شاید علت اصلی شناخت بیشتر جامعه و اقبال بیشتر روشنفکران به شخصیتهایی چون علی شریعتی و مهدی بازرگان، در برابر شخصیتهایی همچون سید محمد بهشتی و مرتضی مطهری، امکان فضای نقد این افراد و تقدیس دیگران است. میزگرد حاضر تلاش دارد تا نقطه آغازی باشد بر بازخوانی یکی از مهمترین شخصیتهای تاریخ انقلاب: «سید محمد حسینی بهشتی، بدون روتوش».
محمد توسلی، دبیرکل نهضت آزادی ایران و فرشاد مؤمنی، عضو سابق حزب جمهوری اسلامی در این گفتوگوی داغ شرکت داشتند.
بهشتی قبل از انقلاب و بهشتی بعد از انقلاب؟
ایرناپلاس: ۳۸ سال از ۷ تیر ۱۳۶۰ و شهادت دکتر بهشتی میگذرد. با توجه به نوع مناسبات شما و دکتر بهشتی که به پیش از انقلاب برمیگردد، بحث را شروع کنیم. شما بهشتی پیش از انقلاب و بهشتی پس از انقلاب را دیدهاید. چه تفاوتهایی در منش و دیدگاه آقای بهشتی بود و این تفاوتها را چطور تصویر میکنید؟
توسلی: آقای مهندس بازرگان نیز همین نظر را داشتند. ایشان میگفتند ما دو بهشتی داریم؛ بهشتی قبل از انقلاب و بهشتی بعد از انقلاب. من از سال ۱۳۴۰ که در قم به خدمت ایشان رسیدم، از نزدیک با ایشان آشنا شدم. در برنامه دیداری که انجمن اسلامی دانشجویان به مناسبت چهلمین روز درگذشت آیتالله بروجردی در قم داشت، دیداری با ایشان داشتیم. آنچه امروز من از مرحوم دکتر بهشتی در ذهن تصویر میکنم، بیش از آن دیدار است. چون در جریان سوابق زندگی ایشان در اصفهان و تلاشهای ایشان هستم. بهخصوص فعالیتهایی که در ارتباط با انجمن اسلامی مهندسین داشتند. از جمله در تدوین نشریه «مرجعیت و روحانیت» که بعد از فوت آیتالله بروجردی منتشر میشد و ایشان نیز یکی از کسانی بودند که دعوت انجمن اسلامی مهندسان را پذیرفتند و در آن سمینار شرکت کردند. من بهعنوان دانشجو، نماینده انجمن در آن سمینار بودم و همانجا با علامه طباطبایی و دیگر بزرگان از نزدیک آشنا شدم. بعد از این دوران خود من در خارج از کشور بودم و دیدارهایی در خارج از کشور و در آلمان داشتم. در سال ۱۳۴۴ و در سالهای بعد از بازگشت و در سالهای بعد از انقلاب از نزدیک ارتباط خوبی با ایشان داشتم. ایشان در ارتباط با تشکیل حزب جمهوری اسلامی نظراتی داشتند که من در خاطرات خود به جزئیات این مسائل اشاره کردهام.
آنچه از ویژگیهای دکتر بهشتی قبل از انقلاب تصویر میشود، شخصیت حوزوی، آکادمیک، فعال و بسیار علاقهمند در مسائل اجتماعی است که نگاهی راهبردی و بسیار نزدیک به نگاه روشنفکران دینی داشتند. ایشان و افرادی مثل مرحوم مطهری از سخنرانان انجمن مهندسین بودند. بنابراین پیوند فکری و اجتماعی دکتر بهشتی با انجمن اسلامی مهندسین و دوستان نهضت آزادی کاملاً شفاف و روشن بود. بهدلیل همکاریهایی که داشتند نوع برداشت ایشان از اسلام بسیار نزدیک به این طیفها بود. این بخشی از زندگی اجتماعی دکتر بهشتی بود که کاملاً هماهنگ با روند و اقدامات روشنفکران دینی بعد از شهریور ۲۰ بود. البته این به این معنی نبود که اختلاف نظر نیست. طبیعی است، ولی اشتراکاتشان آن قدر زیاد بود که توانسته بودند همکاری نزدیکی داشته باشند.
اعتراض به بهشتی در جریان تشکیل حزب جمهوری
اما بعد از انقلاب، داستان به کلی عوض شد. مرحوم دکتر بهشتی در اوایل ۵۷ سفری به اروپا و آمریکا داشتند. با دوستان ما در این مناطق دیدار داشتند و مجموعاً اینطور نشان میداد که ایشان به دنبال سازماندهی جدیدی هستند. وقتی به ایران آمدند با دوستان ما در مورد شکلدهی سازمانی جدید اتفاق نظر داشتند. از بین دوستان ما آقای عبدالعلی بازرگان و آقای مهندس میرحسین موسوی و من ارتباط نزدیکی با ایشان داشتیم و در اساسنامه و مرامنامه حزبی که میخواستند تشکیل دهند، نظر ما را گرفتند و ما با ایشان تعامل داشتیم و خوشحال بودیم که ایشان نهاد اجتماعی جدیدی را پایهگذاری میکنند. در روزهای پایانی وقتی متن نهایی مرامنامه و اساسنامه را در اختیار ایشان گذاشتند ما بررسی کردیم و دیدیم که علاوه بر شورای مرکزی، هیئتی از روحانیت نقش نظارت عالیه بر شورای مرکزی حزب را برعهده دارد و آنجا جایگاه ویژهای برای پنج نفر از روحانیون قائل هستند. ما همانجا اعتراض کردیم.
فردی که جذب بهشتی شد و آنانی که نشدند
تجربه نهضت آزادی وجود داشت و آقای طالقانی از ابتدای سال ۱۳۴۰ که در نهضت مشارکت کردند و عضو شورای مرکزی بودند، یک رأی داشتند و من دانشجو نیز یک رأی داشتم و هیچ تفاوت و تمایزی در کار نبود. طالقانی و بازرگان و دکتر سحابی و این پیشگامان، درس دموکراسی را در عمل به مجموعه دوستان ما دادند. ما این کار را غیردموکراتیک ارزیابی کردیم. آقای مهندس «میرحسین موسوی» این نگاه را پسندیدند و جذب حزب جمهوری اسلامی شدند. اما من و آقای عبدالعلی بازرگان، به دلیل تفاوت نگاهی که داشتیم طبیعتاً موضع خودمان را حفظ کردیم. این گام اولی بود که تفاوت نگاه در شکلگیری حزب جمهوری اسلامی دیده شد.
ایرناپلاس: یعنی دکتر بهشتی در پیشنویسهای اولیه چنین چیزی به شما نشان نداده بودند؟
توسلی: نه نبود و کاملاً دموکراتیک بود و چنین نهادی پیشبینی نشده بود.
دیدگاه بهشتی نسبت به مجاهدین خلق
ایرناپلاس: این مسئله مربوط به اوایل سال ۱۳۵۷ است؟
توسلی: بله، در اوایل ۵۷ بود. خاطره دیگری عرض میکنم. ایشان وقتی آمدند در انجمن اسلامی پزشکان در منزل دکتر نکوفر سخنرانی داشتند و این برنامه چاپ و منتشر شده است. ضمن اینکه خاطرات سفر خود را از اروپا و آمریکا بازگو کردند و هم تحلیلی از جنبشهای اجتماعی داشتند و میگفتند جنبش اجتماعی ما خشم ملت است؛ خ «خمینی» و ش «شریعتی» و م «مجاهدین خلق». بعد اضافه کردند و گفتند اعضای سازمان مجاهدین خلق بهترین فرزندان از بهترین خانوادههای مسلمان کشور ما هستند. دکتر بهشتی چنین برداشت و تصویری از سازمان مجاهدین خلق و نقش و عملکرد آنها در سالهای قبل از انقلاب داشت و نگاه او کاملاً واقعبینانه و مثبت بود.
جمع جوان همراه شهید بهشتی
ایرناپلاس: برداشت من از صحبتهای مهندس توسلی این بود که نوع برداشت و نگاه دکتر بهشتی از منظر ایشان، چندان طبیعی و منطقی نیست یا حداقل قابل نقد است. نظر شما در این رابطه چیست؟!
مؤمنی: من این توفیق را داشتم که به همراه تنی چند از دوستانم از پیش از انقلاب به شهید بهشتی مرتبط شدیم و یک سلسله تلاشهایی با راهنمایی ایشان در زمینه سازمانیابی دانشجویان مسلمان دانشگاههای تهران و اداره امور فرهنگی تعدادی از دانشگاهها و مساجد تهران را زیر نظر ایشان دنبال میکردیم. محوریت در جمع ما با شهید «حسن اجارهدار»، شهید «جواد مالکی» و شهید «اصغر زمانی» بود و از جمعی که جلسات منظمی با شهید بهشتی داشتیم، فقط من و سرکار خانم «فروغ نیلی» در قید حیات هستیم که ایشان همسر شهید «جواد مالکی» هستند.
هماهنگی قول و فعل بهشتی
من با بخش بزرگی از مطالبی که آقای مهندس فرمودند، به کلی مخالفت دارم و فکر میکنم اگر کمی اطلاعات خود را کاملتر کنیم در این قضیه طرز نگاه ما متفاوت خواهد شد. از نظر من که به حساب خودم در مواجهه با مسائل اجتماعی نسبتاً سختگیریهایی دارم، شاید یکی از بزرگترین وجوهی که آقای بهشتی را در نظر من بسیار بزرگ نمایان میکند این است که من در تمام دوره آشناییام با ایشان، چه قبل و چه بعد از انقلاب، دو ویژگی منحصربهفرد و ممتاز دیدهام که یا در دیگران دیده نشده یا در این ابعاد ندیدهام؛ یکی هماهنگی منحصربهفرد میان قول و فعل شهید بهشتی بود. ما چه قبل و چه بعد از انقلاب هیچ نوع شکافی بین قول و فعل ایشان ندیدهایم. امتیاز بزرگ دوم این بود که از نظر منش و سلوک و طرز عمل میتوان گفت در اصول و مبانی هیچ تفاوتی بین بهشتی قبل و بعد از انقلاب مشاهده نشده است و من این دو مورد را جزو رموز عظمت دکتر بهشتی میدانم.
ماجرای اقدام به ترور بهشتی توسط وحید افراخته و بهرام آرام
نکاتی که آقای مهندس مطرح کردند، در ابعادی وسیعتر به خود ایشان نیز برمیگردد. اینکه همه ما تا قبل از سال ۵۴ یا تا قبل از انقلاب راجع به مجاهدین خلق جوری فکر میکردیم و بعد از سال ۵۴ و بعد از ماجراهایی که در درون آن سازمان رخ داد، جور دیگری فکر کردیم. این به معنای تغییر دکتر بهشتی نیست؛ بلکه به معنای برخورد فعال و آگاهانه ایشان با واقعیتها بود. احتمالاً ایشان هم میدانند که در مجموعه سه جلدی که وزارت اطلاعات درباره تاریخچه مجاهدین خلق منتشر کردند، یکی از مسائل فوقالعاده این است که با دستخط وحید افراخته و بهرام آرام بهصراحت گفته شده است که ما بعد از سال ۵۴ برنامه ترور آقای بهشتی را داشتیم. اگر زمان اقتضا کرد، من وارد جزئیات خواهم شد و میگویم چرا در آن دوره مجاهدین تنها راه را مواجهه تروریستی با شهید بهشتی میدانستند و چرا بعد از انقلاب بهسرعت به چنین نتیجهای رسیدند؟
مخالفت بهشتی با کاندیداتوری جلالالدین فارسی
در رابطه با نکتهای که آقای مهندس میفرمایند خود من جزو مدرسین و نویسندگان آن اساسنامه و مرامنامه حزب بودم و از روزهای اعلام موجودیت حزب جمهوری اسلامی، چنین چیزی وجود نداشت. احتمالاً ایشان تصوری داشتند و آن را روی چیزی که وجود نداشته، بار کردهاند. در اساسنامه و مرامنامه حزب جمهوری اسلامی، چیزی به نام «شورای داوری» وجود داشت و مطلقاً در تصمیمگیریهای حزب جایگاه و منزلتی نداشت. شورای داوری فقط محل رسیدگی به اختلافات و تخلفات بود و بههیچوجه امتیاز ویژهای در نظر نداشت. مثال میزنم؛ شاید بسیاری در ایران هنوز ندانند که در جریان کاندیداتوری «جلالالدین فارسی» برای نخستین دوره رقابتهای ریاست جمهوری، شهید بهشتی جز مخالفان جدی این انتخاب بودند. اما ایشان بهمعنای یک انسان عالم مسلمان که اقتضائات زمانه مدرن را عمیقاً فهمیده و به آن پایبند بودند؛ دقیقاً در قاعده بازی دموکراتیک رفتار میکرد. وقتی جلالالدین فارسی اکثریت آرا را کسب کرد، آقای بهشتی در مقام دبیرکل حزب جمهوری اسلامی بهگونهای او را به جامعه معرفی کردند که آنجا دبیرکل، انعکاسدهنده رأی اکثریت اعضا بود.
ماجرای گریه آیتالله موسوی اردبیلی
من به اتفاق شهید «حسن اجارهدار» به اعتبار اینکه مرحوم آیتالله موسوی اردبیلی نتوانستهاند این مسئله را هضم کنند، چون ایشان هم بهشدت با جلالالدین فارسی مخالف بودند، بعد از اعلام و قهر آقای موسوی اردبیلی از حزب به خدمت ایشان رفتیم و پنج ساعت در دفتر دادستان کل برای ایشان توضیح دادیم و بدون اغراق از این پنج ساعت فقط سه ساعت ایشان گریه میکردند و میگفتند بههیچوجه نظر من در مورد بهشتی تغییر نکرده است، ولی این شیوه که من وقتی چیزی را نادرست میدانم ناگزیر به تمکین باشم، مورد پسند من نیست. ما بسیار سعی کردیم به ایشان توضیح دهیم که چرا باید به رأی اکثریت تمکین کرد و آقای بهشتی نیز به همین صورت عمل کردند.
دیدار با ابراهیم یزدی
ماجرا به این صورت است که بهطور طبیعی بهشتی بهعنوان یک عضو از هیئت حاکمه در دوره بعد از انقلاب از یک فرصتهای منحصربهفرد و از یک محدودیتهای متناسب با آن جایگاه برخوردار میشوند. باید بسیار دقت کرد آیا این در رویارویی اندیشهای و رویارویی عملی ایشان با مسائل مبتلابه تغییری ایجاد کرد یا نه؟ مرحوم دکتر یزدی نیز در برخی از صحبتهای خود نکاتی را در مورد آقای بهشتی فرمودهاند که به اعتبار اینکه ما در جریان نزدیک به آن مسائل بودیم، کاملاً آنها را نادرست میدانستیم. من دو سه سال قبل از فوت ایشان به خدمت ایشان رسیدم، و وقتی در مورد این مسائل توضیح دادم، بدون استثنا ایشان پذیرفتند و گفتند من اصلاً این مسائل را نمیدانستم.
ادامه دارد…
گفتوگو از سید عمادالدین محمودی