سرقت از یک جواهرفروشی پنج سال محکوم شده بود، ولی به دلیل شرایط خاصی که پیش آمده بود، چون او هم موضعی داشت، اعدام شد؛ ولی باصراحت میگویم که اعدام سعادتی برخورد رقابتی بین دو جریان بود.
ایرناپلاس: اگر سازمان بنا داشت تهران را فتح کند، قاعدتاً در داخل، باید شبکهای از نیروها را داشت و میتوانستند در این پروسه نیروها را حمایت کنند. آیا شبکه نیروهای داخلی سازمان بعدها شناسایی شد؟!
کارشناس امنیتی: من باز هم تأکید میکنم سازمان هیچ شبکهای در داخل نداشت که در مورد این عملیات با آنها هماهنگ کند. از اواخر سال ۶۴ سازمان با هر کسی که ارتباط میگرفت تلاش میکرد او را به عراق ببرد. تشکیلاتی به نام مادران داشتند که بچههای آنها معدوم شده یا در زندان بودند یا فرار کرده بودند؛ آنها با هم در ارتباط بودند، ولی یک مشت پیرمرد و پیرزن بودند و ما شبکهای در داخل کشور نداشتیم که در حیطه اطلاعات و سپاه باشد. حتی سازمان در حد گروههای چند نفره نیرو نداشت. اما اینکه هوادار داشته باشد، بله داشت. صبحی که عملیات کردند و از مرز عبور کردند، فوراً رادیوی آنها شروع کرد که به ارتش آزادیبخش بپیوندید که ما به تهران میآییم، وقتی چنین چیزی میگویید یعنی به امید ۱۰۰ نفر، ۱۰۰۰ نفر آدمی هستید که شاید دل در گرو رجوی داشتند و منتظرند خود را به کاروانی برسانند که دارد میآید.
کریمی: این یعنی شبکه مخفی ندارند؟!
کارشناس امنیتی: سازمان همه ارتباطات خود در سالهای ۶۳ و ۶۴ با داخل کشور را کشف و منهدم شده دیده بود. اینها مسائل فنی است. قبل از آن، سازمان خطی به نام خلق جدید داشت، یک نقشه ایران و یک عکس تلفن کشیده بود و میگفت من با این انقلاب میکنم. در سال ۶۳ و ۶۴ دوران بحران در خطمشی بود، یعنی سازمان هم میخواست کاری بکند و هم استراتژی اصلی رجوی که طرح آن را ریخته بود و با طارق عزیز ملاقات کرد در سال ۶۲ دنبال میشد، ولی این به آن معنی نبود که داخل کشور را رها کرده بود. او میگفت من باید از داخل کشور نیرو بگیرم و سرباز را باید از داخل کشور بگیرم پس عملیات میکنم.
حمله به تهران با چه برآوردی؟
ایرناپلاس: پس به نظر شما سازمان هیچ شبکه داخلی نداشت؟!
جودی: حتی در داخل زندان هم شبکه نداشت؟!
کارشناس امنیتی: من به جرئت میگویم که ما بهطور کامل پاکسازی کرده بودیم. ما در سال ۶۴ آنقدر دست آنها را خالی دیدیم که حتی خودمان آدم به سازمان وصل میکردیم تا بدانیم خط آنها چیست.
ایرناپلاس: سازمانی که این همه از نظر داخلی ضعیف است، چطور به چنین عملیاتی دست زده است؟
کریمی: آنها ناگزیر به این عملیات شدند. این عملیات چندروزه برنامهریزی شد. قرار بود مهرماه انجام شود و چون ایران قطعنامه را پذیرفت، آنها کار را تسریع کردند.
کارشناس امنیتی: آنها عملیات را جلو انداختند ولی بحث اصلی یک چیز دیگر است. ذهن شما مرتباً به این سمت میرود که لابد عملیات متکی به تودههایی است، ولی این عملیات متکی به عراق و جاده و غافلگیری بود؛ سه اصلی که سرعت و متحد استراتژیک و جاده و غافلگیری بود. جاده برای سرعت و غافلگیری بود. اساس این تفکر کودتایی بود. سازمان وقتی در سال ۶۰ میخواست سرنگونی را رقم بزند به تودههای مردم اعتماد نداشت. وقتی حزب جمهوری را زد، فکر میکرد با زدن رأس نظام، ذهن مردم میچرخد. این ناشی از یک دیدگاه تاریخی است و همین امروز هم این دیدگاه تبلیغ میشود، این دیدگاه میگوید تودههای مردم فقط نگاه میکنند تا ببینند برنده کیست و قدرت در دست چه کسی است. نگاه این استراتژی به کسب قدرت از طریق کودتاست؛ نه از طریق جلب آرای مردم. گرامشی میگوید بسیاری از کشورها به این نگاه میکنند که روی صندلی یا تخت پادشاهی چه کسی نشسته است و تبعیت آنها از فردی که نشسته است، نخواهد بود، بلکه از تخت و صندلی تبعیت میکنند.
ادامه دارد...