«ما چه کاری با دانشگاههایمان میکنیم؟ امروز همه دادمان از فساد بلند شده، اما به زمینههای فساد توجه نمیشود. از آقای رئیسی میخواهم با فساد علمی در دانشگاهها برخورد کند چون زمینهساز فسادهای دیگر میشود.» این بخشی از اظهارات محمود صادقی نماینده مردم در تهران است که چندی پیش در توضیح سؤالش از وزیر علوم درباره صدور احکام بورسیه تحصیلی در صحن علنی مجلس پرسیده است. وی میگوید لیست ۱۰۰ نفرهای از آقازادهها و آقاها را دارد که با رانت بورسیه گرفتند.
مسئله فساد علمی چند سالی است جای خود را در میان آسیبهای فرهنگی اجتماعی کشور باز کرده است. مصادیق آن هم کم نیست. از پایاننامه فروشی و فروش مقالات ISI گرفته تا بورسیه گرفتنها و هیئت علمیشدنهای یکشبه. حالا در این میان این سؤال مطرح است که دلیل بروز این فسادها کجاست و وجود آنچه آسیبهایی را برای جامعه به دنبال دارد.
آرش حیدری، جامعهشناس و عضو هیئت علمی دانشگاه علم و فرهنگ در این باره به ایرناپلاس میگوید: ما عملاً با شبکه درهم تنیدهای با منطق تقلب، فساد و با شکلبندیهای خاص خود در دانشگاهها روبهرو هستیم. منظور از شبکه و سیستم لزوماً به معنای مافیایی آن نیست که مثلاً پنج نفر نشسته باشند و این ماجرا را مدیریت کنند. واقعیت این است که این ماجرا اصلاً شخصی نیست. ماجرا در واقع شبکهای از ساختارها و نظم علمی است که تقلب برونداد منطقی آن است که من اسم آن را «وقاحت ساختاری» میگذارم.
چرا دانشجو تقلب نکند؟
وی توضیح میدهد: یک مثال ساده در این میان موضوع دفاع دانشجویان دکتری از تزشان است. در واقع نوعی گروگانگیری است به این معنا که حتماً دانشجو باید یک مقاله علمی پژوهشی چاپ کند تا به وی مجوز دفاع و تسویه حساب داده شود و بتواند مدرک خود را بگیرد. آن هم به این صورت که در مقاله احتمالاً مجبور است اسم استاد راهنما را اول بنویسد، اسم مشاور اولش را دوم بنویسید و اسم مشاور دوم خود را سوم بنویسید و اسم خودش را چهارم بنویسید این یعنی ساختار فسادزا.
به گفته حیدری ماجرا این است که ما میخواهیم یکسری دانشجو را به نردبان ارتقای اساتیدی تبدیل کنیم که یا نمیخواهند یا بلد نیستند کار پژوهشی و تحقیقی انجام دهند یا مقاله بنویسند.
وی تصریح میکند: من منکر لزوم همکاری استاد و دانشجو نیستم، اما زمانی که شما دانشجو را به بند کشیدهاید که برای دفاع کردن باید مقاله بدهد که آمار علمی دانشگاه از یک طرف بالا برود و از طرف دیگر استاد بتواند ارتقا جایگاه کسب کند، این یعنی بازکردن درِ تقلب. سؤال من این است چرا با وجود این شرایط، دانشجو تقلب نکند؟ چرا نباید وارد رشوه دادن و رشوه گرفتن علمی شود؟
نکته دیگر که حیدری به آن اشاره میکند جالب توجه است: اگر به الگوی چاپ مقالات در مجلات علمی-پژوهشی کشور دقت کنید این واقعیت را درمییابید که بخش عمدهای از این مقالات بر اساس روابط پیش میرود.
مقاله در سیستم ورودی مجله ثبت میشود ولی یک سال تا یک سال و نیم داوری آن طول میکشد. اما کافی است شما ارتباط داشته باشید. مثلاً عضو هیئت تحریریه یک مجله باشید و یک دوستی در هیئت تحریریه مجله دیگری داشته باشید. شما مجله او را چاپ میکنید و او مقاله شما را. حال در این میان ممکن است انبوهی از مقالات باکیفیت چند سال در صف انتظار داوری بماند و حتی کسی به آنها جواب هم ندهد. در حالی که با یک جستوجوی ساده در اینترنت، با آگهیهایی روبهرو میشوید که میگوید سهماهه برای مقاله شما پذیرش میگیرند حتی در برابر پول آن را مینویسند تا کار افراد پیش برود؛ این همان راهی است که آغازگر ماجراست. حتی دانشجوی کارشناسی ارشد نیز اگر مقاله ندهد بخشی از نمره پایاننامه از وی کسر خواهد شد. اینها یعنی بسترسازی برای تولید فساد.
باید منطق جذب هیئت علمی را به چالش بکشیم
این عضو هیئت علمی دانشگاه در پاسخ به این سؤال که منشأ فساد علمی کجاست؛ استاد، دانشجو، دانشگاه یا سیستم آموزشی؟ میگوید: به نظر من در مورد تفکر منشأ، نه در برابر این سؤال، بلکه در برابر بسیاری از پدیدهها بهتر است با اندکی احتیاط صحبت کنیم؛ چون بحث بر سر شبکه شکلبندی کنش اجتماعی است. چه شبکهای شکل میگیرد که نوعی از عمل اجتماعی را ممکن میکند.
وی توضیح میدهد: برای بررسی آغازگاه شکلگیری این فرایند، باید منطق جذب هیئت علمی را به چالش بکشیم. متأسفانه یکی از غیرشفافترین فرایندها در کشور، منطق جذب هیئت علمی است. واقعیت این است که اساس این شبکه جذب هیئت علمی لزوماً بر منطق صلاحیت علمی نمیچرخد، بلکه در بسیاری از اوقات میتواند این منطق حاصل زد و بند نیروهای سیاسی و اجتماعی باشد.
حیدری ادامه میدهد: سخت نیست که یک تحقیق در مورد چگونگی جذب هیئت علمی شدن برخی مسئولان کشوری و لشکری انجام دهیم که چگونه و در چه فرآیندی دکترای خود را گرفتند و چگونه جذب هیئت علمی شدهاند. این خود میتواند موضوع یک پژوهش علمی باشد که چطور میدان سیاست رسمی، خود را به میدان دانشگاه وصل کرده است و شغل دانشگاهی را بهعنوان یک شغل باعزت و جذاب یافته است. نتیجه آنکه در یک فرآیند رفت و برگشتی، بین زندگی سیاسی و زندگی علمی، جایگاهی را برای خود دست و پا کند.
وقتی منطق علمی لگدمال میشود
به گفته این جامعهشناس، واقعیت این است که جایگاه هیئت علمی دانشگاه، شرایط را برای احراز پست نمایندگی مجلس، وزارت، معاونتهای مختلف دستگاههای اجرایی و حاکمیتی و ... فراهم میکند.
پست هیئت علمی جایی است که شما میتوانید از طریق آن وزیر و وکیل شوید. بسیاری از مشاغل رده اول کشوری نسبت و ربطی به عضو هیئت علمی بودن دارد. همین نسبت در آغاز، جایگاه معلمی در دانشگاه را تبدیل به سکوی پرشی میکند که فرد بتواند در جایی سمتی بگیرد. اینجاست که منطق علمی لگدمال میشود و شما با افرادی مواجه هستید که آخرین شخصیتی که دارند، دانشگاهی بودن است. میتواند مرد سیاست، بازار، معلم اخلاق، هنرمند، سلبریتی، کشتیگیر و هر چیز دیگری باشد بهجز عالم. در حالی که دانشگاه جای عالم است.
حیدری متذکر میشود: وقتی شما موقعیت عالم بودن را هدف گرفتید، بدیهی است حالا شبکهها و زنجیرهای بعدی فعالیت خود را آغاز میکند. حالا شما برای ارتقای علمی به ضد و بند نیاز دارید. برای ارتقای علمی نیازمند چاپ مقاله هستید، ولی دانش و سواد آن را ندارید، بنابراین مجبورید آن را بخرید و برای کسب درآمد بیشتر در دانشگاه، انبوهی از پایاننامه را راهنمایی میکنید که حتی سواد آن را ندارید.
بنابراین اگر میخواهیم منشأ فساد علمی را ببینیم در واقع باید یک زنجیرهای از اتفاقات را ببینیم که تقلب در واقع یکی از راههای سازگاری با این ساختار است.
وی تصریح میکند که اینقدر به تقلب اخلاقی نگاه نکنیم که بگوییم این چه کار بدی است که ما در سیستم دانشگاهی انجام میدهیم. در بسیاری از مواقع اساساً تقلب، شرط بقای استاد، دانشجو، کارمند و بسیاری دیگر از اجزای سیستم است. این آن چیزی است که در جامعهشناسی به آن ساختار آسیبزا میگوییم و تا ما راجع به اینها طرح مسئله نکنیم، هیچ چیزی را توضیح ندادهایم و صرفاً یکسری اخبار تولید کرده و چند توصیه اخلاقی مطرح کردهایم. این تازه حلقه اول ماجراست و بیان سایر حلقهها زمان بسیاری میطلبد.
با بیکرامت شدن جایگاه علم و عالم روبهرو هستیم
این جامعهشناس در پاسخ به این سؤال که تأثیر فساد علمی روی جامعه چیست نیز میگوید: سادهترین و نزدیکترین پیامدی که این روزها نیز مشهود است این است که اساساً ما با بیشأن شدن و بیکرامت شدن علم و موقعیت عالم مواجهیم.
مشخص است که وقتی شما با این بیشأن و کرامت شدن علم و عالم در مواجهه با بازار، زندگی روزمره و سیاست مواجه شوید، در آن هنگام حیات اخلاقی جامعه شکلبندی دیگری خواهد یافت.
وقتی این جایگاه متلاشی شود در آن هنگام دانشگاهی خواهید داشت که در بهترین حالت زیرمجموعه بازار و ایدئولوژیهای سیاسی قرار خواهد گرفت و در این متلاشی شدن، بخش بزرگی از چرخه تربیت عالم و تربیت متخصص، منتقد و ... نیز متلاشی میشود.
در واقع این روند منجر به تولید مجموعه از افراد میشود که قادر به اداره حداقلهای زیرمجموعه خودشان نیستند و حداقل مهارت را ندارند و فقط مدرک بالایی دارند. چنین جامعهای مانند کشتی بیلنگر کج خواهد شد.