۱- ساعت ۱۰ صبح ۱۳ آبان ماه. درِ سفارت آمریکا شکسته میشود. بر دیوارهای سفارت بالا میروند و خانه اَمن آمریکا به تسخیر درمیآید. انقلاب در ایران، تازه به پیروزی رسیده است. در و دیوار شهر، رنگ انقلابی به خود گرفته است. از سبک پوشش مردم، تا لحن سخن گفتن آنها تحولیافته است. فضای حاکم، بهگونهای است که هرگونه رد پایی از تحقیر مردم را میبیند، برنمیتابد و به آن یورش میبَرَد و در نطفه خفه میکند. هر کجا نمادی از اسلامستیزی میبیند، گویی جلوهای از توهین به مردم را مشاهده کرده، آن را از بین میبرَد. در این میانه، آمریکا نمادی از ظلم و بیعدالتی است. چرا باید این نماد همچنان حضوری فعال داشته باشد؟ چارهای نیست جز مَحو آن. رفتار عدالتطلبانه اقتضا میکند که هرگونه نمادی از ظلم و بیعدالتی از میان رخت بربندد و فرو ریزد. اگر عدالت ملاک است، در آن زمانه نماد بیعدالتی نیز در سفارتخانهای نمود یافته بود و میباید از آن تبرّی جست و در هم شکست.
۲- دیوید راس، فیلسوف انگلیسی قرن بیستم، نظریهای را تحت عنوان «اخلاق در نظر اول» مطرح کرده است. بر اساس این ایده، انسانها در زمینه اخلاق، واجد چندین وظیفه اخلاقی عمده هستند. از قبیل «وفاداری»، «سپاسگزاری»، «آسیب نرساندن به دیگران» و ... این وظایف نمیتوانند همیشه و به نحو یکسان در کنار هم تحقق پیدا کنند. ممکن است محقق شدن یکی از اینها، برابر با نادیده انگاشتن یکی دیگر باشد. بهعنوان نمونه، تصور کنید که شما از چندین روز پیش قول دادهاید که امشب به مهمانی بروید. در این مهمانی، قرار است که چندین نفر به دیدن شما بیایند. اما در همان روز ناگهان مادر شما کسالت احوال پیدا کرده و راهی بیمارستان میشود. در این شرایط شما چه میکنید؟ اگر به مهمانی بروید، ناگزیر مادرتان تنها میماند. و اگر در کنار مادر باشید، به قول خود به دوستانتان وفا نکردهاید. در اینجا به تعبیر راس، میباید «وظیفه در نظر اول» مناسبی را پیدا کنید. یعنی یکی از این دو وظیفه اخلاقی را انتخاب کرده و دیگری را وانهید. چارهای جز این نیست که در میان این دو مقوله اخلاقی یکی را که وظیفه اولیه خود میدانید به انجام برسانید و از دیگری چشم بپوشید.
حال در نظر بگیرید، وظیفه و رسالت مردم در چهل سال پیش را. مردمی که از سویی مورد تحقیر آمریکا واقع شده بودند و میخواستند به هر نحو ممکن از زیر بار این تحقیر رهایی بیابند. از سوی دیگر، برخی قواعد و قوانین بینالمللی وجود دارد که اجازه تعدی به سفارت دیگر کشورها را نمیدهد و در صورت کوچکترین حملهای به سفارت، احکام سنگین بینالمللی را میباید به جان خرید. در میانه این دو وظیفه اخلاقی، برخی به ماجرای تحقیر واکنش نشان دادند و وظیفه و رسالتِ نخست اخلاقی خود را رهایی از زیر بار این تحقیر دانستند. اخلاق در نظر اول مردم در آن زمان، بر این بود که عدالتورزی در تسخیر سفارت تحقق مییابد. و در غیر این صورت، عدالت نیز قربانی شده است.
۳- سیاست علم تغییر و تحولهاست. نمیشود که در عرصه سیاسی وارد شد، و همیشه بر یک رفتار و سیاست در مقابل رقیب، پای فشرد. اگر در زمانهای دست دوستی به کشوری میدهی، روز دیگر هم به اقتضای زمان میباید با او مخالفت کنی. جامعهای که در زمانی، رفتارهای انقلابی را میپسندید و عدالت را در آن نهفته میدید، روز دیگر عدالتطلبی را در رفتاری مداراگونه با دیگران میبیند. اخلاق و روحیات جامعه میتواند و میباید در رفتار و تصمیمات سیاستمداران نیز اثر بگذارد. ذائقه جامعه، میباید ذائقه سیاستمردان را نیز متغیّر کند. محمدجواد ظریف در خاطرات خود گفته است که در اوایل انقلاب، ما تجربه چندانی نداشتیم «در آن زمان (در سازمان ملل) اصرار داشتیم که حتی اگر کسی یک کلمه نیز راجع به جمهوری اسلامی ایران صحبت کند، ما پاسخ آن را بدهیم.... این مقررات در واقع روش کار است، اما این کار به عقلانیت نیز نیاز دارد. در آن مقطع ما به دلیل کمتجربگی ، قسمت عقلش را لحاظ نمیکردیم...کارِ بنده، آقای سیروس ناصری و آقای سعید امامی این شده بود که در جلسه بهدقت گوش میکردیم و مطلب مینوشتیم تا من پاسخ دهم. آنقدر در حق جواب در جلسه صحبت کرده بودیم که وقتی میخواستیم حرف جدیدی بزنیم باید کلی شور و مشورت میکردیم. نتیجه اینکه هر روز بهجای چند دقیقه سخنرانیِ غربیها درباره ایران در لابهلای چندین مطلب دیگر، نیم ساعت در کمیته راجع به ایران صحبت میشد. ما به دست خودمان بحث کمیته را به سمت ایران سوق میدادیم. در حالی که بهاشتباه فکر میکردیم این کار برای دفاع از جمهوری اسلامی لازم است. این از تجربیاتی به شمار میرود که ما به قیمت زیادی یاد گرفتیم». (آقای سفیر، گفتوگو با محمدجواد ظریف، صص ۳۹-۴۰)
۴- این تجربیات بعدها به کار آمد. هم فضای جامعه معتدلتر شد و عدالتطلبی را نیز در رفتارهایی دیگر جستجو کرد. شامگاه ۱۴ دیماه ۱۳۹۴ وقتی که سفارت عربستان در تهران و مشهد مورد تعرض قرار گرفت این بار دیگر، نه نمادی از عدالتطلبی محقق شده بود و نه حمایت مردمی و سیاسی را به دنبال خود داشت. حمله کنندگان این بار «عدهای خودسر» معرفی شدند. وظیفه در نظر اول، این بار محقق نشده بود و رفتار دیگری را میطلبید. مرام سیاستورزی تحول یافته و مدارای دیپلماتیک را طلب میکرد. و این از تجربیاتی بود که ما به قیمتی گران آن را یافتیم.