ظهور گودهای عظیم به منظور خاکبرداری برای کارهای عمرانی، نوعی ایجاد «سیاهچاله شهری» است که انظار عموم را به اعماق زمین، کور میکند؛ شهروندانی که حتی دید مستقیمشان مانع از بروز آسیبهای اجتماعی در فضاهای شهری تهران نمیشود به طریق اولی، گودهایش را هرگز نمیبینند. تاریخ تهران را هم میتوان گواه گرفت. اگر بگوییم یکی از دلایل اصلی تخریب حصار ناصری در اوایل قرن حاضر شمسی، فضاهای دور از انظار عمومی بوده که اجازه میداد «سگها و ولگردها و معتادها» در آنجا ماوا گزینند، گزاف نگفتهایم. پتک مدرنیسم رضا شاهی برای تخریب این دیوارها، نیازمند مجوزی بود که اتفاقاً جای مهر «معتادها و ولگردها» پای آن است.
نه نظام اقتصادی جذب میکند و نه نظام اجتماعی به رسمیت میشناسد
گود یا مصادیق دیگری همچون قبر، کانال، جداره درونی رودها یا حتی خرابههای داخل محلات، در اذهان عموم، جایی برای «نادیده گرفتن» است؛ چشمها دیگر به سوی آنها نگران نیست. این همان فضای امن و مطمئنی است که میتواند محل اسکان بهحاشیه راندهشدههای شهری باشد که نه نظام اقتصادی در سر دارد آنها را در خود جذب کند نه نظام اجتماعی به رسمیت میشناسدشان. اینجا دنیای دیگری است؛ دنیای دیده نشدن و به حساب نیامدن. شاید ارادهای پشت ایجاد چنین فضاهایی است که رها و بدون نظارت، مامن آسیبدیدگان باشند؛ مامن آنانی که سودای تصرف بخشی از فضای شهر را در سر دارند. آری. آنان نیز همچون ما، در خلق این شهرِ مالامال از «فضا»، سهیماند. بیخانمانها، افراد درگیر مصرف مواد مخدر، زنان و دخترانی که به خانه راهشان نمیدهند، بیمال و منالهایی که تمام دستاوردشان از زندگی در این شهر، در کیسه گونی دودآلودهای جای میگیرد و بسیاری دیگر، بجز این «گودها» شاید مامن دیگری ندارند تا از چشمهای ناظر تقبیحکننده در امان باشند و زندگی را به سان حاشیهشدهای، تجربه کنند که نه دولت برایشان برنامهای دارد، نه نهادهای عمومی سامانشان میدهند و نه نهادهای جامعه مدنی، خواستهها و نیازهایشان را نمایندگی میکنند.
اگر گودها را سامان دهیم چه میشود؟
«گود» در تهران، واجد معنای دیگری است. گود شدن زمین انگار به دنبال خود، فرو رفتن در تاریکی و نادیده گرفته شدن را به همراه دارد. زمین گود میشود و فرصتی برای اجتماعِ طردشدههای جامعه فراهم میآورد. اگر گودها را سامان دهیم چه میشود؟ آنگاه بروز آسیبهای اجتماعی در فضاهای شهری باعث اغتشاش بصری شهروندان و افزایش تنشهای اجتماعی میشود. دولت که برنامه مدون و حسابشدهای برای تامین سرپناه این بخش از جامعه ندارد پس آن به که این گودها به همان حال رها شوند تا اگر سرپناهی برای بیسرپناهان نیست دست کم، جانپناهی باشد. بسیارند گودهایی که در تهران، برای گردش سرمایه بخش صنعت املاک و مستغلات، ایجاد میشوند تا حداکثر ارزش افزوده از زمین شهری استخراج شود و نرخ بیکاری در این صنعت، رو به زوال ننهد. حال سوال این است: چرا این دسته از گودها، هیچگاه به مسئله شهری تبدیل نمیشوند؟ چرا که هر روزه، نابرابری را در جامعه افزایش میدهند و بر شمار بیبهرهشدههای اجتماع میافزایند. مستغلاتی از دل این گودها سر بیرون میآورند که سایهشان نه بر سر بیپناههای شهری که بر مکنت و امنیت جانی و مالی صاحبان سرمایه میافتد. اینکه چه «گودی» باید سامان داده شود به چینش نیروهای اجتماعی در فضاهای شهر و قدرت چانهزنی آنها برمیگردد.
چه «گودی» مسئله است و به چه نحوی؟
اینکه چه نوع «گودی» در تهران میتواند حیات اجتماعی را از عدالت اجتماعی تهی کند و هر دم، نابرابری را افزایش دهد، به توانایی ارائه و صورتبندی مسئله شهری توسط اردوگاههای قدرت برمیگردد. اردوگاه جامعه مدنی که همچون همیشه بیقدرت و ناتوان از ارائه «مسئله شهری» است؛ «مسئلهای» که بتواند خواست فرودستان شهری را نیز در خود داشته باشد و به بازیگران شکلدهنده فضاهای شهری عرضه بدارد.
هنوز هم نام تعدادی از محلههای قدیمی تهران با پسوند یا پیشوند «چاله» و یا «گود» به زبان میآید، محلههایی چون چاله میدون، چاله خرکشی، چاله مگسی، گود عربها، گود حسین نفتی، گود آذری، گود علیآباد، گود جوانمرد قصاب، گود صالحآباد، گود یافتآباد، گود خلیجفارس، گود نازیآباد، گود چشمه علی، گود باروتکوبی و گود شوش. این مدیریت شهری است که تعیین میکند چه «گودی» مسئله است و به چه نحوی.
برای مثال گود آذری یکی از همین گودهاست که شهردار تهران برای نخستین بار در دههٔ ۴۰، طرح احداث ترمینال جنوب و یک پارک بزرگ (پارک بعثت امروزی) را در آن آغاز کرد و با استفاده از همان گودی معروف آن، دریاچهای در وسط آن تأسیس کرد که تا امروز نیز محل تفریح عمومی است. ترمینال جنوب تهران با استفاده از خاصیت گودی گود آذری، تبدیل به یکی از مهمترین مراکز حمل ونقل درون و برون شهری شد.
مدیران شهری کنونی هم که در پارادایم مدیران پیشین قرار دارند میخواهند از نماد معماری مدرن و بیهویت شهر در برابر «چپهشدن»، دفاع کنند. آری، «برج میلاد» اکنون نیازمند توجه بیشتری است؛ چرا که ممکن است در گود کنار دستش مدفون شود و دستاورد مدیران شهری در سالهای اخیر به باد فراموشی سپرده شود. اما گودهای دیگر که شاید تنها ماوای برونراندهشدههای این شهر هستند نه نظر کسی را جلب میکنند و نه چنین مینماید که ارادهای دال بر سامان دادن بهرهبرانشان وجود دارد. کاش هر کدام از بیبهرهشدههای بیسرپناه این شهر، پای یک برج میلاد از پایبست لرزان میخوابیدند تا چشمهای نگران به سوی آنها نیز دوخته شود.