مسلماً ارتباط این سه بُعد، انکارناشدنی هستند و شاید بتوان گفت که برخورداری از زندگی طولانی و سالم و استانداردهای زندگی آبرومندانه در گرو کسب دانش و اطلاعات و افزایش آگاهی اعضای جامعه و در نتیجه ارتقای مطالبات آنان است. بهرهمندی از آموزش و کسب دانش و به تبع آن، مهارتآموزی در حوزه سکسوالیته، بخشی از فرآیند کسب دانش است که لازم است با جدیت به آن پرداخته شود، ازاینرو که در سطوح فردی، بینفردی و کلان، حرف بسیاری برای گفتن دارد.
لازم میدانم در ابتدا به معنای سکسوالیته بپردازم. سکسوالیته به میل جنسی، احساس جنسی، رابطه جنسی، جنسیت، رفتارهای جنسی، غریزه جنسی، مسائل جنسی و امور جنسی و... ترجمه شده است. معادل فارسی این واژه دقیقاً نه رابطه جنسی بهتنهایی است و نه جنسیت بهتنهایی، به همین دلیل برخی از مترجمان ترجیح میدهند از خود واژه سکسوالیته برای آن استفاده نمایند. سکسوالیته انسان بخشی از شخصیت کلی فرد است و معانی گستردهای دارد. این سکسوالیته شامل دانش، باورها، نگرشها، ارزشها و رفتارهای جنسی افراد است که دربرگیرنده ابعاد بیولوژیکی، روانشناختی و اجتماعی-فرهنگی است. این واژه تنها محدود به رفتار جنسی نیست، بلکه شامل احساس ما نسبت به خود، نقشهایی که در جامعه ایفا میکنیم و همچنین تولیدمثل است.
یکی از ابعاد مهم در پرداختن به سکسوالیته، بحث آموزش جنسی است. آموزش جنسی برای توصیف آموزش در مورد آناتومی جنسی، سلامت باروری، حقوق و مسئولیتهای تولیدمثل، رابطه جنسی، روابط عاطفی، خویشتنداری، جلوگیری از بارداری و سایر جنبههای رفتار جنسی انسان به کار میرود. در واقع، آموزش جنسی فرآیندی است که به رشد جنسی سالم، بهداشت زناشویی، روابط بینفردی، عاطفه، نزدیکی، تصور بدنی و نقشهای جنسیتی کمک میکند. آموزش جنسی به همه ابعاد سکسوالیته مانند ابعاد زیستی، فرهنگی-اجتماعی، روانشناختی و مذهبی توجه میکند و به حوزههای شناختی (اطلاعات و دانش)، عاطفی و اجتماعی (احساسات، ارزشها و نگرشها) و رفتاری (مهارتهای ارتباطی و تصمیمگیری) مربوط میشود.
اگرچه در گذشته در اشاره به زیست جنسی افراد، جوانان مهمترین گروه هدف بودند، ولی اکنون نباید نوجوانان و حتی کودکان را نادیده انگاشت. چه بسا این امر فرآیندی است که از کودکی آغاز میگردد و به مرور رشد مییابد و تغییر میکند. فقدان یا نقص آموزشهای جنسی مناسب و نادیده گرفتن زیست جنسی نوجوانان اکنون منجر به بروز نگرانیهای بسیاری بهویژه در زمینه سلامت جنسی و جسمی آنان شده است. طبق تعریف سازمان جهانی بهداشت (۲۰۱۰)، سلامت جنسی برای سلامت جسمی و عاطفی و رفاه افراد، زوجها و خانوادهها و توسعه اجتماعی و اقتصادی جوامع و کشورها اساسی است. سلامت جنسی شامل حقوق همه افراد برای داشتن دانش و فرصت برای دنبال کردن یک زندگی جنسی سالم و لذتبخش است. با این حال، توانایی مردان و زنان برای دستیابی به سلامت جنسی و رفاه بستگی به دسترسی آنها به اطلاعات جامع در مورد سکسوالیته، دانش در مورد خطراتی که با آن روبهرو میشوند، دسترسی آنها به مراقبت سلامت جنسی سالم و محیطی است که سلامت جنسی را تأیید میکند و ترویج میدهد.
سلامت جنسی که یکی از حقوق اساسی بشر است، در محیطی گسترش مییابد که حقوق جنسی مورد پذیرش و احترام است و به آن عمل میشود. در بین حقوق جنسی، انتخاب آزاد زندگی جنسی فرد، حریم خصوصی جنسی، لذت جنسی، رابطه جنسی بدون اجبار، برابری جنسی، دستیابی به دانش جنسی بر اساس حقایق علمی، آموزش جنسی رضایتبخش و مراکز مراقبت از سلامت جنسی برجستهتر به نظر میرسند. البته چه افراد انتخاب کنند که از نظر جنسی فعال باشند یا نه، آموزش جنسی را نباید از آنان دریغ نمود، زیرا این بحث بسیار فراتر از رابطه جنسی صرف است و در گسترش و تقویت ارزشهای انسانی در روابط متقابل، برابری جنسی و جنسیتی، مسئولیت و احترام، و بهطور کلی روابط جنسی و اجتماعی سالم و امنتر جایگاه بالایی دارد.
آموزش جنسی مؤثر میتواند افراد را با اطلاعات درستِ متناسب با سن، با تناسب فرهنگی و بهصورت علمی راهنمایی کند. این امر فرصتهایی را برای آنان تدارک میبیند که نگرشها و ارزشهایشان را بسنجند و بازاندیشی کنند و مهارتهای زندگی را بیاموزند تا آگاهانه درباره زیست جنسی خود تصمیم بگیرند. این آموزشها همچنین میتوانند تبعیض و خشونت علیه زنان را کاهش دهند، هنجارهای مربوط به جنسیت را که عواقب منفی دارد، زیر سؤال برند و هنجارهای مثبت را تقویت کنند. بهعنوان مثال، تلاش برای کاهش آزارهای جنسی، شکستن فرهنگ سکوت در برابر این آزارها، کاهش روابط فرازناشویی، مبارزه با ازدواج کودکان (ازدواج زیر ۱۸ سال)، اصلاح قوانین مربوطه و امثال آن جز با افزایش آگاهی جنسی امکانپذیر نیست.
طبق تعریف یونسکو (۲۰۰۹)، چالش آموزش جنسی قبل از فعال شدن افراد از نظر جنسی اهمیت دارد، چه فعالیت جنسیشان انتخابی، برحسب ضرورت (مثلاً در قبال پول، غذا یا پناهگاه)، اجباری یا استثماری باشد. در حالی که در نتیجه یک تابوی فرهنگی، نوجوانان در بسیاری از کشورهای در حال توسعه بهندرت مسائل جنسی را بهصراحت با والدین خود مطرح میکنند. بیشترِ اطلاعات مربوط به دانش پراکنده آنها اغلب از همسالانشان است که ممکن است خودشان بیاطلاع یا با اطلاعات نادرست باشند یا از طریق رسانههایی که خود در ایجاد فانتزیهای جنسی، تصویر بدنی، تب افزایش سرمایه جنسی، کاهش اعتمادبهنفس و امثال آن نقش مهمی دارند. در نتیجه، بسیاری از کودکان و نوجوانان با پیامهای مخالف و گیجکننده و گاه چندارزشی دربارهی سکسوالیته مواجه میشوند و بنابراین تعداد کمی از آنها آمادگی مناسب برای زندگی جنسیشان را دریافت میکنند و این امر آنها را بهطور بالقوه در برابر فشار و تهدید، سوءاستفاده و استثمار، بارداری ناخواسته و عفونتهای HIV (از جمله STI) آسیبپذیر میسازد.
یافتههای پژوهشهای داخلی نشان میدهند که آگاهی نوجوانان در این زمینه بسیار ضعیف و نادرست است و از سویی مربیان و والدینِ بسیاری توانمندی و توجه کافی برای آموزش جنسی کودکان و نوجوانان را ندارند. از سوی دیگر، والدین بسیاری در توصیف سلامت جنسی فرزندان، بروز رفتار جنسی را شاخص سلامتی نمیدانند و به علت تعارض بروز رفتار جنسی کودک با ارزشهای خانواده، فرهنگ اغماض و سکوت در مدیریت رفتارهای کودکان را برگزیدهاند، زیرا آنان ممکن است ندانند که بهترین فرصت برای آموزش جنسی فرزندانشان چه زمانی است، همچنین نگران باشند که اطلاعات نامناسب به فرزندانشان بدهند و در نتیجه کنجکاوی بیشتر آنان و ورودشان به فعالیتهای جنسی را تسهیل و تشدید کنند.
همانطور که بودریار بهدرستی میگوید: «همهچیز سیاسی است، همهچیز سکسوالیته است»، ما اکنون در دنیای اروتیک زندگی میکنیم و نشانههای جنسی را در هرکجا میتوانیم بیابیم. پس نمیتوان با قطعیت از دور ساختن کودکان و نوجوانان از این نشانهها صحبت کنیم، چه بسا کودکان حتی در تغییرات بدنیشان و در مقایسه بدن خود با جنس دیگر یا بزرگسالان، در رابطه با نحوه پیدایش و تولدشان و امثال آن وارد مباحث دنیای سکسوالیته میشوند و اینگونه نیست که ادعا کنیم میتوانیم از پیدایش این کنجکاویها جلوگیری کنیم. کودک با پیدایش نشانههای بلوغ بیش از پیش درگیر سؤالات ذهنی و کشف این دنیای پیچیده میشود.
با توجه به کاهش سن بلوغ و افزایش سن ازدواج و در نتیجه به دنبال آن طولانی شدن دوره تجرد، کاهش سن روابط جنسیِ پیش از ازدواج، بارداریهای دوران تجرد، روابط فرازناشویی، طلاق خاموش (طلاق ناشی از مشکلات جنسی زوجین)، افزایش بیماریهای مقاربتی، ازدواج کودکان، آزار جنسی و تجاوز به کودکان و نوجوانان حتی در مکانهای آموزشی در سالهای اخیر، توجه به آموزش جنسی غیرقابلانکار است. پیامدهای بیتوجهی به آگاهیبخشی در حوزهی سکسوالیته بر افراد، خانوادهها و جوامع و بر منابع دولتی بارهایی تحمیل میکند. اما این بار میتواند قابل پیشگیری و کاهش باشد و تنها راه آن، پذیرش و اجرای آموزش جنسی در سطح وسیع و به اقتضای گروههای سنی است.
---------------------------------------------------------------------------------
نشریه نوآوران، دانشگاه اصفهان