چه چیز دیگری میتوانست در یکی از مهمترین شبهای تقویم مذهبی سال، جامعه ایرانی را در بهت فرو ببرد و فضای سیاسی و رسانهای را حتی در اوج جدیترین کشمکشهای ۴۰ سال اخیر با دشمن دیرینه خارجی و در قعر مشکلات اقتصادی مزمنی که حالا حادتر از هر زمان دیگری شده بود، تا این حد تحت تأثیر قرار بدهد و جلب توجه کند؟
با این حال، واکنشها به خبر غیرمنتظره نبود. حالا دیگر میتوان یک الگوی ثابت واکنش به رسواییها و خبرهای شوکآور را شناسایی و واکنشها را پیشبینی کرد. از آنجا که در فضای رسانهای ما تقریباً همهچیز حتی اگر مستقیماً سیاسی نباشد، تفسیر سیاسی پیدا میکند، گونههای اصلی واکنشها تابعی از جناحبندیهای سیاسی و قطبهای اصلی آن است. هر چندگونههای فرعیتری هم در تیپولوژی واکنشها میتوان شناسایی کرد. بهعنوان یک قاعده کلی، در مورد خبرهای اجتماعی معمولاً آن ماجراهایی درباره افراد بازتاب وسیع خبری پیدا میکند که بهنوعی به فساد یا رفتار هنجارشکنانه یا نامتعارف سیاسی، مالی، جنسی، یا سبک زندگی یا اقدامات غیرمنتظره یک چهره مشهور سیاسی یا فرهنگی یا سلبریتی رسانهای مرتبط باشد، برای مثال رفتار یا اظهارات
- یک سیاستمدار کنونی یا سابق یا یک مدیر ارشد
_ یک بازیگر، خواننده، ورزشکار، مداح یا مجری محبوب و مشهور یا بههرحال جنجالی
_ در حالت خاص یک چهره فرهنگی مشهور زنده یا فقید یا منسوبانش
اگر فرد شهرتی در میان افکارعمومی نداشته باشد، معمولاً به دلیل اینکه موقعیت ویژهاش دستاویز خوبی برای تفسیرهای سیاسی یا اخلاقی میتواند باشد، مورد توجه قرار میگیرد، مثلاً:
_ یک زن جوان گمنام متهم به قتل یک مقام امنیتی گمنام یا سابق
_ رئیس روحانی ستاد اقامه نماز یک شهرستان کوچک
_ یک قاری
_ یک چهره دانشگاهی یا مدیریتی متهم به تقلب علمی
_ آقازادهها و عروس و دامادهای خارجنشین مقامات ارشد با سبک زندگیهای متفاوتی از پدرانشان، یا منسوبان مقامات یا روحانیان طراز اول حکومتی با سبکهای زندگی خاص و چشمگیرشان (کسبوکارهای خاص و پرسودشان، ازدواج با بازیگران مشهور) یا اظهارات جنجالیشان «ژن خوب» و گاهی فعالیتهای سیاسی و اجتماعی و اقتصادی خاصشان.
گاهی هم خبر به خودیخود رخدادی غیرمعمول است و افراد دخیل در آن نیز موقعیت ویژهای ندارند، بلکه توجه به خبر ناشی از کمیابی و جنایتکارانه یا فاجعهآمیز بودن آن است (خودکشی دو دختر نوجوان از روی پلی در اصفهان، قتل بنیتا، قتل ستایش). اگرچه توصیف من در این یادداشت بهطور عمده معطوف به واکنش به افراد است، اما با ویرایشهایی به واکنش به رخدادهای کمیاب هم تعمیمپذیر هست.
تیپولوژی واکنشها:
تیپ ۱: فعالان جناح سیاسی مقابل
فعالان رسانهای و سیاسی جناح مقابلِ فردِ رسوا شده، جشن پر زرق و برق پیروزی به راه میاندازند و از این غنیمت تازه به کفآمده برای تحقیر طرف و جناح متبوعش حداکثر استفاده را به عمل میآورند. کارکرد اصلی این جشن و سرور، تخریب اعتماد به نفس جناح مقابل و هواداران آن و کمک به ریزش آرای احتمالی در انتخابهای آتی است.
تیپ ۲: فعالان جناح سیاسی همسو
فعالان رسانهای و سیاسی همسو با فردِ رسوا شده شروع به خلق و شرح توجیهات مختلف میکنند تا شرم و سرشکستگی خود و هوادارانشان را تخفیف دهند. حفظ اعتماد به نفس و پایگاه رأی موجود در میان هواداران هدف نهایی این فعالیتهای رسانهای است.
تیپ ۳: اپوزیسیونِ «اصلاحطلب، اصولگرا! دیگه تمومه ماجرا»
این فعالان رسانهای و سیاسی اپوزیسیون بعد از دیماه ۹۶ احتمالاً هواداران بیشتری هم یافتهاند. بخشی از فعالان که همدلی با هیچیک از دو جناح سیاسی اصلی ندارند، در این گروه میگنجند. برای اینها از هر طرفی که کشته شود، پیروزی است. بنابراین واکنشی مشابه واکنش گروه اول دارند، احتمالاً با بیرحمی و بیاحتیاطی بیشتر. هرچند سیبل آنها غالباً فرد و جناح خاصی نیست و کلیت نظام سیاسی و مشروعیت آن است. احتمالاً به این دلیل که نگران برگشتن ورق بهزودی و «بازی دور بعد» نیستند، چون خود را خارج از بازی میدانند یا چنین وانمود میکنند یا چنان خود را قوی و پاک و منزه میدانند که احتمال به دام افتادن خود را صفر برآورد میکنند.
* انتخاب کاملاً گزینشی شواهد برای داوری در مورد یک رخداد، و تحریک حداکثری عواطف مخاطب، تأکید بر مهمترین ارزشها نزد مخاطب از جمله برابریخواهی یا آزادیخواهی و … از ویژگیهای سه گونه واکنش اول است.
تیپ ۴: اخلاقگراهای ابزاری
باهوشترها از هر سه گروه بهجای تأکید صرف بر علل و دستاوردهای سیاسی ماجرا، میکوشند ادعاها و توجیهاتشان را در پوشش اخلاقگرایی بپوشانند و بدینترتیب زمینه عقلی و عاطفی همزمانی برای پذیرش عمومی ادعاهای خود ایجاد کنند. آنها نوعی قضاوت اخلاقی را بر ادعای خود تحمیل میکنند. قضاوتهای اخلاقی مذکور معمولاً حول یک یا چند «ارزش» اخلاقی یا به رسمیت شناختن یک یا چند «حق» انسانی است که مدعیان ادعا میکنند فرد رسوا شده آن ارزش (ها) یا حق (ها) را نقض کرده یا زیر پا گذاشته است، از جمله: حقوق مردم بهعنوان حکومتشوندگان (حقوق مدنی و سیاسی، حق حیات عزتمندانه فردی)، ارزش عدالت، ارزش محرومنوازی، ارزش پاکدستی، ارزش و حق عزت و استقلال سیاسی، ارزشها و مقدسات دینی، التزام به واجبات فقهی، انصاف، حق حیات، حقوق و آزادیهای فردی به روایت اندیشههای فردگرایانه، حق پیگیری منافع شخصی، حق حفاظت از حریم خصوصی، حق خطاکاری به اعتبار جایزالخطا بودن بشر و محدودیتهای طبیعی و ذاتی انسان در تصمیم و کنش، ارزش عقلانیت ابزاری، ارزش کارآمدی، ارزش ادعاها و معیارهای علمی و روششناسی علمی، ارزش تکریم چهرههای علمی و فرهنگی و بزرگان سیاسی، ارزش احترام به فرهنگ فاخر و حاملانش، ارزش احترام به فرهنگ عامهپسند و کارکردهایش و الخ.
در این چندگونه حاشیهایتر و قلیلتر هم در موضعگیرندگان معمولاً وجود دارد.
تیپ ۵: رمانتیکها
اینها معمولاً قدرت تحلیل شخصی ضعیفی دارند، به سرعت واکنش نشان میدهند و هر موضعی که بیشتر با احساساتشان سازگار باشد برمیگیرند و تکرار میکنند. اگر خبر یا ماجرا به زندگی خصوصی و خصوصاً روابط عاطفی و جنسی اشخاص مرتبط باشد، حتماً ردپایی از تقدیس عشق، اصالت لذت و ارزش جسارت و هنجارشکنی در عشقورزی و لذت جویی در مواضعشان میتوان یافت. اگر خودشان اخیراً درگیر ماجرایی عشقی بوده باشند یا شهرتشان را مدیون چنین چیزی باشند یا در پی شهرت ساختن برای خود از چنین موضوع جذابی (عشق، لذت و روابط جنسی) باشند، احتمالاً با شدت و حدت بیشتری تحلیلی رمانتیک از ماجرا به دست میدهند و توجه مخاطب را جلب میکنند (ماجراهای فروغ فرخزاد- ابراهیم گلستان، شهلا جاهد- ناصر محمدخانی، میترا استاد- محمدعلی نجفی). زنی که در عشق جسارت میورزد، سوژه جذاب رمانتیکهاست.
تیپ ۶: فمینیستها
فمینیستها که گاهی همپوشانیهایی هم با رمانتیکها دارند، کل ماجرا را از منظر نظریه فمینیستی تحلیل میکنند. در ماجراهای جنایی، چه مقتول زن باشد چه متهم به قتل، همیشه جایی برای نگاه فمینیستی به ماجرا هست. نگاه فمینیستی به هر حال زن ماجرا را اسیر و قربانی مناسبات جنسیتی میبیند. در ماجراهای عشقی و ناموسی هم زنی که جسارت ورزیده و پا را از تصویر کلیشهای زن سنتی و تحت انقیاد بیرون گذاشته، ستوده میشود و اقداماتش بهطور موجهی توضیح داده میشود.
تیپ ۷: اخلاقگراهای صرف
اینها بهطور پیوستهای موضع اخلاقگرایانه اتخاذ میکنند و نوعی استقلال نسبی از جناحهای سیاسی در آنها دیده میشود. یعنی میشود دید که در ماجراهای مختلفی که پیش میآید همواره همسو با یک جناح موضع نمیگیرند، و بسته به نوع ارزشهایی که به آن معتقدند، در کوران قضاوتهای سه گروه اول، با ثبات و آزادگی قابلتوجهی از آنچه معتقدند اخلاقی است دفاع میکنند، ولو اینکه هر بار داوریشان همسو با یکی از آن سه گروه باشد. اخلاقگراها ممکن است حامی ارزشهای سنتی و محافظهکارانه یا ارزشهای مدرن و فردگرایانه باشند.
تیپ ۸: قانونگراها
آنها وقایع را از منظر حقوقی بررسی میکنند و نکتهسنجیهای قانونی را وارد بحث میکنند و در مورد قانونی بودن یا نبودن اتفاقات رخداده، فارغ از وجوه هیجانی و داوری وجدان عمومی در مورد ماجرا، دقت و تردید روا میدارند. هرچند غیرممکن نیست که بسته به حکم نهایی که میخواهند بدهند، قوانین و مقررات را گزینش کنند یا قانون را مصادره به مطلوب کنند.
تیپ ۹: کارکردگراها
اینها هم بهطور پیوسته با تمرکز بر کارکرد رخدادها موضع میگیرند. اینها هر چند فارغ از ارزش نیستند، اما واکنشهای نسبتاً مستقل و نسبتاً غیرسیاستزدهای میتوانند نشان دهند. هرچند میشود کارکردها را هم طوری گزینش و برجسته کرد که نتیجه مطلوب حاصل شود.
جمعبندی:
در کوران خبرها و رسانههایی که برای جذب مخاطب نیازمند موج جدید خبر هستند، در مقابل مخاطبی که طالب تازگی و گریز از تکرار و ملال است، هر خبری به سرعت بیات و فراموش میشود و بمب خبری جدیدی جای خبر شوکآور قبلی را میگیرد. فعالان اجتماعی و سیاسی در پی نقطهضعف و حربه جدیدی علیه دشمن خود برمیآیند و مانور رسانهای جدیدی را علیه دیگری تدارک میبینند تا هواداران از تب و تاب نیفتند. مخاطبان گاه از تراکم اخبار و تحلیلها که ذهن و عواطف آنها را بمباران میکند، و از انباشت این حجم اطلاعات که با حجم فزایندهای از تحریک عاطفی مخاطب همراه شده است، دچار حسی از گیجی و فلجشدگی ذهنی میشوند و قدرت پردازش دادهها را موقتاً از دست میدهند.
در میان این بازار مکاره رسانهای، کمتر تحلیلگر و فعال رسانهای را میتوان یافت که یک خبر را، با تعهدی حقیقتجویانه و دقتی محققانه، مدتهای مدیدی دنبال کند، از جوانب مختلف موضوع را بررسی کند، شواهد مختلف گردآوری و آنها و منابعشان را ارزیابی و مقابله کند، ابهامها و تناقضها را بیابد و گزارش تحقیقی قابل اعتمادی بدهد. ظاهراً برای تحلیلگران نیز مقرونبهصرفه نیست که وقتی خبر از کانون توجه رسانهها و عموم خارج شده باشد، وقتی برایش صرف کنند. خبرها همچون محصولاتی یکبار مصرف، دریافت و چند روزی مصرف میشوند. اگرچه بهنوبه خود گاه و بیگاه و برای بعضی، موجب تحلیل و بازاندیشی در مورد شرایط میشوند، اما اغلب هر خبر، زیر خروار بعدی اخبار دفن میشود، بیاینکه اکثریت مخاطبان فرصت داشته باشند روایتهای مختلف از یک ماجرا را مقایسه کنند، و زوایا و اعماق آن رخداد و علل و پیامدهایش را واکاوی کنند. آیا نیازمند رژیم رسانهای فردی سختگیرانهتری هستیم که فرصت تأمل بیشتری به ما بدهد؟
* استادیار جامعهشناسی جهاد دانشگاهی مشهد