تاریخ انتشار: ۳ شهریور ۱۳۹۸ - ۰۹:۵۸

تهران- ایرناپلاس- بولگاکوف، نویسنده مشهور روس، در کتاب «یادداشت‌های یک پزشک جوان»، روایتی را در مورد رواج یک بیماری خطرناک در روستاهای دورافتاده روسیه شرح می‌دهد. در یکی از این روستاها، با آنکه بیماری، بسیاری از افراد را درگیر می‌کند، اما بسیاری از روستاییان تا مدت‌ها از روی بی‌حوصلگی به پزشک مراجعه نمی‌کنند. آخر سر هم که سراغ پزشک می‌روند، کار از کار گذشته و پزشک تنها می‌تواند شاهد مرگ بیمار باشد.

نکته قابل‌ توجه آن است که به قول پزشک روستا، این بیماری از آنجایی بسیار ترسناک است که کسی از آن نمی‌ترسد. وقتی هم پزشک هشدار می‌دهد، همه می‌گویند یک گلودرد این حرف‌ها را ندارد. اصرارهای پزشک راه به‌جایی نمی‌برد تا جایی که پزشک هم در نهایت از وضعیت پیش‌ آمده مستأصل می‌شود.

توهم بازگشتِ به وضعیتِ طبیعی

از دیگر سو، ژیژک، فیلسوف معاصر، به صورتی مشابه نشان می‌دهد که چگونه جوامع به صورتی پارادوکسیکال، خطرات بزرگ را از آنجا که واقعاً بزرگ هستند، نادیده می‌گیرند. در واقع، برخورد سهل‌انگارانه جامعه با ابربحران‌ها از یک‌سو از آنجا ناشی می‌شود که افراد به شکلی ریاکارانه، بحران را آن مقدار بزرگ تصور می‌کنند که نمی‌خواهند حتی به آن فکر کنند. دلیل دیگر این موضوع، توهم بازگشتِ به وضعیتِ طبیعی است که اغلب جوامع به آن دچارند.

به این معنا که مردم دائماً تصور می‌کنند جهان همواره در حال حرکت به‌سوی وضعیتی متعادل است، در صورتی که چنین وضعیتی در عمل، نه هرگز وجود داشته و نه پس‌ازاین وجود خواهد داشت. یک نمونه مشخص آن، وضعیت محیط‌زیست در چند دهه گذشته است. از یک طرف، بحران‌های محیط زیستی آن مقدار بزرگ‌اند که همواره نادیده گرفتنشان راحت‌تر تصور می‌شود؛ از سوی دیگر، نوعی تصوّر بازگشت به وضعیت طبیعی میان مردم رواج پیدا کرده است که گویی قرار است طبیعت، خودش، خودش را درمان کند. این مواجهه عافیت‌طلبانه با محیط‌زیست اینک ما را بیش از هر زمان دیگری آسیب‌پذیر کرده و در بحران گرفتار کرده است.

بحران‌های امروز را نادیده گرفته‌ایم

باید به این نکته توجه کرد که بحران‌های امروز ما نیز از آنجایی ترسناک شده‌اند که از آنها نترسیده‌ایم، یا آنها را نادیده گرفته‌ایم یا صلاح خود را در نادیده گرفتن آنها دیده‌ایم. تصوّر و تخیّل روزهای خوب بدون داشتن برنامه مشخص، حکایت بیمار روبه‌مرگی است که دائماً برایش جشن گرفته می‌شود. باوجود بحران‌های فزاینده که از زوایای مختلف زیست افراد جامعه را هدف قرار داده‌اند، امروز باید از برنامه‌های کلان پرسید. حق داریم که بدانیم چشم‌انداز آینده‌مان چیست و در ابعاد مختلف چگونه در پی مواجهه با این بحران‌ها هستیم.

نتیجه این سهل‌انگاریِ عامدانه، تجربه حوادث ناگوار در ابعاد و سطوح مختلف و در نهایت نوعی درماندگی گسترده و عمیق خواهد بود؛ به‌طوری که در پی گرفتار شدن دائمی در بحران‌ها، توان روحی و تاب‌آوری جامعه از دست خواهد رفت. درست است که گفته شود به امید نیاز داریم، اما چیزی که بیشتر و پیش‌تر از امیدواری به آن نیازمندیم، ناامیدی کامل از شیوه تفکری است که موجب نادیده گرفتن یا ایجاد بحران‌ها شده است.

نادیده گرفتن عمدی چیزی که گریبانمان را خواهد گرفت

با این حال، سیل‌ها، زلزله‌ها، آتش‌سوزی‌ها و ... خواهند آمد و هنوز برنامه‌ای مشخص برای مواجهه با آنها نداریم. تجویز امیدواری و بالاتر از آن، «ملزم کردن عده‌ای به سخن گفتن از امید» در چنین شرایطی، ادامه دادن همان تفکری است که خود، ما را به وضعیت فعلی کشانده است. چیزی که هم‌اکنون کمتر دیده می‌شود، ترسیم یا حتی اشاره به برنامه‌ای مشخص برای خروج از بحران‌هاست و این چیزی است که بیش از همه‌ ترسناک است: نادیده گرفتن عمدی چیزی که گریبانمان را خواهد گرفت.