تهران- ایرناپلاس- چندی پیش دومین نشست گفت‌وگوی مدیران شهری با دست‌فروشان مترو با حضور معاون امور اجتماعی و فرهنگی شهردار تهران و مدیرعامل شرکت بهره‌برداری مترو تهران و حومه در ایستگاه مترو امام خمینی(ره) برگزار شد. اما آنچه در اخبار کمتر به آن پرداخته شد، صدای دستفروشان بود.

حوالی ساعت ۱۱ صبح، در مترو میدان امام خمینی(ره)، خبرنگاران و فیلمبرداران، مردم و دستفروشان کم‌کم جمع می‌شوند. صداها زیاد و مدیران شهری و در رأس آنها محمدرضا جوادی‌‏یگانه، معاون فرهنگی اجتماعی شهرداری تهران و فرنوش نوبخت، مدیرعامل شرکت بهره‌برداری مترو تهران وارد جمع می‏‌شوند. ابتدای نشست به سیاق همیشگی مدیران سخنرانی می‌‏کنند. جوادی ‏یگانه از مسئولیت شهرداری برای فراهم کردن امکانات لازم برای دستفروشان در عین رعایت امنیت مترو، رضایت مسافران و اینکه هر اقدامی برای حل مشکل دستفروشان فراتر از توان او در شهرداری و نیازمند مصوبه شورای شهر است، می‏‌گوید.

جوادی یگانه در ادامه گفت: ضلع دیگر این مسئله مردم هستند که در جمع ما حضور ندارند و طبق نظرسنجی‌های ما، حداقل ۵۰ درصد آنها از این پدیده ناراضی هستند. نگاه جدید مدیریت شهری این است که حرف‌های دستفروشان را نیز بشنویم. این درحالی است که قانون نیز این حق را داده که فروشندگان کم‌سرمایه، محلی برای فعالیت داشته باشند. بنابراین باید چنین اقدامی صورت گیرد. اما اگر قرار باشد دستفروشی انجام شود باید به یک راه‌حل برسیم، درحالی که اولین وظیفه مترو، میسر کردن امکان رفت‌وآمد برای مردم است. این مسئله با برگزاری یک جلسه به نتیجه نمی‌رسد و باید ادامه پیدا کند.

اما آنچه این روز را از دیگر روزهای مترو متمایز می‏‌کند، شنیده شدن صدای کسانی است که حدود یک دهه است زیر تصویر خیابان‌های پر زرق‌وبرق این شهر و طرح‌‏های زیباسازی‌‏اش پنهان شده و هر روز بیش از پیش حذف می‏‌شوند. امروز صدای دستفروشان شنیده شد.

دستفروشی آخرین راه است

نیم ساعت از آغاز برنامه می‌‏گذرد که اولین دستفروش برای گشودن سفره دردش داوطلب شده و خطاب به مردم و مدیران می‌‏گوید: «دستفروشان می‌‏گویند این جلسه ثمری ندارد، اما ما امیدوارم این‌طور نباشد.» پسر جوان دیگری میکروفون را از او می‌گیرد و درباره وضعیت تحصیلی دستفروشان می‌‏گوید: «من دانشجو هستم، بسیاری از همکارانم در مترو لیسانس و فوق لیسانس دارند. حتی فارغ‌التحصیل دکتری هم داریم، اما اگر اینجا کار نکنند شرمنده خانواده‏‌ می‌‏شوند. وقتی فردی برای فروشندگی به مترو می‌‏آید، غرورش را زیرپا می‌‏گذارد، ندیدن خانواده‏‌اش را به جان می‌‏خرد، اما چاره‏‌ای ندارد؛ هیچ‌کس از سرخوشی در مترو دستفروشی نمی‌‏کند. تمام زندگی ما فرار کردن از این خط مترو به آن خط مترو شده است. فرار برای روزی ۲۰۰ تا ۳۰۰ هزار تومان فروش، که آن هم اغلب محقق نمی‌‏شود. ما مجبوریم و این آخرین راه برای گذران زندگی است. اگر دستفروشان را جمع‏‌آوری کنید، جز آسیب بیشتر، اثری ندارد.»

زنی میانسال با صدایی نیمه‌گرفته از فرزند معلولش و دیگر فرزند تحصیل کرده بیکارش می‏‌گوید؛ از ۱۲ سال دستفروشی در مترو که ماحصل آن را خرج درمان و رسیدگی به آنها کرده است. با صدایی که می‌‏لرزد فریاد می‌‏زند: «دیگر خسته شده‏‌ام. بین کار خسته می‌‏شویم. می‏‌خواهیم روی صندلی سکوها استراحت کنیم اما مأمورها دنبالمان می‌‏کنند و ناچار از این خط به آن خط فرار می‌‏کنیم. می‌‏گویند از مترو بیرون بروید، من که درآمدی ندارم، کجا بروم؟ چه کنم؟ خرج بچه معلولم را چطور بدهم؟ بهزیستی ماهیانه ۵۳ هزار تومان به من می‌‏دهد، با این پول چه کنم؟ ۶ ماه است گوشت و مرغ نخریدم و تنها یک وعده غذا به فرزندم می‏‌دهم! پسر مهندس من امروز باید در مترو کار کند، چون پول و پارتی نداریم، بیکار است و من باید اینجا دستفروشی کنم.»

می‏‌گویید دستفروشی نکنید، چشم! اما به ما بگویید چه کنیم؟

این زن ماجرای ضبط اجناسی که در مترو می‏‌فروشد را این‌گونه شرح می‌‏دهد: «اجناسم که خوراکی است را گرفتند و سه روز بعد به من تحویل دادند، فاسد شده بود، آنقدر خسته و عصبی شدم که در ایستگاه سعدی رهایشان کردم؛ شاید بوی فاسد شدن این خوراکی‌‏ها به کسی برسد و دردمان را بفهمند. خسته شدم! شما بگویید ما چه کنیم؟ می‌‏گویید دستفروشی نکنید، چشم! اما به ما بگویید چه کنیم؟»

زن دیگری که طی جلسه با کیسه پفک هندی‏‌های کنار پایش بازی می‏‌کرد نیز از وضعیت زندگی‏‌اش می‌‏گوید. از فرزند معلولی که امروز با مدرک فوق لیسانس بیکار است تا گلایه از مأموری که در مترو او را حمال خطاب کرده است. او به دنبال فردی است که صدایش را بشنود و مشکلش را حل کند.

جامعه در قبال ما مسئولیت دارد

زن جوانی که فارسی را با گویش کُردی صحبت می‏‌کرد با خشمی پربغض از خودش و وضعیتش می‌گوید. او مرتب بارهایش را طلب می‏‌کند، بارهایی که گویا چند هفته قبل در مترو ضبط شده است. از میان صحبت‏‌هایش می‌‏توان فهمید خاطرات زیادی از بی‏‌احترامی و زد و خورد با مأموران مترو دارد. با این حال، تأکید می‌کند کسی حق ندارد به خاطر شرایطمان به ما توهین کند، ما درس خواندیم، ما اینجا دستفروش پزشک داریم! گذشت به معنای این نیست که هر بلایی می‌‏خواهید بر سر ما بیاورید. اگر دستفروشی جرم است، رهبری نامه دهند که کسی این کار را انجام ندهد، اما همه می‌‏دانند چنین چیزی ممکن نیست، چراکه بی‌شمار بیکار داریم. جامعه در قبال ما مسئولیت دارد.

شعار استقلال، آزادی ندادیم که امروز اینجا باشیم

زن دیگری که مدام تأکید می‏‌کند نباید در ۵۰ سالگی دستفروشی کند، خطاب به مدیران شهری می‌‏گوید: «شما به پشتوانه رأی ما فقیران اینجا هستید، اما فکری برای وضعیت ما نمی‌‏کنید. ما شعار «استقلال، آزادی» سر نداده‏‌ایم تا زندگی‌‏مان این شود.»

مرد جوانی که در ردیف اول نشسته و مرتب ساعتش را نگاه می‏‌کند، خطاب به جوادی‏‌یگانه و همکارانش می‌‏گوید: «شما از ما راهکار نخواهید، نپرسید چه کنیم. اگر ما راهکار بدهیم از فردا شهرداری کار را به پیمانکار می‏‌سپارد و اوضاع بغرنج‏‌تر می‌شود.» او از تجربه برخورد مدیران و پلیس با خودش می‏‌گوید، از ناسزاهایی که از آنها شنیده تا توصیه به اینکه برود دزدی کند، اما دستفروشی نه! در آخر نیز با این سؤال که کجای قانون نوشته شده که دستفروشی جرم است، صحنه را ترک می‌‏کند.

دزدی کن اما در مترو دستفروشی نکن

زنی که چادر بر سر دارد و مرتب نگران آن است که چهره‏‌اش دیده شود، ماجرای بازداشتش را روایت می‏‌کند. او می‌‏گوید: «چرا به خاطر دستفروشی بازداشت می‌شویم؟» به او هم گفته‌اند دزدی کن اما در مترو دستفروشی نکن. با این حال با کلامی محکم و پربغض می‌‏گوید: «دستفروشی می‌‏کنم و برای خودم و فرزندم نان حلال درمی‏‌آورم. به این کار افتخار می‌‏کنم حتی اگر به خاطرش بازداشت و اعدام شوم.» دو زن  ۶۰ و چند ساله از بین جمعیت خودشان را به میکروفون می‏‌رسانند. آنها هم روایت‌‏های مشابهی دارند؛ فرزند بیمار و معلول، مسئولیت سرپرستی خانوار، تجربه بیماری‏‌های سخت چون سرطان. هرچند از گریه کلامشان قطع می‏‌شود، اما تأکید می‌‏کنند ما اینجا دستفروشی می‌‏کنیم تا دزدی نکنیم.

دست‌فروش طلبه‌‏ای نیز از مدیران ایستگاه امام خمینی گلایه می‌کند؛ از اینکه نه‌تنها اجناسش را گرفته‌‏اند، بلکه او را تمسخر کرده‌‏اند. او خطاب به مسئولان حاضر می‌‏گوید: «شما می‏دانی شغل میثم تمار چه بوده؟ او هم دستفروش خرما بود.» پیرمردی که تلاش می‌‏کند خود را به ردیف اول برساند، میکروفون را به دست می‌‏گیرد و تأکید می‌‏کند: «مشکلات جامعه را معتادان و دستفروشان ایجاد نکردند، در تاریخ فعالیت شهرداری، این نهاد هیچ اقدام درایت‌مندانه‌ای برای حل مشکلات شهری نداشته است.»

اگر در این جلسه صحبت کنید، انتظار نداشته باشید اجناستان را نگیریم!

در این میان زن جوانی که با روایت‏‌های همکارانش مرتب اشک می‏‌ریزد، حالا با صدایی گرفته اما کلامی محکم می‌‏گوید، بیش از ۱۰ بار اجناسش را توقیف کردند و آنها گم شده است. به ادعای خودش یک بار در درگیری با مأموران مترو پایش شکسته و بار دیگر، سه روز متوالی بازداشت شده و شب را در بازداشتگاه سر کرده است. می‏‌گوید: هیچ‌کس به شکایتش از مأمور مترو توجه نکرد، چون دستفروشم و حق شکایت ندارم.

شما با جمع‌آوری ما معضل را به بحران تبدیل می‌‏کنید

مردی میانسالی هم با صدایی آرام و کلامی متین دستفروشی را به‌عنوان یک پدیده اجتماعی تحلیل می‌‏کند و می‌‏گوید: «دستفروشی خاص کشور ما نیست و در هر جای جهان وجود دارد. ما از دولت «تدبیر و امید» انتظار داشتیم فکری برای معیشتمان کند تا از این وضعیت رها شویم. امیدوارم بعد از این جلسه تدبیری کنند و این جلسه برای گوش دادن باشد نه صرفا شنیدن؛ یعنی بعد از شنیدن، وضعیت ما را بفهمند. او هم مانند بسیاری از هم‌قطاران مردش تأکید می‌‏کند: «دستفروشی آخرین راه برای امرار معاش است. شما با جمع‌آوری ما معضل را به بحران تبدیل می‌‏کنید، زمانی که آخرین راه برای امرار معاش از ما گرفته شود، مطمئن باشید بر میزان فقر، دزدی و فحشا اضافه می‌‏شود. خواهش می‌‏کنم شما مسئولان من را از ما جدا نکنید که امنیت کمتر و کمتر نشود. ما برای زنده بودن اینجاییم نه زندگی.»

جوان دستفروشی که تحصیل‌کرده‏ حقوق است می‏‌گوید: «دستفروشی ناشی از شرایط اقتصادی کشور است. چرا در همین تنگنا، امنیت شغلی را از دستفروشان می‏‌گیریم؟ اگر می‌‏خواهید کمک کنید، ایستگاه‌‏هایی که دستفروشان می‏‌توانند در آن کار کنند را به سه ایستگاه محدود نکنید و بعد بگویید مردم از تجمع دستفروشان نارضایتی دارند. شما موضوع را آسیب‌شناسی کنید. اغلب زنانی که در مترو دستفروشی می‏‌کنند سرپرست خانوارند، مسئولیت دولت در برابر آنها چیست؟ لطفاً آسیب‏‌ها را بزرگ‌تر نکنید.»

زنان و مردان و حتی دو پسربچه زیر ۱۰ سال که از ابتدای مراسم با جعبه آدامس و کیسه سیاهی در دست، بین حاضران می‌‏چرخیدند هم از دردهایشان می‌‏گویند.

حالا جلسه تمام شده است. چند دخترک نوجوان به خاطر آنکه فرصت صحبت کردن از آنها گرفته شده است، سعی می‏‌کنند با فریاد زدن صدایشان را به مسئولان برسانند. پیرمردی که کیسه‏‌ای در دست دارد و از دستفروشان است، به آنها خیره شده، با لبخندی خطاب به دیگران می‏‌گوید: این هم نمایش بود. مرد دیگری به سمتم می‌‏آید و می‏‌گوید ما تنها سه خواسته داریم: «اجناسی را که ماه پیش از ما گرفتند را آزاد کنند، روند بازداشت‌ و برخورد توهین‎آمیز مأموران متوقف شود و در نهایت امکان دستفروشی دست‌کم در سه ایستگاه «امام خمینی»، «دروازه شمیران» و «دروازه دولت» تضمین شود.»

فضای ایستگاه سنگین است و مأموران مترو برای آرام شدن فضا تلاش می‌کنند. اکنون آیا مدیران می‌توانند با تدبیر  خود ناامیدی برخی دستفروشان را به امیدواری تبدیل کنند؟